English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shock point U نقطه ایجاد زلزله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
junction U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions U محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point U نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point U نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
earthquakes U زلزله
earthquake proof U ضد زلزله
earthquake U زلزله
temblor U زلزله
seism U زلزله
the earthquake sufferers U زلزله دیدگان
seismic focus U کانون زلزله
earthquake proof foundation U شالوده ضد زلزله
seismographer U زلزله نگار
earthquake fountains U شکافهای زلزله
earthquake factor U فاکتور زلزله
earthquake factor U ضریب زلزله
seismography U زلزله نگاری
seismometry U زلزله سنجی
seismoscope U زلزله بین
seismometer U زلزله سنج
the earthquake sufferers U زلزله زدگان
seismograph U زلزله نگار
seismologist U زلزله شناس
seismographs U زلزله سنج
seismic loads U سربارهای زلزله
seismic belt U کمربند زلزله
seismograph U زلزله سنج
seismographs U زلزله نگار
epicenter U مرکز زلزله
seismology U زلزله شناسی
pull up point U نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point U نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
picture point U نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism U شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision U خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
seismic method U روش زلزله نگاری
earthquake period U دوره تناوب زلزله
sea quake U زلزله زیر دریایی
switching U مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero U پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
microseismograph U زلزله سنج میکرومتری یاجزیی
earthquake proof foundation U غیر مقاوم درمقابل زلزله
microseism U زمین لرزه غیرمحسوس زلزله خفیف
approaches U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point U نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approached U فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark U هدف نقطه اغاز نقطه فرود
seismogram U منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing point U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point U نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points U نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point U نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point U نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
atlantis U جزیرهای که سابقا گویند درمغرب جبل الطارق وجودداشته و در اثر زلزله بدریافرورفته است
punctuation mark U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks U علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point U نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
pointillism U نقاشی نقطه نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
break up point U نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
Brontide U نوعی صدا [صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
lies U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie U زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
base shear U نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
polkadot U طرح نقطه نقطه خال خال
speckle U نقطه نقطه یا خال خال کردن
origination U ایجاد
development U ایجاد
construction U ایجاد
constructions U ایجاد
creates U ایجاد
productions U ایجاد
production U ایجاد
generations U ایجاد
generation U ایجاد
create U ایجاد
authorship U ایجاد
creating U ایجاد
developments U ایجاد
bridging U ایجاد پل
creation U ایجاد
creations U ایجاد
creating U ایجاد کردن
preclusion U ایجاد مانع
forms U ایجاد یک شکل
screeching U ایجاد کردن
formed U ایجاد یک شکل
form U ایجاد یک شکل
creation date U تاریخ ایجاد
creates U ایجاد کردن
stockade U ایجاد مانع
pustulation U ایجاد جوش
screeched U ایجاد کردن
surging U ایجاد موج
scandalization U ایجاد افتضاح
salivation U ایجاد بزاق
screeches U ایجاد کردن
lacrimation U ایجاد اشک
configure U ایجاد پیکربندی
rainmaking U ایجاد باران
looping U ایجاد حلقه
contouring U ایجاد طرح
pupation U ایجاد شفیره
create U ایجاد کردن
isochronism U ایجاد همزمانی
capital creation U ایجاد سرمایه
engender U ایجاد کردن
obstructions U ایجاد مانع
obstruction U ایجاد مانع
lenticulation U ایجاد عدسی
screech U ایجاد کردن
stimulation U ایجاد محرک
engendered U ایجاد کردن
engendering U ایجاد کردن
furunculosis U ایجاد کورک
hypnogenesis U ایجاد خواب
worker U ایجاد کننده
engenders U ایجاد کردن
causer U ایجاد کننده
grounding U ایجاد زمین
creation of money U ایجاد پول
housing U ایجاد مسکن
pitting U ایجاد حفره
pick and roll U ایجاد سد و چرخش
stockades U ایجاد مانع
develop U ایجاد کردن
develops U ایجاد کردن
orogenesis U ایجاد کوه
originative U ایجاد کننده
originationu U ایجاد ابداع
mythopoeia U ایجاد افسانه
money creation U ایجاد پول
polarization U ایجاد دو قطب
lactation U ایجاد شیر
irruption U ایجاد ناگهانی
structuralization U ایجاد ساختمان
spermatogenesis U ایجاد نطفه
constructed U ساختن یا ایجاد
spiculation U ایجاد خار
rake in the money <idiom> U ایجاد تعجب
make waves <idiom> U ایجاد دردسر
constructing U ساختن یا ایجاد
wealth creation U ایجاد ثروت
constructs U ساختن یا ایجاد
territorialization U ایجاد ناحیه
resonance U ایجاد طنین
vacuolation U ایجاد حفره
resonances U ایجاد طنین
stylization U ایجاد سبک
windowing U ایجاد پنجره
average U ایجاد میانگین
amounted U ایجاد مجموعی از...
amounting U ایجاد مجموعی از...
averages U ایجاد میانگین
averaging U ایجاد میانگین
amounts U ایجاد مجموعی از...
averaged U ایجاد میانگین
construct U ساختن یا ایجاد
system generation U ایجاد سیستم
amount U ایجاد مجموعی از...
obstruct U ایجاد مانع کردن
construct U ایجاد کردن ساخت
punches U سوراخ ایجاد کردن
trephine U ایجاد سوراخ بامته
ulceration U ایجاد زخم یا قرحه
punched U سوراخ ایجاد کردن
urtication U ایجاد خارش وسوزش
hydrotaxis U ایجاد واکنش در برابر اب
positive prescription U مرور زمان ایجاد حق
canalize U ایجاد ابراه کردن
strike off U بی زحمت ایجاد شدن
irrupt U ناگهان ایجاد شدن
agitation of water surface U ایجاد تلاطم در سطح اب
isochronism U ایجاد تقارن همزمانی
bleeps U ایجاد صدای اخطار
bleeping U ایجاد صدای اخطار
bleeped U ایجاد صدای اخطار
synchronism U ایجاد همزمانی انطباق
bleep U ایجاد صدای اخطار
breach U ایجاد شکاف کردن
tempest U توفان ایجاد کردن
tempests U توفان ایجاد کردن
discomfiting U ایجاد اشکال کردن
constructing U ایجاد کردن ساخت
discomfit U ایجاد اشکال کردن
discomfited U ایجاد اشکال کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com