English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To breathe ones last . U نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to give the tone U هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
recessional hymn U سرودیکه هنگام دست کشیدن کشیشان از عبادت نواخته میشود
twangs U صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twanging U صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twanged U صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
twang U صدایی که هنگام کشیدن سیم ساز از ان شنیده میشود صدای زه
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
bouse U بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . U ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffled U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling U باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges U درد کشیدن تیر کشیدن
agonise U زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge U درد کشیدن تیر کشیدن
drags U کشیدن بزور کشیدن
dragged U کشیدن بزور کشیدن
drag U کشیدن بزور کشیدن
night season U شب هنگام
nightfall U شب هنگام
night tide U هنگام شب
nighttide U شب هنگام
terming U هنگام
at dark U هنگام شب
termed U هنگام
at night U شب هنگام
at nightfall U شب هنگام
seasons U هنگام
season U هنگام
term U هنگام
moments U هنگام
during U هنگام
gamut U هنگام
timed U هنگام
moment U هنگام
times U هنگام
at the same moment U در آن هنگام
night time U هنگام شب
time U هنگام
seasoned U هنگام
oestrum U هنگام
night season U هنگام شب
night-time U هنگام شب
in case of emergency U هنگام اضطرار
inprocess U هنگام کار
updates U به هنگام دراوردن
at one's leisure U هنگام فراغت
hard times U هنگام تنگدستی
on occasion U هنگام لزوم
hexachord U هنگام شش بردهای
here's to you U هنگام نوشیدن
teatime U هنگام چای
summertime U هنگام تابستان
in U درفرف هنگام
in- U درفرف هنگام
meal time U هنگام غذاخوری
wintertime U هنگام زمستان
compile time U هنگام همگردانی
execution time U هنگام اجرا
updated U به هنگام دراوردن
update U به هنگام دراوردن
daytide U هنگام روز
daytime U هنگام روز
to die in harness U هنگام کار
binding time U هنگام انقیاد
at noon U هنگام فهر
spring time U هنگام بهار
at mess U هنگام خوردن
dusk U هنگام غروب
translate time U هنگام ترجمه
when entering U هنگام ورود
on arrival U هنگام ورود
on seeing him U هنگام دیدن او
playtime U هنگام بازی
d. wish U خواهش هنگام مردن
damage in transit U خسارت در هنگام ترانزیت
when it came to a push U چون هنگام کوشش
red handed U هنگام ارتکاب جنایت
dewfall U هنگام ریزش شبنم
then U انگاه دران هنگام
to brush over U هنگام عبورپوز زدن
therewith U دران هنگام بدانوسیله
landing weight U وزن با هنگام تخلیه
in the case of traffic jam [congestion] U هنگام راهبندان سنگین
it puckered up in sewing U هنگام دوختن جمع شد
night U شب هنگام برنامه شبانه
batfowl U هنگام شب مرغ را شکارکردن
parthian glance U نگاه هنگام جدایی
nooning U هنگام فهر ناهار
cash on delivery U پرداخت هنگام تحویل
ortive U وابسته به هنگام طلوع
nights U شب هنگام برنامه شبانه
chevy U فریاد هنگام شکار
hard-bitten U سخت هنگام جنگ
I cut my face shaving. U هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvested U هنگام درو وقت خرمن
harvests U هنگام درو وقت خرمن
smacked U ضربه محکم در هنگام ابشار
chanty U سرود ملوانان هنگام کار
high time U هنگام خوشی وعیش ونوش
landed weight U وزن کالا هنگام تخلیه
invigilation U پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
invigilate U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
chantey U سرود ملوانان هنگام کار
striker U توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers U توپ زن هنگام دفاع از میله
smack U ضربه محکم در هنگام ابشار
harvest U هنگام درو وقت خرمن
smacks U ضربه محکم در هنگام ابشار
damaged in transit U صدمه دیده هنگام ترانزیت
to take counsel of one'spillow U شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
fair-weather U خوب هنگام هوای صاف
invigilating U شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
natural form U وضع بدن هنگام تیراندازی
harvest festival U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festivals U جشن سپاسگزاری هنگام درو)
opens U وضع زه هنگام کشیده شدن
demand report U گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
opened U وضع زه هنگام کشیده شدن
escaped water U تلفات اب هنگام بهره برداری
open U وضع زه هنگام کشیده شدن
to consult one's pillow U هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
ondise U پشت گوی بودن هنگام پاس
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
memory sniffing U ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
jettison of cargo U محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
passing bell U زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
set up U انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
the room was not lived in U هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
Payment on delivery of goods. U پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
To leave someone in the lurch . U کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
To be caught red - handed. U گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
corporale U پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
adjusting to water U حرکت در هوا هنگام فرود دراب
Say when! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
grunter U خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
alluvial deposit U موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
backing plate U صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
everything is good in its season <proverb> U گویند که هرچیز به هنگام خوش است
Say when stop! [when pouring] U بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
red-handed U دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
electro statics U علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
pull up U بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
valuing U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
breakfall U قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
value U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
values U هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
plegaphonia U گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
printed U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
knock knees U زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
pnemograph U الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
print U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
passanger U شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
prints U روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
dynamic U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
noil U خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
muzzle velocity U سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
lights out U علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
alibi U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis U غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
parameter U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameters U مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
page U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
paged U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
to cry wolf too often U کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
he has a rocking gait U هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
why i think i can U هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
strophe U چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
indent U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indenting U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
indents U فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
dynamically U تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
zero hour U هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
velocity of approach U سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
pages U نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
shadow RAM U ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
antistrophe U حرکت از چپ براست نمایشگران هنگام اواز دسته جمعی
moonlight fliting U گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
imposition of hands U هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
mudflats U زمین صاف گلی که هنگام برکشند زیر آب میرود
wet weight U وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
wheat germ U گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
decalescence U کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
dug out U نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
delayed steal U دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com