Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sudden death
U
ناگهان باخت
sudden-death
U
ناگهان باخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defeat
U
باخت
loss
U
باخت
defeated
U
باخت
defeating
U
باخت
defeats
U
باخت
the game is up
U
بازی باخت
win:i had twowins and onedefc
U
من دو بردداشتم و یک باخت
gambles
U
برد و باخت
loss on points
U
باخت با امتیاز
gamble
U
برد و باخت
gambled
U
برد و باخت
dump
U
باخت عمدی
tank
U
باخت عمدی
lemon
U
باخت عمدی
lemons
U
باخت عمدی
unbeatable
U
باخت ناپذیر
i had twowins and onedefc
U
من دو برد داشتم و یک باخت
upsets
U
باخت رقیب محبوب
upsetting
U
باخت رقیب محبوب
upset
U
باخت رقیب محبوب
what is the score
U
حساب برد و باخت چقدراست
defaults
U
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulting
U
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
defaulted
U
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
default
U
غیبت بازیگر یا تیم و باخت
Those who lose must step out.
U
هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
sorehead
U
شخص کم فرفیت که در اثر باخت یا شکست عصبانی میشود
losing game
U
بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
throwing
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw
U
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
unaware
U
ناگهان
abruptly
U
ناگهان
all of a sudden
U
ناگهان
all at once
U
ناگهان
unawares
U
ناگهان
accidentally
U
ناگهان
unexpectedly
U
ناگهان
before you know it
U
ناگهان
suddenness
U
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
U
ناگهان
sudden
U
ناگهان
suddenly
U
ناگهان ناگاه
before you can say knife
U
برقی ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
U
ناگهان پیچیدن
light out
U
ناگهان رفتن
Suddenly , I felt hot.
U
ناگهان گرمم شد
to walk off
U
ناگهان رفتن
to keel over
U
ناگهان افتادن
slapdash
U
بی پروا ناگهان
to die in ones shoes
U
ناگهان مردن
supervene
U
ناگهان رخ دادن
to make a pounce
U
ناگهان جستن
pop off
U
ناگهان ناپدیدشدن
scooted
U
ناگهان سرخوردن
plucked
U
ناگهان کشیدن
plucking
U
ناگهان کشیدن
plucks
U
ناگهان کشیدن
scoots
U
ناگهان سرخوردن
scooting
U
ناگهان سرخوردن
scoot
U
ناگهان سرخوردن
pluck
U
ناگهان کشیدن
aback
U
غافلگیر ناگهان
bolts
U
مستقیما ناگهان
bolting
U
مستقیما ناگهان
bolted
U
مستقیما ناگهان
bolt
U
مستقیما ناگهان
abrupt
U
سراشیبی ناگهان
plungers
U
موجی که ناگهان می شکند
snub cable
U
ناگهان ترمز کردن
slap down
U
ناگهان توقیف کردن
pass out
U
ناگهان بیهوش شدن
plunger
U
موجی که ناگهان می شکند
to chop back
U
ناگهان تغییرجهت دادن
to crop up
U
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
plunges
U
ناگهان داخل شدن
Suddenly he showed up (emerged).
U
ناگهان سروکله اش پیداشد
light up
<idiom>
U
ناگهان شادوخوشحال شدن
make off
U
ناگهان ترک کردن
fly open
U
ناگهان باز شدن
plunge
U
ناگهان داخل شدن
cant
U
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
crash dive
U
ناگهان بزیر اب رفتن
tumbled
U
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles
U
لغزیدن ناگهان افتادن
irrupt
U
ناگهان ایجاد شدن
plunged
U
ناگهان داخل شدن
tumble
U
لغزیدن ناگهان افتادن
jibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
U
ناگهان زبانم بند آمد
with a powder
U
ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitch grass
U
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
strike it rich
<idiom>
U
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
jibing
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitches
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching
U
ناگهان کشیدن جمع شدن
gibes
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed
U
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view
U
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
to jink right
[left]
U
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
jilting
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilts
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilted
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilt
U
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
nose dive
U
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
A solution suddenly proffered itself.
U
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
flashes
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashed
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incidents
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
flash
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
U
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incident
U
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
To jump down somebodys throat.
U
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
flashed
U
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to abscond
[from]
<idiom>
U
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird
U
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitates
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate
U
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi
U
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
landfall n
U
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
boggle
U
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
to pounce on somebody
U
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
flight
U
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braid
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids
U
ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com