Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
current operating allowance
U
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
operation code
U
کد عملیاتی
operating
U
عملیاتی
operational
U
عملیاتی
operational code
U
کد عملیاتی
operations code
U
کد عملیاتی
operation research
U
پژوهش عملیاتی
operating weight
U
وزن عملیاتی
component operation
U
عناصر عملیاتی
preoperational
U
پیش عملیاتی
incident
U
حادثه عملیاتی
operating temperature
U
دمای عملیاتی
incidents
U
حادثه عملیاتی
operational costs
U
هزینههای عملیاتی
operating speed
U
سرعت عملیاتی
operating staff
U
کارمندان عملیاتی
operating expenses
U
مخارج عملیاتی
operating ratio
U
نرخ عملیاتی
concept of operation
U
تدبیر عملیاتی
operating profit
U
سود عملیاتی
operating loss
U
زیان عملیاتی
operation map
U
نقشه عملیاتی
cruising range
U
برد عملیاتی
operation order
U
دستور عملیاتی
operation overlay
U
کالک عملیاتی
operation annexes
U
پیوستهای عملیاتی
operating cost
U
مخارج عملیاتی
action parameters
U
پارامترهای عملیاتی
endurance
U
برد عملیاتی
mission load
U
اماد عملیاتی
operational management
U
مدیریت عملیاتی
operational headquarters
U
ستاد عملیاتی
operational environment
U
محیط عملیاتی
operational definition
U
تعریف عملیاتی
throughput
U
توان عملیاتی
element
U
عنصر عملیاتی
elements
U
عنصر عملیاتی
flowchart
U
شمای عملیاتی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
operational problems
U
مسائل عملیاتی
operational readiness
U
امادگی عملیاتی
operating budget
U
بودجه عملیاتی
operations code
U
رمز عملیاتی
staging area
U
منطقه عملیاتی
operationalism
U
عملیاتی نگری
operating cost
U
هزینه عملیاتی
operational route
U
جاده عملیاتی
operational route
U
مسیر عملیاتی
operational research
U
تحقیق عملیاتی
operational reserve
U
احتیاط عملیاتی
operational reserve
U
ذخیره عملیاتی
actions
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
commander's concept
U
تدبیر عملیاتی فرمانده
mission load
U
بار مبنای عملیاتی
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
standing operating procedures
U
روش جاری عملیاتی
operational amplifier
U
تقویت کننده عملیاتی
radius of action
U
برد عملیاتی هواپیما
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
fleet operating base
U
پایگاه عملیاتی ناوگان
operational command
U
فرماندهی از نظر عملیاتی
operational performance category
U
طبقه امادگی عملیاتی
operational performance category
U
امادگی عملیاتی از طبقه
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
operational weapon
U
جنگ افزار عملیاتی
scheme of command
U
طرح عملیاتی یکان
game cycle
U
دورههای عملیاتی بازی جنگ
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
chopped
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
chop
U
تعویض کنترل عملیاتی یکانها
base of operations
U
پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
zeroed out
U
غیر عملیاتی شدن یکان
sop
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
sequential
U
عملیاتی که یکی پس از دیگری اجرا می شوند
alternate escort operating base
U
پایگاه عملیاتی یدکی یگانهای پاسور
change of operation control
U
تغییر در نوع کنترل عملیاتی یاتعویض ان
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
sops
U
رویه عملیاتی استاندارد وضعیت موجود
present work
U
عملیاتی که اکنون انجام شده است
radiological operations
U
عملیاتی که در ان از موادرادیواکتیو استفاده میشود عملیات رادیولوژیک
routing
U
عملیاتی که درحین مسیریابی پیام انجام می شوند
monadic
U
مربوط است به عملیاتی که فقط از یک اپراند استفاده میکند
target offset methode
U
روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
rated through put
U
ماکزیمم توان عملیاتی ممکن برای یک دستگاه داده پردازی
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
fixes
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix
U
1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
atomic
U
1-مربوط به یک اتم 2-عملیاتی که اگر در حین پردازش قط ع شود داده را به وضع اولیه خود بر می گرداند
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
unmodified instruction
U
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
finder
U
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
Perl
U
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
master clear
U
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
niladic
U
مربوط است به عملیاتی که برای ان هیچ عملوندی مشخص نشده است
availability factor
U
ضریب امادگی عملیاتی هواپیماها یا ناوها ضریب قابلیت استفاده
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
parkerizing
U
عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
operation
U
عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
flight ration
U
جیره عملیاتی درحین پرواز جیره هوایی
automonitor
U
ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
function key
U
کلید عملیاتی کلید تابعی
proportions
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
apropos of
U
نسبت به
format
U
نسبت
formats
U
نسبت
ratios
U
نسبت
ratio
U
نسبت
bearing
U
نسبت
uncross
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
rate
U
نسبت
in respect of
U
به نسبت
than
U
نسبت به
in respect of
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
kinship
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
in regard to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
rates
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
to
U
تا نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
t ratio
U
نسبت تی
respect
U
نسبت
cognation
U
نسبت
relational
U
نسبت
respects
U
نسبت
proportion
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
rapport
U
نسبت
towards
U
نسبت به
relation
U
نسبت
ripple through carry
U
عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
distribution ratio
U
نسبت توزیع
aspect ratio
U
نسبت صفحه
aspect ratio
U
نسبت تصویر
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
imputable
U
نسبت دادنی
imputation
U
نسبت دادن
aspect ratio
U
نسبت دید
assion
U
نسبت دادن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
image ratio
U
نسبت تصویر
fineness ratio
U
نسبت فرافت
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
factor proportion
U
نسبت عوامل
glide ratio
U
نسبت سریدن
hit ratio
U
نسبت اصابت
ascribable
U
نسبت دادنی
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
affine
U
نسبت سلبی
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
error ratio
U
نسبت خطا
absorption ratio
U
نسبت جذب
deposit ratio
U
نسبت سپرده
impluse ratio
U
نسبت ضربه
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
bear on
U
نسبت داشتن
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
inverse ratio
U
نسبت معکوس
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
control ratio
U
نسبت فرمان
ionic ratio
U
نسبت یونی
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
contact ratio
U
نسبت تماس
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
lay to
U
نسبت دادن به
mobility ratio
U
نسبت تحرک
mole ratio
U
نسبت مولی
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
activity ratio
U
نسبت فعالیت
baud rate
U
نسبت باود
one's complement
U
متمم نسبت به یک
current ratio
U
نسبت جاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com