English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
short sight U نزدیک بین کوته نظر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
prudery U کوته فکری
foreshortening U کوته نمایی
one idead U کوته فکر
small minded U کوته نظر
provinciality U کوته فکری
short sighted U کوته نظر
short sighted U کوته بین
short circuit U کوته مداری
provincialism U کوته فکری
low-minded U کوته نظر
low-minded U کوته فکر
low minded U کوته نظر
abbreviations U کوته سازی
localism U کوته بینی
laconicism U کوته نویسی
laconicism U کوته سخنی
insularism U کوته فکری
infantilism of thought U کوته فکری
narrow minded U کوته فکر
narrow mindedly U کوته نظرانه
prude U کوته فکر
prudes U کوته فکر
small-minded U کوته نظر
gnomical U کوته سخن
low browed U کوته جبین
parochialism U کوته نظری
abbreviation U کوته سازی
shallow brained U کوته نظر
sectarian U کوته بین
low minded U کوته فکر
dogmatic U کوته فکر
smug U کوته نظر
smugly U کوته نظر
Lilliputian U کوته فکر
illiberal U کوته فکر
laconism U کوته نویسی
parochial U کوته نظر
smugness U کوته نظر
fanaticism U کوته فکری
narrow-minded U کوته فکر
provincial U کوته فکر
small-minded opinions U عقاید کوته نظر
short sighted U ناشی از کوته نظری
swinging cross U کوته مداری وزشی
hidebound U خودرای کوته نظر
narrow U محدود کردن کوته فکر
narrowest U محدود کردن کوته فکر
narrower U محدود کردن کوته فکر
narrowed U محدود کردن کوته فکر
laconism U کوته سخنی سخن پر مغز
bigmouth U آدم پرحرف و کوته بین
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
neighbouring U نزدیک
upcoming U نزدیک
close-up U از نزدیک
nigh U نزدیک
close by U نزدیک
beside U نزدیک
close up U از نزدیک
forby U از نزدیک
close-ups U از نزدیک
forthcoming U نزدیک
approaching U نزدیک
forbye U نزدیک
in sight U نزدیک
at hand U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
narrowly U از نزدیک
cephalo U نزدیک به سر
imminent U نزدیک
closer U نزدیک
hand to hand U نزدیک
by U از نزدیک
contiguous U نزدیک
closest U نزدیک
towards U نزدیک
fast by U نزدیک
hard by U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
close U نزدیک
forby U نزدیک
closes U نزدیک
close aboard U نزدیک
on the eve of U نزدیک
adjacent U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
near- U نزدیک
near at hand U نزدیک
near by U نزدیک به
up to <idiom> U نزدیک به
to gain ground upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
vicinal U نزدیک
nearby U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
next door to U نزدیک
proximate U نزدیک
near upon U نزدیک
near U نزدیک
neared U نزدیک
nearing U نزدیک
accessible U نزدیک
nearest U نزدیک
nearer U نزدیک
nears U نزدیک
near by U نزدیک
subsaturated U نزدیک به اشباع
adducent U نزدیک کننده
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
to be on the way U نزدیک شدن
subapical U نزدیک راس
caudal U نزدیک به انتها
admaxillary U نزدیک ارواره
subcentral U نزدیک مرکز
recent memory U حافظه نزدیک
aftermost U نزدیک پاشنه
aggress U نزدیک شدن
short sighted U نزدیک بین
subadult U نزدیک سن تکلیف
adductor U نزدیک کننده
deep U نزدیک به هدف
to come by U نزدیک شدن
closest U نزدیک بهم
to be quite close U نزدیک به هم بودن
toward U نزدیک به مقارن
in the near future U در آینده نزدیک
deciding U نزدیک به هدف
stand by <idiom> U نزدیک بودن
Near our office . U نزدیک اداره ما
approachable U نزدیک شدنی
upcoming U دراتیه نزدیک
myopia U نزدیک بینی
to keep close U نزدیک ماندن
to gain on U نزدیک شدن به
close in U نزدیک شدن
myopy U نزدیک بینی
hand in glove U خیلی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
going on U نزدیک شدن
near point U نقطه نزدیک
gain on U نزدیک شدن به
near shore U نزدیک به ساحل
infighting U نبرد نزدیک
nearer the end U نزدیک تر بیابان
nearsightedness U نزدیک بینی
neighbor U همسایه نزدیک
near by U دم دست نزدیک
hare sighted U نزدیک بین
near sight U نزدیک بینی
keep back U نزدیک نشوید
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
inextremis U نزدیک بمرگ
inapproachable U نزدیک نشدنی
one of these days U دراینده نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
immediate flanks U جناحین نزدیک
his almost night U نزدیک شب است
far and near U دور و نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
odd comeshortly U اینده نزدیک
close price U قیمت نزدیک
parahepatic U نزدیک جگر
paranephric U نزدیک گرده
low U نزدیک سبد
parotic U نزدیک به گوش
close coordination U هماهنگی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close combat U رزم نزدیک
paulo postfuture U اینده نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
erelong U در اینده نزدیک
draw on U نزدیک شدن
to draw near or nigh U نزدیک شدن
draw near U نزدیک شدن
of kin U نزدیک همانند
on the simmer U نزدیک بجوش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com