Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
true slump
U
نشست واقعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cambridge equation
U
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
meets
U
نشست نشست گاه
meet
U
نشست نشست گاه
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
U
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
U
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
slumped
U
نشست
sittings
U
نشست
depositions
U
ته نشست
symposia
U
هم نشست
trim
U
نشست
symposiums
U
هم نشست
leakage
U
نشست
symposium
U
هم نشست
slumping
U
نشست
slumps
U
نشست
trims
U
نشست
trimmest
U
نشست
consolidation
U
نشست
meeting
U
نشست
meetings
U
نشست
fouling
U
ته نشست
settlement
U
نشست
settlements
U
نشست
precipitation
U
ته نشست
deposition
U
ته نشست
sitting
U
نشست
settletment
U
نشست
leakages
U
نشست
sessions
U
نشست
session
U
نشست
slump
U
نشست
sediments
U
ته نشست
settlement of the dam
U
نشست سد
seepage
U
نشست
seance
U
نشست
siting
U
نشست
sediment
U
ته نشست
extraordinary meeting
U
نشست ویژه
leaky
U
نشست کننده
settles
U
نشست کردن
settle
U
نشست کردن
subside
U
نشست کردن
subsided
U
نشست کردن
subsides
U
نشست کردن
settlement of the foundation
U
نشست پی گاه
seep in
U
نشست کردن
air landed
U
هوا نشست
annual accumulation of sediment
U
ته نشست سالانه
boring stay
U
محل نشست
calcareous deposit
U
ته نشست اهکی
lime deposite
U
ته نشست اهکی
extravasate
U
نشست کردن
rate of deposition
U
سرعت ته نشست
precipitated rocks
U
سنگهای ته نشست
lacustrine sediment
U
ته نشست دریاچهای
settlement ratio
U
نسبت نشست
she sat behind me
U
او پشت من نشست
subsiding
U
نشست کردن
assembly
U
مجمع نشست
subsidence
U
نشست فرونشینی
subsidence
U
نشست خاک
exudation
U
برون نشست
trim forward
U
نشست سینه
oil residue
U
ته نشست روغن
trim aft
U
نشست پاشنه
to cave in
U
نشست کردن
soft spot
U
ناحیه نشست
sinkable
U
نشست کردنی
shore formation
U
ته نشست دریاچهای
special session
U
نشست ویژه
sinking
U
استهلاک نشست
closed meeting
U
نشست مسدود
closed conference
U
نشست مسدود
electrolytic deposition
U
ته نشست الکترولیتی
deposits
U
ته نشست ته نشین
deposit
U
ته نشست ته نشین
sinks
U
نشست کردن
sink
U
نشست کردن
He was favorably impressed by what I told him .
U
حرفم دردلش نشست
The plan landed .
U
هواپیما بزمین نشست
extraordinary meeting
U
نشست فوق العاده
She sat beside ( next to ) her mother .
U
کنار مادرش نشست
landing zone
U
منطقه نشست هوایی
She went to the bad.
U
بروز سیاه نشست
settlement forecast
U
پیش بینی نشست
annual accumulation of sediment
U
سال اورد ته نشست
settlement of abutments
U
نشست تکیه گاه
seat of settlement
U
محل نشست ساختمان
special session
U
نشست فوق العاده
The dust was laid ( settled ) .
U
گرد وخاک نشست
powwow
U
نشست وگفتگو کردن
exudate
U
ترشح التهابی برون نشست
the bird took its perch
U
مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing
U
هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
proces verbal
U
صورت جلسه نشست نامه
To associate ( mix) with someone .
U
با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting
U
نشست محرمانه داشتن
[بخصوص سیاست]
the veaael was neaped
U
کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
drop
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropping
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drops
U
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner
U
انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
actuals
U
واقعی
positive
U
واقعی
true life
U
واقعی
McCoy
U
واقعی
concrete
U
: واقعی
ex post
U
واقعی
veritable
U
واقعی
ex post saving
U
واقعی
real
U
واقعی
veridical
U
واقعی
actual
U
واقعی
essential
U
واقعی
factually
U
واقعی
essentials
U
واقعی
veracious
U
واقعی
lifelike
U
واقعی
right
U
واقعی
factual
U
واقعی
righting
U
واقعی
righted
U
واقعی
literal
U
واقعی
virtual
U
واقعی
unfeigned
U
واقعی
objective
U
واقعی
card-carrying
U
واقعی
objectives
U
واقعی
very
U
واقعی
inclusus
U
گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
real capital
U
سرمایه واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real anxiety
U
اضطراب واقعی
put ineffect
U
واقعی کردن
real address
آدرس واقعی
fulfill
[American]
U
واقعی کردن
objective data
U
دادههای واقعی
out of pocket expenses
U
هزینه واقعی
accomplish
U
واقعی کردن
bring inbeing
U
واقعی کردن
carry out
U
واقعی کردن
execute
U
واقعی کردن
real score
U
نمره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
real storage
U
انباره واقعی
real value
U
ارزش واقعی
real wage
U
مزد واقعی
objective value
U
ارزش واقعی
real costs
U
هزینههای واقعی
actualize
U
واقعی کردن
actualise
[British]
U
واقعی کردن
bring into being
U
واقعی کردن
never-never
U
غیر واقعی
put into effect
U
واقعی کردن
put into practice
U
واقعی کردن
airy-fairy
U
غیر واقعی
true complement
U
مکمل واقعی
true vertical
U
قائم واقعی
true power
U
توان واقعی
make a reality
U
واقعی کردن
carry ineffect
U
واقعی کردن
implement
U
واقعی کردن
true complement
U
متمم واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real fluid
U
سیال واقعی
real income
U
درامد واقعی
real memory
U
حافظه واقعی
never-never land
U
غیر واقعی
real mode
U
حالت واقعی
make something happen
U
واقعی کردن
carry into effect
U
واقعی کردن
real numbers
U
اعداد واقعی
put inpractice
U
واقعی کردن
true form
U
فرم واقعی
actual loss
U
زیان واقعی
actual argument
U
نشانوند واقعی
actual address
U
نشانی واقعی
practicals
U
واقعی کارازموده
life-size
U
اندازه واقعی
life size
U
اندازه واقعی
practical
U
واقعی کارازموده
true north
U
شمال واقعی
unreal
U
غیر واقعی
unrealistically
U
غیر واقعی
actual cost
U
هزینه واقعی
actual damage
U
خسارت واقعی
actual expenses
U
مخارج واقعی
actual parameter
U
پارامتر واقعی
actual price
U
قیمت واقعی
actual saving
U
پس انداز واقعی
actual self
U
خود واقعی
actual velocity
U
سرعت واقعی
actual load
U
بار واقعی
actual key
U
کلید واقعی
actualize
واقعی کردن
very
U
واقعی فعلی
actual income
U
درامد واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com