English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
causation U نسب میان علت ومعلول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
causality U رابطه بین علت ومعلول
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
intervenient U در میان اینده واقع در میان
futtock U میان چوب میان تیر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
mean line U خط میان
mean water U میان اب
centre U میان
centers U میان
shortcut U میان بر
centred U میان
centered U میان
waistlines U میان
center U میان
mesocarp U میان بر
per U از میان
intershoot U در میان
diameter U میان بر
diameters U میان بر
amongst U در میان
midrib U رگ میان
middling U میان
mongst U میان
omphalos U میان
middle U میان
overthwart U از میان
middles U میان
amid U در میان
staggers U یک در میان
staggering U یک در میان
stagger U یک در میان
waists U میان
waist U میان
between U میان
through U از میان
thru U از میان
among U میان
waistline U میان
middle part U میان
in the midden of U در میان
half back U میان
in our midst U در میان ما
crosscut U میان بر
cross country U میان بر
into U در میان
interpersonal U میان فردی
interpolation U میان یابی
midweek U میان هفته
midships U در میان کشتی
heart wood U میان چوب
heartwood U میان چوب
mesosphere U میان- سپهر
halt back U میان بازی کن
interpolations U میان یابی
halfback U میان بازیکن
entracte U میان پرده
half back U میان بازی کن
mesothorax U میان سیه
interindividual U میان فردی
intercurreace U در میان امدن
intercurrent U در میان اینده
intercellular U میان یاختهای
midbrain U میان مغز
meddle U میان وسط
meddled U میان وسط
inter nos U در میان خودمان
meddles U میان وسط
interpose U پا به میان گذاردن
middlemost U میان ترین
interposed U پا به میان گذاردن
inter se U میان خودشان
middle weight U میان وزن
interposes U پا به میان گذاردن
middle sized U میان اندازه
interposing U پا به میان گذاردن
inter vivos U در میان زنده ها
floret of the disk U گلچه میان
middle finger U انگشت میان
midcourse U میان راه
midmost U میان ترین
mesosphere U میان کره
interfluves U میان دو رود
cutoff U راه میان بر
cut across U میان بر کردن
intertrial U میان کوششی
cut of a corner U میان بر کردن
intervascular U واقع در میان رگ ها
decussate U یکی در میان
insuperable U از میان برنداشتنی
interlocate U در میان گذاردن
ambiequal U میان حال
ambiversion U میان گرایی
centration U میان گرایی
intermontane U میان کوه
interlucent U میان تاب
interposition U پا میان گذاری
intersegmental U میان قطعهای
intermural U میان دیواری
an a days U یک روز در میان
ambivert U میان گرا
interlay U در میان گذاردن
diaphrgam U میان پرده
merlon U میان دو تیرکش
mesencephalon U میان مغز
blow in U حمله از میان خط
interjacency U میان بودن
enclosures U میان بار
enclosure U میان بار
intergroup U میان گروهی
mesoderm U میان پوست
interdisciplinary U میان رشتهای
interjacency U وقوع در میان
interjectory U در میان انداخته
cross-cultural U میان فرهنگی
cross cultural U میان فرهنگی
interjectory U در میان اورده
double space U یک سطر در میان
duramen U میان درخت
mediastinum U میان پرده
medius U انگشت میان
internode U میان گره
short cuts U راه میان بر
short cut U راه میان بر
to cut off a corner U میان برکردن
to make mincemeat of U از میان بردن
triple space U دو سطر در میان
hollow <adj.> U میان تهی
medium term U میان مدت
mezzo-soprano U میان صدا
short circuiting U میان بر زدن
shortcut U راه میان بر
shortcut U میان برکردن
slim jim U لاغر میان
staggered riveting U پرچکاری یک در میان
to gird up one's loins U میان بستن
the means and the extremes U دو میان و دو کرانه
extra-mural U میان دانشگاهی
high-pitched U میان فراز
mezzo-sopranos U میان صدا
mezzo soprano U میان صدا
hollow U میان تهی
hollows U میان تهی
parenthetical U میان دو کمانک
via U میان راه
With a slender waist. U میان با ریک
meant U میان مشترک
middleweight U میان وزن
osculant U در میان چندچیز
interjecting U در میان اوردن
interjected U در میان اوردن
interject U در میان اوردن
abrogates U از میان برده
abrogate U از میان برده
spotty U چنددر میان
bummer U چرخ میان
interjects U در میان اوردن
intervene U در میان امدن
intervened U در میان امدن
midrange U میان دامنه
midrib U رگ میان برگ
midsection U میان بخش
middleware U میان افزار
among each other <adv.> U میان خودشان
intervenes U در میان امدن
waists U میان تنه
waist U میان تنه
navels U میان وسط
middle age U میان سال
middle aged U میان سال
diaphragms U میان پرده
navel U میان وسط
of middle a U میان سال
middle-aged U میان سال
diaphragm U میان پرده
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
interbedded U خوابیده در میان چینه ها
interjacent U در میان واقع شونده
interblock gap U فاصله میان بلوکی
inter electrode capacity U فرفیت میان الکتردها
among others U میان چیزهای دیگر
An exception is ... U میان استثناء ... است.
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
intercililary U واقع در میان ابروها
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
intercellular U واقع در میان یاخته ها
interdental U واقع در میان دو دندان
interdental space U فاصله میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
interaxal U واقع در میان دو کوه
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interaxial U واقع در میان دو کوه
interblock gap U شکاف میان بلاکی
among other things U میان چیزهای دیگر
interjacent U میانی در میان افتاده
miscegenation U زناشویی میان نژادی
iteract U فاصله میان دو پرده
irg U شکاف میان رکودی
syncopate U از میان کوتاه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com