English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get the axe U ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bombed U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bombs U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
gassed U ناپدید شدن موج سوار زیر اب
bombed out U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
gas U ناپدید شدن موج سوار زیر اب
bomb U زیر اب ناپدید شدن موج سوار
gasses U ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gases U ناپدید شدن موج سوار زیر اب
forcing U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
staging U سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie U اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark U سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipped U شکستن شکستن وبازشدن
pips U شکستن شکستن وبازشدن
pipping U شکستن شکستن وبازشدن
pip U شکستن شکستن وبازشدن
cavalry U سوار نظامی سوار اسبی
horse guards U گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
disappearing U ناپدید شدن
the invisible world U جهان ناپدید
disappear U ناپدید شدن
disappeared U ناپدید شدن
go off into the blue U ناپدید شدن
the invisible U جهان ناپدید
disappears U ناپدید شدن
vanishing U ناپدید شدن
vanishes U ناپدید شدن
vanished U ناپدید شدن
evanesce U کم کم ناپدید شدن
vanish U ناپدید شدن
disappearing target U هدف ناپدید شونده
invisibly U بطور ناپیدایا ناپدید
invisible U ناپدید غیر مرئی
doggo U اهسته ناپدید شونده
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
evanesce U بتدریج محوو ناپدید شدن
cavalry man U سوار در سوار نظام
kamikaze U ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
pierce U شکستن
deflecting U شکستن
deflected U شکستن
deflect U شکستن
nicking U شکستن
split up U شکستن
nicks U شکستن
infraction U شکستن
to break a U شکستن
nick U شکستن
nicked U شکستن
fraction U شکستن
fly asunder U شکستن
fractures U شکستن
fracturing U شکستن
fracture U شکستن
dishallow U شکستن
fractured U شکستن
breaks U شکستن
break U شکستن
infract U شکستن
cracking U شکستن
fractions U شکستن
to break apart U شکستن
To break ranks. U صف را شکستن
chopped U شکستن
chop U شکستن
to fall apart U در هم شکستن
pierces U شکستن
deflects U شکستن
crushes U شکستن
crushed U شکستن
crush U شکستن
hewn U شکستن
disobeys U شکستن
disobeying U شکستن
to break open U شکستن
to break rank U صف شکستن
to break to pieces U شکستن
to fly asunder U شکستن
disruption U شکستن
disruptions U شکستن
disobey U شکستن
disobeyed U شکستن
to hew asunder U شکستن
scrunching U درهم شکستن
breaks U شکستن موج
vanquished U درهم شکستن
perjures U عهد شکستن
break U شکستن موج
perjure U عهد شکستن
scrunch U درهم شکستن
crushes U باصدا شکستن
vanquishing U درهم شکستن
overwhelms U درهم شکستن
scrunched U درهم شکستن
crushed U باصدا شکستن
scrunches U درهم شکستن
vanquishes U درهم شکستن
slash U قیمت را شکستن
slashed U قیمت را شکستن
cleaves U شکستن ورامدن
overwhelmed U درهم شکستن
cleave U شکستن ورامدن
cleaved U شکستن ورامدن
fracturing U شکستن شکافتن
vanquish U درهم شکستن
perjuring U عهد شکستن
fractures U شکستن شکافتن
fractured U شکستن شکافتن
abjuring U سوگند شکستن
abjures U سوگند شکستن
abjured U سوگند شکستن
abjure U سوگند شکستن
slashes U قیمت را شکستن
fracture U شکستن شکافتن
overwhelm U درهم شکستن
to bruise somebody U دل کسی را شکستن
refracting U بر گرداندن شکستن
refracted U بر گرداندن شکستن
to break one's leg U شکستن ساق پا
crashed U درهم شکستن
refract U بر گرداندن شکستن
crashes U درهم شکستن
crashing U درهم شکستن
to crack an egg U تخمی را شکستن
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
crashingly U درهم شکستن
to break one's promise U شکستن عهدوقول
unseal U مهرچیزی را شکستن
refracts U بر گرداندن شکستن
housebreak U حرز را شکستن
beat a record U حد نصاب را شکستن
break down U درهم شکستن
brittle fracture U شکستن از تردی
crush U باصدا شکستن
crash U درهم شکستن
deblock U شکستن کنده
To feel on top of the world. U با دم خود گردو شکستن
smiting U خرد کردن شکستن
To break a promise. U عهد وقولی را شکستن
shatter U داغان کردن شکستن
violates U شکستن نقض کردن
smite U خرد کردن شکستن
violate U شکستن نقض کردن
shatters U داغان کردن شکستن
smites U خرد کردن شکستن
elision U باقوه مکانیکی شکستن
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
fission U شکستن هسته اتمی
edman degradation technique U شکستن به روش ادمن
violated U شکستن نقض کردن
fissionable U قابل شکستن وتقسیم
smashes U خرد کردن شکستن
knap U ضربه زدن شکستن
to bruise somebody U قلب کسی را شکستن
stave U شکستن ریزش کردن
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
smash U خرد کردن شکستن
to break in U شاخ شکستن سوغان
shards U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
shard U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
smashes U شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance. U مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smash U شکست دادن درهم شکستن
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
shiwari U شکستن اجسام سخت درکاراته
section out U شکستن موج بطور ناهموار
To bite the hand that feeds one . U نمک راخوردن ونمکدان شکستن
fissional U وابسته به شکستن هسته اتم
multilation U شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish U صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
throw the book at <idiom> U شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
battering ram U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . U کمر غول راخم کردن ( شکستن )
battering rams U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
break-in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-ins U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
crackled U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapped U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackle U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapping U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
untimate load U بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
pagination U روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
parse U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parsed U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
parses U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com