English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
gains U بدست آوردن
gained U بدست آوردن
come by <idiom> U بدست آوردن
attenuation U بدست آوردن
acquire بدست آوردن
gain U بدست آوردن
gun for something <idiom> U بازحمت بدست آوردن
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
to get [hold of] something U بدست آوردن چیزی
to bring something U بدست آوردن چیزی
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
in for <idiom> U مطمئن بدست آوردن
to obtain something U بدست آوردن چیزی
capture U عمل بدست آوردن داده
captures U عمل بدست آوردن داده
To know someone blind spots. U رگ خواب کسی را بدست آوردن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
capturing U عمل بدست آوردن داده
collect U بدست آوردن یا دریافت داده
collecting U بدست آوردن یا دریافت داده
collects U بدست آوردن یا دریافت داده
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
analysis U بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
to get a good return on an investment U بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
learning curve U نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
get U دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
gets U دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
getting U دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
detritus U چیزی که در نتیجه خرابی بدست اید
scans U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned U بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distribute U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping U روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distributes U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing U عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
images U سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
sample size U بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural U زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
constants U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
document U نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documenting U نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
documented U نرم افزاری که به کاربر امکان بدست آوردن و ذخیره متن چاپ شده به صورت دیجیتالی میدهد و معمولاگ همراه با اسکنر و رسانه با فرفیت ذخیره سازی بالا مثل ROM-CD قابل ضبط می آید
utopiannism U اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
favourite or vor U مطلوب
coveted U مطلوب
optimal U حد مطلوب
optimum U مطلوب
favorable U مطلوب
desired U مطلوب
indign U نا مطلوب
favorites U مطلوب
favourite U مطلوب
favourites U مطلوب
optimum U حد مطلوب
favorite U مطلوب
desirable U خواستنی مطلوب
favourable U موافق مطلوب
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
optimum U حالت مطلوب
safe velocity U سرعت مطلوب
nicest U دلپذیر مطلوب
nicer U دلپذیر مطلوب
at a premium U بسیار مطلوب
nice U دلپذیر مطلوب
desired leading U مسیر مطلوب
optimum U مقدار مطلوب
merit goods U کالاهای مطلوب
optimum population U حد مطلوب جمعیت
optimum speed U سرعت مطلوب
ideal U کمال مطلوب
ideals U کمال مطلوب
lief U مطلوب مایل
optimum output U تولید مطلوب
optimum height U ارتفاع مطلوب
target profit U سود مطلوب
optimal solution U راه حل مطلوب
optimum point U نقطه مطلوب
blander U شیرین و مطلوب نجیب
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
optimal U مربوط به کمال مطلوب
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
eligible U واجد شرایط مطلوب
favourably U بطور مساعد یا مطلوب
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
towardly U امید بخش مطلوب
to be in demand U خریدارداشتن مطلوب بودن
blandest U شیرین و مطلوب نجیب
bland U شیرین و مطلوب نجیب
desired rate of development U نرخ مطلوب توسعه
desired ground zone U نقطه ترکش اتمی مطلوب
idealistic U مطلوب وابسته به ارمان گرایی
your action produced the desired effect U اقدامتان اثر مطلوب بخشید
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
desired rate of capital accumulation U نرخ تراکم سرمایه مطلوب
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
beau ideal U زیبای تمام عیار کمال مطلوب
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
at the hand of U بدست
by U بدست
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck U بد آوردن
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
acquirable U بدست اوردنی
earned U بدست اوردن
procurable U بدست اوردنی
earn U بدست اوردن
procurement U بدست اوری
soothe U دل بدست اوردن
earns U بدست اوردن
acquirer U بدست اورنده
gains U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
gain U بدست اوردن
obtainable U بدست اوردنی
catch U بدست اوردن
soothed U دل بدست اوردن
get U بدست اوردن
get U بدست امده
providers U بدست اورنده
provider U بدست اورنده
manual U وابسته بدست
offer U بدست اوردن
procuring U بدست اوردن
securer U بدست اورنده
offers U بدست اوردن
gets U بدست امده
getting U بدست امده
getting U بدست اوردن
procurer U بدست اورنده
gets U بدست اوردن
to come to hand U بدست امدن
to go to the wright U بدست استادافتادن
offered U بدست اوردن
pick up U بدست اوردن
attainable U بدست اوردنی
procures U بدست اوردن
come by U بدست اوردن
catcher U بدست اورنده
obtainment U بدست اوری
get round U بدست اوردن
get at able U بدست اوردنی
obtains U بدست اوردن
obtained U بدست اوردن
get table U بدست اوردنی
acquires U بدست اوردن
impetrate U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
procure U بدست اوردن
obtain U بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
hand in hand U دست بدست
acquiring U بدست اوردن
To phrase. U به عبارت در آوردن
tough break <idiom> U بدبیاری آوردن
acquire به دست آوردن
To cite an example . U مثال آوردن
To bring into existence . U بوجود آوردن
To cry out . U فریاد بر آوردن
To show a deficit . To run short . U کسر آوردن
To take into account (consideration). U بحساب آوردن
play-acts U ادا در آوردن
play-acting U ادا در آوردن
play-acted U ادا در آوردن
play-act U ادا در آوردن
holdouts U دوام آوردن
abrade سر غیرت آوردن
holdout U دوام آوردن
song and dance <idiom> U دلیل آوردن
wring U به دست آوردن
realize U به دست آوردن
procure U به دست آوردن
obtain U به دست آوردن
get U به دست آوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com