Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
graze
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
grazes
U
نزدیک به زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
forecourt
U
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
forecourts
U
قسمت زمین اسکواش نزدیک دیوار مقابل
hover
U
پرواز نزدیک زمین
hovered
U
پرواز نزدیک زمین
hovers
U
پرواز نزدیک زمین
clothesline
U
ضربه نسبتا"مستقیم نزدیک زمین
dig pass
U
پاس از نزدیک زمین
digger
U
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
holm
U
زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
infield
U
محدوده زمین کریکت نزدیک میله ها
laydown bombing
U
بمباران از فاصله خیلی نزدیک به سطح زمین بمباران سینه مال
low level
U
نزدیک سطح زمین
low level winds
U
بادهای نزدیک سطح زمین
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dance
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Other Matches
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
talik
U
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight
U
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john
U
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
topography
U
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
hydrographer
U
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
U
موشک زمین به زمین
ground resolution
U
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade
U
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
close-up
U
از نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
close by
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
at hand
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
accessible
U
نزدیک
close
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
towards
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
near-
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
near upon
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
hand to hand
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
nearby
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
forby
U
از نزدیک
beside
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
forby
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
near
U
نزدیک
near
U
نزدیک به ضربه
foreground
U
نزدیک نما
admaxillary
U
نزدیک ارواره
short range
U
نزدیک برد
approached
U
نزدیک شدن
far and near
U
دور و نزدیک
neared
U
نزدیک به ضربه
short-range
U
نزدیک برد
approaches
U
نزدیک شدن
by
U
نزدیک کنار
close control
U
کنترل نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
toward
U
نزدیک به مقارن
close controlled
U
همکاری نزدیک
low
U
نزدیک سبد
close range
U
مسافت نزدیک
about
U
در اطراف نزدیک
adducent
U
نزدیک کننده
on the simmer
U
نزدیک بجوش
close combat
U
رزم نزدیک
deciding
U
نزدیک به هدف
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
parotic
U
نزدیک به گوش
paranephric
U
نزدیک گرده
parahepatic
U
نزدیک جگر
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
gain on
U
نزدیک شدن به
abut
U
نزدیک بودن
nearer
U
نزدیک به ضربه
at
U
پهلوی نزدیک
deeper
U
نزدیک به هدف
deep
U
نزدیک به هدف
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
subcentral
U
نزدیک مرکز
neighbors
U
نزدیک مجاور
subapical
U
نزدیک راس
neighbour
U
نزدیک مجاور
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
neighbours
U
نزدیک مجاور
caudal
U
نزدیک به انتها
deepest
U
نزدیک به هدف
short
U
نزدیک تور
to keep close
U
نزدیک ماندن
to gain on
U
نزدیک شدن به
cypres
U
تقریبی نزدیک
danger close
U
خطر نزدیک
adjoining
U
نزدیک مجاور
to come by
U
نزدیک شدن
besides
U
بعلاوه نزدیک
to be on the way
U
نزدیک شدن
shortest
U
نزدیک تور
shorter
U
نزدیک تور
inside
U
نزدیک بمرکز
insides
U
نزدیک بمرکز
proximal
U
نزدیک مبدا
recent memory
U
حافظه نزدیک
nears
U
نزدیک به ضربه
approachable
U
نزدیک شدنی
nearing
U
نزدیک به ضربه
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
approach
U
نزدیک شدن
erelong
U
در اینده نزدیک
nearest
U
نزدیک به ضربه
upcoming
U
دراتیه نزدیک
whitish
U
نزدیک به سفید
short sighted
U
نزدیک بین
draw near
U
نزدیک شدن
near-
U
نزدیک به ضربه
almost
U
بطور نزدیک
Near East
U
خاور نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw on
U
نزدیک شدن
inextremis
U
نزدیک بمرگ
myopia
U
نزدیک بینی
abuts
U
نزدیک بودن
in the near future
U
در آینده نزدیک
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com