Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gatefold
U
نقشه تاشده در میان کتاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
circinate
U
تاشده
conduplicate
U
تاشده
buckled plate
U
صفحه تاشده
capitulary
U
کتاب راهنمای کلمات کتاب مقدس کتاب دعا
deuteronomic
U
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
book of reference
U
کتاب برای مراجعه گاهگاهی کتاب راهنما
reader
U
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
readers
U
مصصح چاپخانه کتاب قرائت کتاب خواندنی
caxton
U
کتاب کاکستون نخستین کتاب چاپ کن انگلیسی
maps
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map
U
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
strategies
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
strategy
U
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی
conformal projection
U
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
line route map
U
نقشه نشان دهنده راهها نقشه راهنمای مسیر خطوط سیم دستگاه
docking plan
U
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
control map
U
نقشه مخصوص بررسی صحت بقیه نقشه ها
cartographer
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographers
U
ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
hyetography
U
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
invisible hand
U
منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
topographic map
U
نقشه عوارض نما نقشه توپوگرافی
mapping
U
نقشه کشی کردن تهیه نقشه
storage map
U
نقشه انباره نقشه انبارش
orthographic
U
تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
plot
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
U
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
geodesy
U
نقشه برداری عملیات نقشه برداری در شبکه جهانی
map sheet
U
شماره برگ نقشه از سریهای مختلف برگ نقشه
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
spandrel
U
لچک
[در فرش های لچک ترنج، لچک ها معمولا یک چهارم ترنج بوده و یا دارای نقشه مشابه و یا نقشه متفاوت می باشند.]
outline assembly drawing
U
نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
common control
U
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
geodetic datum
U
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
map compilation
U
تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
bench mark
U
شاخص علامت نقطه کنترل نقشه برداری شاخص نقشه برداری
computer aided design and drafting
U
طراحی و نقشه کشی به کمک کامپیوتر طراحی و نقشه کشی کامپیوتری
grid navigation
U
ناوبری از روی نقشه ناوبری از روی خطوط شبکه نقشه
projections
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
projection
U
سیستم تصویر در تهیه نقشه سیستم تهیه نقشه جات
trimsize
U
اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
polar stereographic
U
سیستم تهیه نقشه قطبی سیستم نقشه برداری قطبی
trig list
U
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
survey station
U
ایستگاه نقشه برداری ایستگاه کنترل نقشه برداری
map plane
U
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
centers
U
میان
intershoot
U
در میان
centre
U
میان
centered
U
میان
into
U
در میان
shortcut
U
میان بر
diameters
U
میان بر
amid
U
در میان
amongst
U
در میان
diameter
U
میان بر
staggers
U
یک در میان
centred
U
میان
mean water
U
میان اب
thru
U
از میان
half back
U
میان
waistlines
U
میان
waistline
U
میان
per
U
از میان
mongst
U
میان
middling
U
میان
between
U
میان
midrib
U
رگ میان
among
U
میان
mesocarp
U
میان بر
middle part
U
میان
mean line
U
خط میان
omphalos
U
میان
through
U
از میان
waists
U
میان
waist
U
میان
center
U
میان
in the midden of
U
در میان
in our midst
U
در میان ما
overthwart
U
از میان
middle
U
میان
middles
U
میان
cross country
U
میان بر
crosscut
U
میان بر
staggering
U
یک در میان
stagger
U
یک در میان
letter writer
U
کتاب
texts
U
کتاب
books
U
کتاب
booked
U
کتاب
book
U
کتاب
bokk
U
کتاب
i sold the book for rials 0
U
کتاب را
hexateuch
U
شش کتاب
text
U
کتاب
that book
U
ان کتاب
field control
U
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
middle aged
U
میان سال
via
U
میان راه
meant
U
میان مشترک
interpolation
U
میان یابی
interpolations
U
میان یابی
hollows
U
میان تهی
interpersonal
U
میان فردی
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
interindividual
U
میان فردی
navels
U
میان وسط
navel
U
میان وسط
middle age
U
میان سال
midsection
U
میان بخش
mezzo-sopranos
U
میان صدا
midcourse
U
میان راه
middle finger
U
انگشت میان
hollow
U
میان تهی
middle sized
U
میان اندازه
middle weight
U
میان وزن
middlemost
U
میان ترین
midmost
U
میان ترین
midships
U
در میان کشتی
middleware
U
میان افزار
middleweight
U
میان وزن
midrange
U
میان دامنه
middle-aged
U
میان سال
mezzo soprano
U
میان صدا
of middle a
U
میان سال
mezzo-soprano
U
میان صدا
midrib
U
رگ میان برگ
midbrain
U
میان مغز
diaphragm
U
میان پرده
abrogates
U
از میان برده
meddled
U
میان وسط
abrogate
U
از میان برده
With a slender waist.
U
میان با ریک
meddles
U
میان وسط
short circuiting
U
میان بر زدن
shortcut
U
راه میان بر
meddle
U
میان وسط
interject
U
در میان اوردن
interjected
U
در میان اوردن
parenthetical
U
میان دو کمانک
interjecting
U
در میان اوردن
interjects
U
در میان اوردن
intervene
U
در میان امدن
intervened
U
در میان امدن
extra-mural
U
میان دانشگاهی
intervenes
U
در میان امدن
shortcut
U
میان برکردن
waists
U
میان تنه
waist
U
میان تنه
to cut off a corner
U
میان برکردن
triple space
U
دو سطر در میان
diaphragms
U
میان پرده
osculant
U
در میان چندچیز
to make mincemeat of
U
از میان بردن
spotty
U
چنددر میان
interposing
U
پا به میان گذاردن
interpose
U
پا به میان گذاردن
slim jim
U
لاغر میان
interposed
U
پا به میان گذاردن
interposes
U
پا به میان گذاردن
short cut
U
راه میان بر
short cuts
U
راه میان بر
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
high-pitched
U
میان فراز
mesothorax
U
میان سیه
halfback
U
میان بازیکن
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
cross cultural
U
میان فرهنگی
cross-cultural
U
میان فرهنگی
inter nos
U
در میان خودمان
insuperable
U
از میان برنداشتنی
inter se
U
میان خودشان
inter vivos
U
در میان زنده ها
midweek
U
میان هفته
cutoff
U
راه میان بر
decussate
U
یکی در میان
halt back
U
میان بازی کن
heart wood
U
میان چوب
heartwood
U
میان چوب
cut of a corner
U
میان بر کردن
medium term
U
میان مدت
cut across
U
میان بر کردن
interfluves
U
میان دو رود
centration
U
میان گرایی
to gird up one's loins
U
میان بستن
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
intermontane
U
میان کوه
interlucent
U
میان تاب
interlocate
U
در میان گذاردن
interlay
U
در میان گذاردن
interjectory
U
در میان انداخته
interjectory
U
در میان اورده
blow in
U
حمله از میان خط
intergroup
U
میان گروهی
interjacency
U
میان بودن
intermural
U
میان دیواری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com