Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
photosensitize
U
نسبت بنور حساسیت پیداکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
allergies
U
حساسیت نسبت بچیزی
allergy
U
حساسیت نسبت بچیزی
thermotropism
U
حساسیت نسبت به گرما
sensibility to praise
U
حساسیت نسبت به ستایش
photosensitive
U
دارای حساسیت نسبت به نور
color blind
U
فاقد حساسیت نسبت برنگ
allergy
U
حساسیت نسبت به چیزی
[پزشکی]
diathesis
U
تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
tone deaf
U
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone-deaf
U
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
stenotopic
U
دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
hyposensitize
U
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
mantoux test
U
ازمایش درجه حساسیت شخص نسبت به میکرب سل
class conscious
U
دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
class-consciousness
U
دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
class-conscious
U
دارای حساسیت وتعصب نسبت بطبقه اجتماعی خود
case sensitive search
U
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
looks
U
زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
looked
U
زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
look
U
زمانی که مدار مین نسبت به عامل انفجار حساسیت نشان میدهد
hyperalgesis
U
حساسیت زیاد نسبت به درد درد بسیار سخت
starlight
U
وابسته بنور ستاره
luminous energy
U
نیروی قابل تبدیل بنور
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
discovering
U
پیداکردن
discovers
U
پیداکردن
acquiring
U
پیداکردن
acquires
U
پیداکردن
discovered
U
پیداکردن
discover
U
پیداکردن
to find out
U
پیداکردن
to work out
U
پیداکردن
to pluck up heart
U
دل پیداکردن
loave
U
پیداکردن
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
to come in to notice
U
اهمیت پیداکردن
slanted
U
شیب پیداکردن
to come to an agreement
U
موافقت پیداکردن
slant
U
شیب پیداکردن
slants
U
شیب پیداکردن
to get into debt
U
وام پیداکردن
short
U
اتصالی پیداکردن
short circuit
U
اتصال پیداکردن
to get ones hand in
U
تسلط پیداکردن در
outreach
U
دسترسی پیداکردن
shortest
U
اتصالی پیداکردن
to get into debt
U
بدهی پیداکردن
put through
U
ارتباط پیداکردن
to form a habit
U
عادتی پیداکردن
shorter
U
اتصالی پیداکردن
faltered
U
لکنت زبان پیداکردن
faltered
U
تزلزل یا لغزش پیداکردن
shining
U
پیداکردن شکار در شب بانورافکن
misbelieve
U
اعتقاد خطا پیداکردن
to butt out
U
پیش امدگی پیداکردن
preconceive
U
قبلا عقیده پیداکردن
to study out
U
با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
interdigitate
U
بهم اتصال پیداکردن
falter
U
لکنت زبان پیداکردن
up hill
U
به بالا شیب پیداکردن
falters
U
تزلزل یا لغزش پیداکردن
syncopate
U
حالت غش یاسنکوپ پیداکردن
to strike a bargain
U
درمعامله موافقت پیداکردن
to come to terms
U
سازش یا موافقت پیداکردن
autotomize
U
انفصال خودبخود پیداکردن
crick
U
انقباض عضله پیداکردن
falter
U
تزلزل یا لغزش پیداکردن
falters
U
لکنت زبان پیداکردن
to come to an understanding
U
پیدا کردن سازش پیداکردن
to get the run of a metre
U
وزن شعری را فهمیدن یا پیداکردن
diverged
U
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverge
U
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
diverges
U
ازهم دورشدن اختلاف پیداکردن
herbescent
U
اماده برای پیداکردن طبیعت گیاه
escape
U
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escaping
U
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
escapes
U
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
have a bone to pick
U
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
escaped
U
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن
to p upon any one's blunder
U
لغزش کسیراباشتیاق پیداکردن وبدان حمله نمودن
eudemonology
U
مبحث اخلاقیات برای پیداکردن سعادت بشر
barrier light
U
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
browsing
U
نگاه کردن به فایلها یالیستهای کامپیوتر برای پیداکردن یک چیز جالب
sensitometer
U
حساسیت
sinsitivity
U
حساسیت
liking
U
حساسیت
susceptivity
U
حساسیت
friction
U
حساسیت
sensitiveness
U
حساسیت
frictions
U
حساسیت
sensibilities
U
حساسیت
sensitivities
U
حساسیت
allergy
U
حساسیت
allergies
U
حساسیت
sensitivity
U
حساسیت
sensibility
U
