Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on the simmer
U
نزدیک بجوش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simmers
U
بجوش امدن
simmering
U
بجوش امدن
simmer
U
بجوش امدن
simmered
U
بجوش امدن
boiled
U
جوشاندن بجوش امدن
to overheat oneself
U
برافروختن بجوش امدن
simmers
U
بجوش وخروش امدن
simmer
U
بجوش وخروش امدن
boil
U
جوشاندن بجوش امدن
simmered
U
بجوش وخروش امدن
boils
U
جوشاندن بجوش امدن
simmering
U
بجوش وخروش امدن
stirred
U
بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stirs
U
بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stirrings
U
بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
stir
U
بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
A watched pot never boils.
<proverb>
U
چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
neared
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
close
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
upcoming
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
caudal
U
نزدیک به دم
close by
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
by
U
از نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
near upon
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
up against
<idiom>
U
نزدیک به
accessible
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
near
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
adductor
U
نزدیک کننده
admaxillary
U
نزدیک ارواره
to keep close
U
نزدیک ماندن
approachable
U
نزدیک شدنی
subapical
U
نزدیک راس
adducent
U
نزدیک کننده
deepest
U
نزدیک به هدف
to gain on
U
نزدیک شدن به
to come by
U
نزدیک شدن
to be on the way
U
نزدیک شدن
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
myopia
U
نزدیک بینی
deep
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
subcentral
U
نزدیک مرکز
upcoming
U
دراتیه نزدیک
deciding
U
نزدیک به هدف
toward
U
نزدیک به مقارن
close
U
نزدیک بهم
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
close
U
نزدیک به ناو
short-sighted
U
نزدیک بین
closer
U
نزدیک به ناو
in the near future
U
در آینده نزدیک
low
U
نزدیک سبد
closest
U
نزدیک بهم
closest
U
نزدیک به ناو
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
closes
U
نزدیک بهم
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
closes
U
نزدیک به ناو
closer
U
نزدیک بهم
toward(s) evening
U
نزدیک به عصر
nearsighted
U
نزدیک بین
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
paranasal
U
نزدیک بینی
near by
U
دم دست نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
far and near
U
دور و نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
neighbor
U
همسایه نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
odd comeshortly
U
روز نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
near sightedness
U
نزدیک بینی
near sight
U
نزدیک بینی
myopy
U
نزدیک بینی
hare sighted
U
نزدیک بین
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
in the near f.
U
دراینده نزدیک
hand in glove
U
خیلی نزدیک
hand and glove
U
خیلی نزدیک
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
inextremis
U
نزدیک بمرگ
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
going on
U
نزدیک شدن
infighting
U
نبرد نزدیک
keep back
U
نزدیک نشوید
gain on
U
نزدیک شدن به
erelong
U
در اینده نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
close combat
U
رزم نزدیک
parahepatic
U
نزدیک جگر
paranephric
U
نزدیک گرده
caudal
U
نزدیک به انتها
parotic
U
نزدیک به گوش
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
proximal
U
نزدیک مبدا
close price
U
قیمت نزدیک
recent memory
U
حافظه نزدیک
short sighted
U
نزدیک بین
aggress
U
نزدیک شدن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
close control
U
کنترل نزدیک
one of these days
U
دراینده نزدیک
close controlled
U
همکاری نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
draw near
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
cypres
U
تقریبی نزدیک
come by
U
نزدیک شدن
close support
U
پشتیبانی نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
subadult
U
نزدیک سن تکلیف
near-sighted
U
نزدیک بین
grazes
U
نزدیک به زمین
in-
U
نزدیک دم دست
accost
U
نزدیک کشیدن
accosted
U
نزدیک شدن
accosted
U
نزدیک کشیدن
short-range
U
نزدیک برد
offing
U
در اینده نزدیک
approach
U
نزدیک شدن
foreground
U
نزدیک نما
near-
U
نزدیک به ضربه
accosting
U
نزدیک شدن
neared
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
in-
U
نزدیک ساحل
approaches
U
نزدیک شدن
nearer
U
نزدیک به ضربه
accost
U
نزدیک شدن
inside
U
نزدیک بمرکز
grazed
U
نزدیک به زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com