Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
discriminate against someone
U
نسبت به کسی تبعیض کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
double standard
U
قواعد تبعیض امیز وسخت گیرمخصوصا نسبت بجنس زن
prejudice
U
تبعیض کردن
discrimination
U
تبعیض کردن
prejudices
U
تبعیض کردن
unjust discrimination
U
تبعیض کردن
biases
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
bias
U
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prejudices
U
تبعیض
unjust discrimination
U
تبعیض
prejudice
U
تبعیض
discrimination
U
تبعیض
rate discrimination
U
تبعیض نرخ
price discrimination
U
تبعیض قیمت
discriminator
U
قائل به تبعیض
racism
U
تبعیض نژادی
indiscrimination
U
عدم تبعیض
segregation
U
تبعیض نژادی
racial discrimination
U
تبعیض نژادی
discriminatory
U
تبعیض امیز
sexism
U
تبعیض جنسی
sex discrimination
U
تبعیض جنسی
unbiased
U
بدون تبعیض
abusing
U
بدرفتاری کردن نسبت به
abuse
U
بدرفتاری کردن نسبت به
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
abused
U
بدرفتاری کردن نسبت به
trespass against
U
خطا کردن نسبت به
abuses
U
بدرفتاری کردن نسبت به
discriminative
U
وابسته به تبعیض یا تمیز
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
indiscriminate
U
ناشی از عدم تبعیض
price discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض قیمت
forjudge
U
تبعیض قائل شدن
discriminates
U
تبعیض قائل شدن
discriminate
U
تبعیض قائل شدن
perfect price discrimination
U
تبعیض قیمت کامل
discriminated
U
تبعیض قائل شدن
discriminating monopoly
U
انحصار تبعیض امیز
option of contract invalid in part
U
خیار تبعیض صفقه
forejudge
U
تبعیض قائل شدن
give
U
نسبت دادن به بیان کردن
disclaim
U
ترک دعوا کردن نسبت به
disclaimed
U
ترک دعوا کردن نسبت به
attributes
U
نسبت دادن حمل کردن
disclaiming
U
ترک دعوا کردن نسبت به
attribute
U
نسبت دادن حمل کردن
To show disrespect ( be respectful) to someone.
U
نسبت به هرکسی بی احترامی کردن
gives
U
نسبت دادن به بیان کردن
attributing
U
نسبت دادن حمل کردن
giving
U
نسبت دادن به بیان کردن
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
disclaims
U
ترک دعوا کردن نسبت به
asperse
U
هتک شرف کردن نسبت به
prejudicial
U
زیان رسان تبعیض امیز
segregates
U
تبعیض نژادی قائل شدن
segregate
U
تبعیض نژادی قائل شدن
prejudicious
U
زیان رسان تبعیض امیز
segregating
U
تبعیض نژادی قائل شدن
preference
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
preferences
U
تبعیض متقلبانه بین غرماء
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
lay an information against some one
U
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
prejudices
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudice
U
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
without distinction of sex
U
بدون تبعیض جنسی اززن ومرد
to tread on somebody's foot
<idiom>
U
برای کسی تبعیض قائل شدن
to orient compound
U
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
dumping
U
سیاست تبعیض قیمت در تجارت بین الملل
anti dumping
U
مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
apportionment
U
افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
protection
U
سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
to trace the p of a person
U
دودمان کسی راپرسیدن نسبت کسی راتعیین کردن
rapport
U
نسبت
in relation to
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
proportion
U
نسبت
t ratio
U
نسبت تی
in connexion with
U
نسبت به
relation
U
نسبت
towards
U
نسبت به
respects
U
نسبت
ratio
U
نسبت
in respect of
U
نسبت به
respect
U
نسبت
cognation
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
quotients
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
quotient
U
نسبت
than
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
relational
U
نسبت
formats
U
نسبت
bearing
U
نسبت
format
U
نسبت
rate
U
نسبت
kinship
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
proportions
U
نسبت
ratios
U
نسبت
uncross
U
نسبت
rates
U
نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
to
U
تا نسبت به
proportional
U
به نسبت
apropos of
U
نسبت به
advalorem
U
به نسبت قیمت
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
affine
U
نسبت سلبی
absorption ratio
U
نسبت جذب
transformer ratio
U
نسبت مبدل
imputes
U
نسبت دادن
porosity
U
نسبت روزنه ها
baud rate
U
نسبت باود
aspect ratio
U
نسبت تصویر
affine
U
نسبت ازدواجی
lay to
U
نسبت دادن به
price ratio
U
نسبت قیمت
scalling factor
U
نسبت اشل
scale down
U
به نسبت ثابت
saving ratio
U
نسبت پس انداز
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
regard
U
باره نسبت
bear on
U
نسبت داشتن
mobility ratio
U
نسبت تحرک
assion
U
نسبت دادن
relation
U
رابطه نسبت
aspect ratio
U
نسبت دید
roundness
U
نسبت گردی
aspect ratio
U
نسبت صفحه
ascribable
U
نسبت دادنی
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
relativization
U
نسبت دادن
regarded
U
باره نسبت
imputing
U
نسبت دادن
mole ratio
U
نسبت مولی
regards
U
باره نسبت
reduction ratio
U
نسبت کاهش
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
activity ratio
U
نسبت فعالیت
impute
U
نسبت دادن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
progenitorship
U
نسبت جدی
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
one's complement
U
متمم نسبت به یک
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
imputed
U
نسبت دادن
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
prorenata
U
نسبت موافق
proximity of blood
U
قرابت نسبت
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
selection ratio
U
نسبت گزینش
correspondingly
U
بهمان نسبت
ascribes
U
نسبت دادن
ascribed
U
نسبت دادن
ascribe
U
نسبت دادن
hit ratio
U
نسبت اصابت
into
U
نسبت به مقارن
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
attributing
U
نسبت دادن
blood
U
نسبت خویشاوندی
ascribing
U
نسبت دادن
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
imputable
U
نسبت دادنی
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
image ratio
U
نسبت تصویر
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
velocity ratio
U
نسبت سرعت
control ratio
U
نسبت فرمان
rates
U
اندازه نسبت
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
attributes
U
نسبت دادن
attribute
U
نسبت دادن
relationships
U
وابستگی نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
connexions
U
بستگی نسبت
fineness ratio
U
نسبت فرافت
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
factor proportion
U
نسبت عوامل
error ratio
U
نسبت خطا
deposit ratio
U
نسبت سپرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com