English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i sat down to recover U نشستم زمین که حالم جا بیاید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I sat down with no fuss or bother . U برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
I am feeling I'll (sick). U حالم بد است
my health is tolerable U حالم بد نیست
iam pretty well U نسبه حالم بد نیست
i am out of sorts U حالم خوب نیست
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
How are you?How do you feel? U آب وهوای اروپ؟ به حالم سا زگاز نیست
i sort of feel sick U مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
i am quiet well thank you U به مرحمت شما حالم خیلی خوب است
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
I appreciate your concern, but I'm fine. U خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
he may come late U شایددیر بیاید
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
pay a way the sheet U کاغذ را بدهید بیاید
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
as memory serves U هر وقت بیاد انسان بیاید
rising mine U مینی که میتواند به سطح اب بیاید
It all depends on how things develop. U بستگی دارد چه پیش بیاید
drown one's sorrows <idiom> U مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
he may come late U ممکن است دیر بیاید
to be long in coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
Wait up! U صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be a long time in the coming U خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
in one's element <idiom> U شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
lich gate U سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
to refresh [jog] your memory U خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
Supposing it rains , what shall you do ? U فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
still fishing U ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to sugar the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
earth's attraction U جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface missile U موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
land n U زمین
terrain U زمین
floored U کف زمین
earths U زمین
grass roots U کف زمین
lackland U بی زمین
earthing U زمین
cinder tracks U زمین دو
cinder track U زمین دو
floors U کف زمین
ground [British] [floor] U کف زمین
rooter U زمین کن
floor U کف زمین
graze U زمین
soil U زمین
norland U زمین
domain U زمین
fields U زمین
fielded U زمین
field U زمین
globes U زمین
soiling U زمین
grazed U زمین
grazes U زمین
tellus U زمین
this earthly round U زمین
extra terrestrial U زمین
geodetically U زمین
soils U زمین
domains U زمین
globe U زمین
aerospace U جو زمین
earth U زمین
ground U کف زمین
ground U زمین
ground surface U کف زمین
acre U زمین
acres U زمین
land U زمین
ground U : زمین
ground line U خط زمین
real estate U زمین
floor U کف زمین
basements U زیر زمین
lairds U صاحب زمین
stamp one's foot U پا به زمین زدن
strake U باریکه زمین
bog U زمین باطلاقی
nutation U اهتزاز زمین
west U مغرب زمین
site building U زمین ساختمانی
soil creep U زمین خزه
soil species U نوع زمین
public d. U زمین خالصه
speculation U زمین خواری
occident U مغرب زمین
bogs U زمین باطلاقی
ground level U تراز زمین
ground level U سطح زمین
oblique compartment U زمین مورب
site building U زمین زیربنا
borderlands U زمین سرحدی
borderland U زمین سرحدی
natural ground U زمین طبیعی
field hockey U زمین هاکی
landfall U ریزش زمین
landfalls U ریزش زمین
shell U قشر زمین
palsy U زمین گیری
upland U زمین کوهستانی
mool U زمین خشک
rear court U انتهای زمین
uplands U زمین بلند
shells U قشر زمین
upland U زمین بلند
geological U زمین شناسی
shelling U قشر زمین
geological U زمین شناختی
public domain U زمین خالصه
punner U زمین سفت کن
punner U زمین کوب
subbasement U زیر زمین
subgrade U زمین پی راه
neutral earth U زمین خنثی
uplands U زمین کوهستانی
floor U محدوده زمین
rootle U زمین راباپوزکندن
rolling country U زمین پوشیده
basement U زیر زمین
salle d'armes U زمین شمشیربازی
crusts U پوسته زمین
planned chart U کروکی زمین
physical characteristics U خصوصیات زمین
pervious ground U تراوا زمین
terrestrial U زمین خاکی
sandy soil U زمین ماسهای
permeable ground U زمین تراوا
soil strain U فشار زمین
terrain U عوارض زمین
floored U محدوده زمین
terrain U زمین عملیات
terrain U نوع زمین
paralysis U زمین گیری
floors U محدوده زمین
playing court U زمین بازی
playing area U محدوده زمین
plat U تکه زمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com