Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
flourish
U
نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourished
U
نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourishes
U
نشو ونما کردن پیشرفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
here goes
<idiom>
U
پیشرفت کردن
get ahead
<idiom>
U
پیشرفت کردن
make a dent in
<idiom>
U
پیشرفت کردن
further
U
پیشرفت کردن
furthered
U
پیشرفت کردن
furthering
U
پیشرفت کردن
furthers
U
پیشرفت کردن
to unfold
U
پیشرفت کردن
to make way
U
پیشرفت کردن
to make headway
U
پیشرفت کردن
to gain ground
U
پیشرفت کردن
progressing
U
پیشرفت کردن
thrives
U
پیشرفت کردن
thriving
U
پیشرفت کردن
come along
U
پیشرفت کردن
progress
U
پیشرفت کردن
progressed
U
پیشرفت کردن
thrived
U
پیشرفت کردن
progresses
U
پیشرفت کردن
thrive
U
پیشرفت کردن
to make progress
U
پیشرفت کردن
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
improved
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
to make p in one's studies
U
در تحصیلات خود پیشرفت کردن
upgrade
U
پیشرفت دادن تقویت کردن
upgraded
U
پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrades
U
پیشرفت دادن تقویت کردن
improves
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
prospering
U
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered
U
کامیاب شدن پیشرفت کردن
upgrading
U
پیشرفت دادن تقویت کردن
prosper
U
کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers
U
کامیاب شدن پیشرفت کردن
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
editor
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors
U
نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
developments
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
head way
U
پیشرفت
advances
U
پیشرفت
progressions
U
پیشرفت
achievement age
U
سن پیشرفت
underdeveloped
U
کم پیشرفت
development
U
پیشرفت
improvements
U
پیشرفت
undeveloed
U
بی پیشرفت
improvement
U
پیشرفت
advancing
U
پیشرفت
accomplishment
U
پیشرفت
advancement
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
promotion
U
پیشرفت
promotions
U
پیشرفت
attainment
U
پیشرفت
progressed
U
پیشرفت
lifting
U
پیشرفت
advancing
<adj.>
U
پیشرفت
achievements
U
پیشرفت
achievement
U
پیشرفت
lifts
U
پیشرفت
growths
U
پیشرفت
improvement
U
پیشرفت
progress
U
پیشرفت
headway
U
پیشرفت
advance
U
پیشرفت
advances
U
پیشرفت ها
progression
U
پیشرفت
proceedings
U
پیشرفت ها
progression
U
پیشرفت
lift
U
پیشرفت
progress
U
پیشرفت
furtherance
U
پیشرفت
lifted
U
پیشرفت
progresses
U
پیشرفت
growth
U
پیشرفت
progressing
U
پیشرفت
going
U
پیشرفت
attainments
U
پیشرفت
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
advancing
U
پیشرفت پیشروی
advance
U
پیشرفت پیشروی
aq
U
بهر پیشرفت
progressed
U
پیشرفت کار
achievement quotient
U
بهر پیشرفت
accomplishment quotient
U
بهر پیشرفت
achievement need
U
نیاز پیشرفت
achievement motive
U
انگیزه پیشرفت
achievement curve
U
منحنی پیشرفت
achievement test
آزمون پیشرفت
advances
U
پیشرفت پیشروی
academic achievement
U
پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement
U
پیشرفت تحصیلی
obstructionist
U
از پیشرفت کارمجلس را از
accession
U
دخول پیشرفت
n achievement
U
نیاز پیشرفت
reaction progress
U
پیشرفت واکنش
technical progress
U
پیشرفت فنی
progressing
U
پیشرفت پیشروی
developments
U
رشد پیشرفت
progressivist
U
پیشرفت گرای
progress
U
پیشرفت پیشروی
progress
U
پیشرفت کار
progress chaser
U
نافر پیشرفت
rises
U
پیشرفت ترقی
capability
U
استعداد پیشرفت
progressed
U
پیشرفت پیشروی
progresses
U
پیشرفت کار
Luddites
U
پیشرفت گریز
ongoing
U
درحال پیشرفت
Luddite
U
پیشرفت گریز
proceeding
U
پیشرفت طرز
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com