English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
imminence U نزدیکی مشرف بودن
imminency U نزدیکی مشرف بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
imminence U مشرف بودن
overhang U مشرف بودن
overhangs U مشرف بودن
impend U مشرف بودن
impendence U مشرف بودن
bound U مشرف بودن
verge U نزدیک شدن مشرف بودن بر
verges U نزدیک شدن مشرف بودن بر
overlook U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooked U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooks U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
overlooking U مسلط یا مشرف بودن بر چشم پوشی کردن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
dying declarations U در CLافهاراتی را گویند که شخص مشرف به موت پس ازاطمینان از قریب الوقوع بودن مرگ خود که مالا" به راستگویی وادارش میکند بیان نماید
dominant U مشرف
verge U مشرف
overhanging U مشرف
verges U مشرف
overhanging U پیشامده مشرف
seafront U مشرف بدریا
seafronts U مشرف بدریا
palisades U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
palisade U صخرهء مشرف بر رودخانه محجر
the hill overhangs the city U تپه به شهر مشرف است
lichgate U طاق نمای مشرف بحیاط کلیسا
imminence U نزدیکی
affinity U نزدیکی
nearness U نزدیکی
adduction U نزدیکی
neiggourhood U نزدیکی
approximation U نزدیکی
approximations U نزدیکی
around U در نزدیکی
proximity U نزدیکی
sexual intercourse U نزدیکی
adjacence or cency U نزدیکی
nighness U نزدیکی
vicinity U نزدیکی
propinquity U نزدیکی
vichywater U نزدیکی
vicinage U نزدیکی
contiguity U نزدیکی
togetherness U نزدیکی
copulate U نزدیکی
intimity U نزدیکی
inwarness U نزدیکی
copulated U نزدیکی
closeness U نزدیکی
nearby U در نزدیکی
copulates U نزدیکی
copulating U نزدیکی
appulse U نزدیکی
accession نزدیکی
affinities U نزدیکی
going on U نزدیکی تماس
sexual intercourse of doubful nature U نزدیکی به شبهه
hereabout U درهمین نزدیکی ها
verge U نزدیکی حدود
kinder U نزدیکی تشابه
verges U نزدیکی حدود
proximity of blood U خویشی نزدیکی
In the vicinity ( neighbourhood ). U همین نزدیکی ها
offing U دران نزدیکی ها
adjacence U نزدیکی مجاورت
adjacency U نزدیکی مجاورت
therabout U در همان نزدیکی
nodality U نزدیکی به گره
incestuously U با گناه نزدیکی بمحارم
rapprochement U نزدیکی تمایل بدوستی
abutment U بست دیوار نزدیکی
thereabout U درهمان نزدیکی تقریبا
sexual intercourse U مواقعه نزدیکی جنسی
To have sexual intercourse with a woman . U با زنی نزدیکی کردن
in with <idiom> U دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
Heris U شهر هریس در نزدیکی تبریز
accessibility U امکان نزدیکی وسیله وصول
Is there a ... nearby? آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
umbilical U واقع در نزدیکی ناف مرکزی
The gas station is nearby . U پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
land sick U کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
Is there an inexpensive restaurant around here? U آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
corona discharge U تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machines U نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machine U نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined U نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
aclinic line U خط استوایی مغناطیسی منحنی موهوم و نامنظمی که در نزدیکی خط استواگرداگردزمین مفروض است
estrus U مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
esturm U مرحله تحریکات جنسی زنان که دران زن میل به نزدیکی بامرد وقابلیت ابستن شدن رادارد
check-points U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint U علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check mark U علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
haze U گرفته بودن مغموم بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
want U فاقد بودن محتاج بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
okuns law U براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
juddered U لق بودن
justness U حق بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com