حساسیت
impressibility
U
حساسیت
elasticity
U
حساسیت
homing device
U
رادارهای ردیاب امواج رادیویی و رادار برای پیداکردن ایستگاه فرستنده انها
coefficient of elasticity
U
ضریب حساسیت
price elasticity
U
حساسیت قیمت
sentience
U
حساسیت جسمانی
protopathic sensitivity
U
حساسیت ابتدایی
allergy
U
حساسیت
[پزشکی]
hyperesthesia
U
ازدیاد حساسیت
coloring sensitive
U
حساسیت رنگ
luminous sensitivity
U
حساسیت نوری
differential sensitivity
U
حساسیت افتراقی
light sensitive
U
با حساسیت نوری
measuring sensitivity
U
حساسیت سنجش
responsively
U
با تاثر یا حساسیت
desensitization
U
حساسیت زدایی
dynamic sensitivity
U
حساسیت دینامیک
sensitivity training
U
حساسیت اموزی
photosensitivity
U
حساسیت به نور
sensitivities
U
میزان حساسیت
hyperesthesia
U
فزونی حساسیت
allergic
U
وابسته به حساسیت
hyperaesthesia
U
ازدیاد حساسیت
allergic
U
دارای حساسیت به
keenness
U
ذکاوت حساسیت
terminal sensitivity
U
حد بیشینه حساسیت
sensitive
U
دارای حساسیت
hypersensitivity
U
حساسیت شدید
hyposensitize
U
عدم حساسیت
impassibility
U
عدم حساسیت
static sensitivity
U
حساسیت استاتیک
sensitivity
U
میزان حساسیت
inelasticity
U
عدم حساسیت
stress testing
U
تست حساسیت
increase in sensitivity
U
افزایش حساسیت
absolute sensitivity
U
حساسیت مطلق
acetolysis
U
تجزیهء جسمی در اثراضافه شدن جوهر سرکه حالت استیله و هیدرولیز پیداکردن در ان واحد
intermediate frequency sensitivity
U
حساسیت فرکانس میانی
measuring sensitivity
U
حساسیت اندازه گیری
anti-histamines
U
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
neurasthenia
U
سر درد و حساسیت بی مورد
current sensitivity of a crystal rectifi
U
حساسیت یکسوکننده بلورین
hyperirritable
U
دارای حساسیت شدید
allergic rhinitis
[med.]
U
حساسیت فصلی
[پزشکی]
pollenosis
[med.]
U
حساسیت فصلی
[پزشکی]
pollinosis
[med.]
U
حساسیت فصلی
[پزشکی]
mouse
U
مقابل حساسیت Mouse
mouses
U
مقابل حساسیت Mouse
anti-histamine
U
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
t group
U
گروه حساسیت اموزی
sensitivity training group
U
گروه حساسیت اموزی
systematic desensitization
U
حساسیت زدایی منظم
hayfever
[med.]
U
حساسیت فصلی
[پزشکی]
static luminous sensitivity
U
حساسیت نوری استاتیک
somesthesis
U
حساسیت به حسهای بدنی
spectral sensitivity characteristic
U
مشخصه حساسیت مرئی
antihistamines
U
داروی ضد حساسیت یا آلرژی
dynamic luminous sensitivity
U
حساسیت نوری دینامیک
gravimeter
U
حساسیت سنج وزن
exquisiteness
U
حساسیت نازکی طبع
jumpiness
U
حالت بیقراری حساسیت
hay fever
[med.]
U
حساسیت فصلی
[پزشکی]
k tungsten sensitivity
U
حساسیت تنگستن در 4582کلوین
looked
U
زمان حساسیت مدار مین
looks
U
زمان حساسیت مدار مین
acroesthesia
U
افزایش حساسیت اعضای انتهایی
notche sensitivity index
U
ضریب حساسیت در مقابل شیار
allergen
U
مادهای که باعث حساسیت میشود
esthesia
U
فرفیت احساس و ادراک حساسیت
hyperesthesia
U
حساسیت شدید در یک ناحیه بدن
actinautographic
U
دارای حساسیت در مقابل نور
look
U
زمان حساسیت مدار مین
coarse mine
U
نوعی مین دریایی با حساسیت کم
atmosphere related syndrome
[ARS]
U
حساسیت به تغییرات هوا
[پزشکی]
meteoropathy
U
حساسیت به تغییرات هوا
[پزشکی]
sensitometry
U
اندازه گیری حساسیت چشم
photosensitize
U
بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
hyperirritability
U
حساسیت واستعداد تحریک فوق العاده
tinged with cnvy
U
حساسیت امیز توام بارشک یاحسادت
sensitivity analysis
U
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
hypersensitive
U
دارای حساسیت فوق العاده خیلی حساس
spots
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
U
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
adaptations
U
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
adaptation
U
توانایی یک وسیله برای تنظیم کردن محدوده حساسیت خود در موقعیتهای مختلف
antihistamine
U
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
batters
U
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
batter
U
خمیدگی خمیدگی پیداکردن باخمیرپوشاندن
anti servo tab
U
بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
in the ratio of
U
به نسبت
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
towards
U
نسبت به
proportional
U
به نسبت
rapport
U
نسبت
respects
U
نسبت
respect
U
نسبت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com