English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
toward U نزدیک به مقارن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cotemporaneous U مقارن
against U مقارن برضد
simultaneous with each other U مقارن یکدیگر
into U نسبت به مقارن
towards U درباره مقارن
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
beside U نزدیک
forthcoming U نزدیک
near- U نزدیک
close U نزدیک
approaching U نزدیک
near U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
in sight U نزدیک
proximate U نزدیک
up against <idiom> U نزدیک به
up to <idiom> U نزدیک به
closer U نزدیک
vicinal U نزدیک
closes U نزدیک
near by U نزدیک
near by U نزدیک به
near at hand U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
closest U نزدیک
nears U نزدیک
neared U نزدیک
upcoming U نزدیک
nearer U نزدیک
nearest U نزدیک
nearby U نزدیک
nearing U نزدیک
neighbouring U نزدیک
near upon U نزدیک
nigh U نزدیک
close aboard U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
cephalo U نزدیک به سر
caudal U نزدیک به دم
close-up U از نزدیک
contiguous U نزدیک
adjacent U نزدیک
on the eve of U نزدیک
next door to U نزدیک
hand to hand U نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
close up U از نزدیک
by U از نزدیک
imminent U نزدیک
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
hard by U نزدیک
foreby U نزدیک
close-ups U از نزدیک
forbye U از نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
accessible U نزدیک
forby U نزدیک
fast by U نزدیک
short-sighted U نزدیک بین
closes U نزدیک بهم
nearsightedness U نزدیک بینی
near sighted U نزدیک بین
converges U به هم نزدیک شدن
near point U نقطه نزدیک
converged U به هم نزدیک شدن
converge U به هم نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
closes U نزدیک به ناو
nearsighted U نزدیک بین
near-sighted U نزدیک بین
closer U نزدیک به ناو
close U نزدیک بهم
nearer the end U نزدیک تر بیابان
close U نزدیک به ناو
neighbor U همسایه نزدیک
closer U نزدیک بهم
near shore U نزدیک به ساحل
beetle eyed U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
converging U به هم نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
close range U مسافت نزدیک
to draw near or nigh U نزدیک شدن
caudal U نزدیک به انتها
draw on U نزدیک شدن
erelong U در اینده نزدیک
far and near U دور و نزدیک
gain on U نزدیک شدن به
going on U نزدیک شدن
hail fellow U صمیمی نزدیک
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
hare sighted U نزدیک بین
his almost night U نزدیک شب است
draw near U نزدیک شدن
danger close U خطر نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close price U قیمت نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
close in U نزدیک شدن
come by U نزدیک شدن
close coordination U هماهنگی نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close combat U رزم نزدیک
cypres U تقریبی نزدیک
aggress U نزدیک شدن
aftermost U نزدیک پاشنه
myopia U نزدیک بینی
upcoming U دراتیه نزدیک
approachable U نزدیک شدنی
keep back U نزدیک نشوید
myopy U نزدیک بینی
deciding U نزدیک به هدف
near sight U نزدیک بینی
low U نزدیک سبد
near sightedness U نزدیک بینی
paranasal U نزدیک بینی
near by U دم دست نزدیک
closest U نزدیک بهم
infighting U نبرد نزدیک
admaxillary U نزدیک ارواره
immediate flanks U جناحین نزدیک
adductor U نزدیک کننده
adducent U نزدیک کننده
deepest U نزدیک به هدف
deeper U نزدیک به هدف
deep U نزدیک به هدف
in shore U در اب نزدیک کرانه
in the near f. U دراینده نزدیک
one of these days U دراینده نزدیک
inapproachable U نزدیک نشدنی
inextremis U نزدیک بمرگ
closest U نزدیک به ناو
grazed U نزدیک به زمین
near U نزدیک به ضربه
upstream U نزدیک به سرچشمه
about U در اطراف نزدیک
stand by <idiom> U نزدیک بودن
in the near future U در آینده نزدیک
in- U نزدیک ساحل
in- U نزدیک دم دست
in U نزدیک ساحل
approximates U نزدیک کردن
near- U نزدیک به ضربه
Near our office . U نزدیک اداره ما
graze U نزدیک به زمین
to gain on U نزدیک شدن به
to keep close U نزدیک ماندن
in U نزدیک دم دست
whitish U نزدیک به سفید
nears U نزدیک به ضربه
nearing U نزدیک به ضربه
nearest U نزدیک به ضربه
nearer U نزدیک به ضربه
neared U نزدیک به ضربه
approximated U نزدیک کردن
approximate U نزدیک کردن
approach U نزدیک شدن
to be quite close U نزدیک به هم بودن
offing U در اینده نزدیک
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
approached U نزدیک شدن
accosts U نزدیک کشیدن
accosts U نزدیک شدن
accosting U نزدیک کشیدن
accosting U نزدیک شدن
accosted U نزدیک کشیدن
accosted U نزدیک شدن
accost U نزدیک کشیدن
accost U نزدیک شدن
approaches U نزدیک شدن
neighbors U نزدیک مجاور
grazes U نزدیک به زمین
Near East U خاور نزدیک
short sighted U نزدیک بین
paranephric U نزدیک گرده
parahepatic U نزدیک جگر
by U نزدیک کنار
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com