Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
toward
U
نزدیک به مقارن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cotemporaneous
U
مقارن
against
U
مقارن برضد
simultaneous with each other
U
مقارن یکدیگر
into
U
نسبت به مقارن
towards
U
درباره مقارن
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
beside
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
close
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
near
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
in sight
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
up to
<idiom>
U
نزدیک به
closer
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
close-up
U
از نزدیک
contiguous
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
by
U
از نزدیک
imminent
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
accessible
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
short-sighted
U
نزدیک بین
closes
U
نزدیک بهم
nearsightedness
U
نزدیک بینی
near sighted
U
نزدیک بین
converges
U
به هم نزدیک شدن
near point
U
نقطه نزدیک
converged
U
به هم نزدیک شدن
converge
U
به هم نزدیک شدن
acceding
U
نزدیک شدن
closes
U
نزدیک به ناو
nearsighted
U
نزدیک بین
near-sighted
U
نزدیک بین
closer
U
نزدیک به ناو
close
U
نزدیک بهم
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
close
U
نزدیک به ناو
neighbor
U
همسایه نزدیک
closer
U
نزدیک بهم
near shore
U
نزدیک به ساحل
beetle eyed
U
نزدیک بین
myopic
U
نزدیک بین
converging
U
به هم نزدیک شدن
accedes
U
نزدیک شدن
close range
U
مسافت نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
caudal
U
نزدیک به انتها
draw on
U
نزدیک شدن
erelong
U
در اینده نزدیک
far and near
U
دور و نزدیک
gain on
U
نزدیک شدن به
going on
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hare sighted
U
نزدیک بین
his almost night
U
نزدیک شب است
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close price
U
قیمت نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
come by
U
نزدیک شدن
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
close combat
U
رزم نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
myopia
U
نزدیک بینی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
approachable
U
نزدیک شدنی
keep back
U
نزدیک نشوید
myopy
U
نزدیک بینی
deciding
U
نزدیک به هدف
near sight
U
نزدیک بینی
low
U
نزدیک سبد
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
near by
U
دم دست نزدیک
closest
U
نزدیک بهم
infighting
U
نبرد نزدیک
admaxillary
U
نزدیک ارواره
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
adductor
U
نزدیک کننده
adducent
U
نزدیک کننده
deepest
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
in the near f.
U
دراینده نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
closest
U
نزدیک به ناو
grazed
U
نزدیک به زمین
near
U
نزدیک به ضربه
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
about
U
در اطراف نزدیک
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
in the near future
U
در آینده نزدیک
in-
U
نزدیک ساحل
in-
U
نزدیک دم دست
in
U
نزدیک ساحل
approximates
U
نزدیک کردن
near-
U
نزدیک به ضربه
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
graze
U
نزدیک به زمین
to gain on
U
نزدیک شدن به
to keep close
U
نزدیک ماندن
in
U
نزدیک دم دست
whitish
U
نزدیک به سفید
nears
U
نزدیک به ضربه
nearing
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
nearer
U
نزدیک به ضربه
neared
U
نزدیک به ضربه
approximated
U
نزدیک کردن
approximate
U
نزدیک کردن
approach
U
نزدیک شدن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
offing
U
در اینده نزدیک
neighbours
U
نزدیک مجاور
neighbour
U
نزدیک مجاور
approached
U
نزدیک شدن
accosts
U
نزدیک کشیدن
accosts
U
نزدیک شدن
accosting
U
نزدیک کشیدن
accosting
U
نزدیک شدن
accosted
U
نزدیک کشیدن
accosted
U
نزدیک شدن
accost
U
نزدیک کشیدن
accost
U
نزدیک شدن
approaches
U
نزدیک شدن
neighbors
U
نزدیک مجاور
grazes
U
نزدیک به زمین
Near East
U
خاور نزدیک
short sighted
U
نزدیک بین
paranephric
U
نزدیک گرده
parahepatic
U
نزدیک جگر
by
U
نزدیک کنار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com