Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fix
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes
U
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
cryoscopy
U
تعیین نقطه انجماد
maps
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
dotting
U
نقطه گذاری
[نقشه فرش]
survey control
U
نقطه کنترل نقشه برداری
geodetic surveying
U
تعیین شکل وابعاد زمین ازطریق نقشه برداری
cadastral surveys
U
عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
spot elevation
U
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
bench mark
U
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
intermediate sight
U
توسط دید عقب و جلو یک نقطه در نقشه برداری
bench check
U
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
check point
U
نقطه از پیش تعیین شدهای در سطح زمین برای کنترل حرکت رسانگرها یا پرتابه ها
conformal projection
U
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
authentication
U
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
mapping
U
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
kilim
[glim]
U
گلیم
[زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
zero
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
datum point
U
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
offset point
U
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
load point
U
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
junction
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
U
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
polar plot
U
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
line route map
U
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
U
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
cartographer
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
control map
U
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
U
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
topographic map
U
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
bearing
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
U
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
to prescribe something
[legal provision]
U
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
pointillism
U
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
U
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
determine
U
تعیین کردن
appoint
U
تعیین کردن
fix on
U
تعیین کردن
formulation
U
تعیین کردن
appointe
U
تعیین کردن
determining
U
تعیین کردن
determines
U
تعیین کردن
ascertian
U
تعیین کردن
identifies
U
تعیین کردن
bound
U
تعیین کردن
slate
U
تعیین کردن
slated
U
تعیین کردن
identifying
U
تعیین کردن
appoints
U
تعیین کردن
identify
U
تعیین کردن
blood group
U
تعیین کردن
blood groups
U
تعیین کردن
blood type
U
تعیین کردن
blood types
U
تعیین کردن
identified
U
تعیین کردن
tell off
U
تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن
slates
U
تعیین کردن
specifies
U
تعیین کردن
specify
U
تعیین کردن
specifying
U
تعیین کردن
stripping
U
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
locates
U
تعیین محل کردن
predetermine
U
قبلا تعیین کردن
fix
U
تعیین کردن قراردادن
located
U
تعیین محل کردن
identifying
U
تعیین هویت کردن
locate
U
تعیین محل کردن
stating
U
تعیین کردن حال
abound
O
تعیین حدود کردن
delimit
U
تعیین کردن حدود
demarcates
U
تعیین حدود کردن
clearance
U
تعیین صلاحیت کردن
to fix quota
U
تعیین سهمیه کردن
predestine
U
قبلا تعیین کردن
identified
U
تعیین هویت کردن
prifix
U
قبلا تعیین کردن
fixes
U
تعیین کردن قراردادن
prifixal
U
قبلا تعیین کردن
identifies
U
تعیین هویت کردن
identify
U
تعیین هویت کردن
locating
U
تعیین محل کردن
demarcate
U
تعیین حدود کردن
demarcated
U
تعیین حدود کردن
demarcating
U
تعیین حدود کردن
states
U
تعیین کردن حال
genealogize
U
تعیین نسب کردن
state-
U
تعیین کردن حال
appraisal
U
تعیین قیمت کردن
appraisals
U
تعیین قیمت کردن
state
U
تعیین کردن حال
quantified
U
کمیت را تعیین کردن
quantifies
U
کمیت را تعیین کردن
peg
U
تعیین حدود کردن
quantifying
U
کمیت را تعیین کردن
rezone
U
از نومحدوده تعیین کردن
admeasure
U
تعیین حصه کردن
quantify
U
کمیت را تعیین کردن
pegs
U
تعیین حدود کردن
stated
U
تعیین کردن حال
delimited
U
تعیین کردن حدود
assess
U
تعیین کردن بستن
pin point
U
تعیین محل کردن
assessed
U
تعیین کردن بستن
assesses
U
تعیین کردن بستن
delimiting
U
تعیین کردن حدود
assessing
U
تعیین کردن بستن
delimits
U
تعیین کردن حدود
approached
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
qualify
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
U
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
storage map
U
نقشه انباره نقشه انبارش
stating
U
تعیین کردن وقرار دادن
state
U
تعیین کردن وقرار دادن
state-
U
تعیین کردن وقرار دادن
stated
U
تعیین کردن وقرار دادن
states
U
تعیین کردن وقرار دادن
quantitate
U
چندی چیزی را تعیین کردن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
subrogate
U
قائم مقام تعیین کردن
to set out
U
نشان دادن تعیین کردن
prescribing
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
U
نسخه نوشتن تعیین کردن
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
speckle
U
نقطه نقطه یا خال خال کردن
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
exact location
U
تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace
U
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
to spoil ones game
U
نقشه یاکارکسیراخراب کردن
scheme
U
نقشه طرح کردن
mapping
U
نقشه برداری کردن
schemed
U
نقشه طرح کردن
altitude tints
U
گویا کردن نقشه
map reading
U
نقشه خوانی کردن
To roll up the map. ,
U
نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
setting out
U
پیاده کردن نقشه
reductions
U
کوچک کردن نقشه
to foil a plan
U
نقش بر آب کردن نقشه ای
schemes
U
نقشه طرح کردن
to foil a plan
U
خنثی کردن نقشه ای
reduction
U
کوچک کردن نقشه
map orientation
U
توجیه کردن نقشه
appraising
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraises
U
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to torpedo
U
خراب کردن
[برنامه یا نقشه]
compass
U
نقشه کشیدن اختراع کردن
machinate
U
نقشه کشیدن تدبیر کردن
photo interpretation
U
نقشه کردن عکس هوایی
fix
U
نقطه کردن
flecks
U
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
fleck
U
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
fixes
U
نقطه کردن
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
quantize
U
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
crossing point
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com