Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
pericynthian
U
نزدیکترین نقطه مسیرفضاپیما نسبت به کره ماه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
closest point of approach
U
نزدیکترین نقطه گذر
perihelion
U
نزدیکترین نقطه مدار به خورشید
perilune
U
نزدیکترین نقطه مدار به کره ماه
perigee
U
نزدیکترین نقطه مدار به کره زمین
periapsis
U
نزدیکترین نقطه مدار به جسم اولیه یا مادر
bearing
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
azimuth
U
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
the power of a point with respect to a circle
U
قوت یک نقطه نسبت به یک دایره
[ریاضی]
power of a point
U
قوت یک نقطه نسبت به یک دایره
[ریاضی]
junctions
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
U
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
offset point
U
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
reference point
U
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
Where is the nearest pharmacy?
U
نزدیکترین داروخانه کجاست؟
Where is the nearest exchange office?
U
نزدیکترین صرافی کجاست؟
Where is the nearest bank?
U
نزدیکترین بانک کجاست؟
Where is the nearest garage
U
نزدیکترین تعمیرگاه کجاست؟
Where is the nearest underground station?
U
نزدیکترین ایستگاه مترو کجاست؟
Where is the neareset petrol station?
U
نزدیکترین پمپ بنزین کجاست؟
aftermost
U
نزدیکترین دگل عقب کشتی پست ترین
control point
U
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
pull up point
U
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point
U
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
picture point
U
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
U
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
U
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
U
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop
U
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
U
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
zeroes
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
U
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
mark
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
U
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
U
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point
U
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
pyramid spot
U
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
U
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
U
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
U
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
U
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation marks
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
U
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
U
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
U
نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
break up point
U
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
U
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot
U
طرح نقطه نقطه خال خال
speckle
U
نقطه نقطه یا خال خال کردن
in regard to
U
نسبت به
format
U
نسبت
in regard of
U
نسبت به
formats
U
نسبت
ratio
U
نسبت
in proprotion to
U
نسبت به
in connexion with
U
نسبت به
in relation to
U
نسبت به
in the ratio of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
than
U
نسبت به
kinship
U
نسبت
uncross
U
نسبت
proportions
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
apropos of
U
نسبت به
respects
U
نسبت
respect
U
نسبت
ratios
U
نسبت
proportional
U
به نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
quotient
U
نسبت
quotients
U
نسبت
proportion
U
نسبت
towards
U
نسبت به
rapport
U
نسبت
relational
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
relation
U
نسبت
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
rate
U
نسبت
cognation
U
نسبت
bearing
U
نسبت
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
to
U
تا نسبت به
rates
U
نسبت
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
blood
U
نسبت خویشاوندی
relativization
U
نسبت دادن
visibility
U
نسبت دید
crediting
U
نسبت دادن
one's complement
U
متمم نسبت به یک
transformer ratio
U
نسبت مبدل
scalling factor
U
نسبت اشل
rates
U
اندازه نسبت
credit
U
نسبت دادن
credits
U
نسبت دادن
toward
U
بطرف نسبت به
us
U
نسبت بما
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
credited
U
نسبت دادن
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
reduction ratio
U
نسبت کاهش
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
correspondingly
U
بهمان نسبت
relation
U
رابطه نسبت
shunt ratio
U
نسبت شنت
regarded
U
باره نسبت
mole ratio
U
نسبت مولی
mobility ratio
U
نسبت تحرک
regards
U
باره نسبت
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
settlement ratio
U
نسبت نشست
nines complement
U
متمم نسبت به 9
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
glide ratio
U
نسبت سریدن
absorption ratio
U
نسبت جذب
roundness
U
نسبت گردی
abundance
U
نسبت فراوانی
saving ratio
U
نسبت پس انداز
scale down
U
به نسبت ثابت
selection ratio
U
نسبت گزینش
self relative
U
نسبت بخود
regard
U
باره نسبت
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
rate
U
اندازه نسبت
error ratio
U
نسبت خطا
imputing
U
نسبت دادن
imputes
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
impute
U
نسبت دادن
control ratio
U
نسبت فرمان
porosity
U
نسبت روزنه ها
contact ratio
U
نسبت تماس
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
relationship
U
وابستگی نسبت
relationships
U
وابستگی نسبت
current ratio
U
نسبت جاری
factor proportion
U
نسبت عوامل
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
fineness ratio
U
نسبت فرافت
into
U
نسبت به مقارن
deposit ratio
U
نسبت سپرده
connection
U
بستگی نسبت
connexions
U
بستگی نسبت
ascribe
U
نسبت دادن
attributes
U
نسبت دادن
prorenata
U
نسبت موافق
favouritism
U
مساعدت نسبت به
proximity of blood
U
قرابت نسبت
compression ratio
U
نسبت تراکم
attributing
U
نسبت دادن
ascribed
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
price ratio
U
نسبت قیمت
progenitorship
U
نسبت جدی
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
attribute
U
نسبت دادن
ascribing
U
نسبت دادن
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
bear on
U
نسبت داشتن
weight ratio
U
نسبت وزن
aspect ratio
U
نسبت صفحه
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
to put down
U
نسبت دادن
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
percentage
U
نسبت یا درصد
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
image ratio
U
نسبت تصویر
ascribable
U
نسبت دادنی
ionic ratio
U
نسبت یونی
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
lay to
U
نسبت دادن به
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com