Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 88 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bespoke
U
نامزدی نامزد شده
bespoken
U
نامزدی نامزد شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
postulant
U
نامزد جدید نامزد ورود بخدمت کلیسا
trothplight
U
نامزد شدن نامزد کردن
betrothal
U
نامزدی
trothplight
U
نامزدی
troth
U
نامزدی
engagements
U
نامزدی
engagement
U
نامزدی
espousal
U
نامزدی
betrothals
U
نامزدی
affiance
U
نامزدی
betrothment
U
نامزدی
candidacy
U
نامزدی
bethrothal
U
نامزدی
despousation
U
نامزدی
break up of the a proposed marriage
U
به هم خوردن نامزدی
nominations
U
تعیین نامزدی
engagements
U
نامزدی شغل
engagement
U
نامزدی شغل
trysts
U
میعادگاه نامزدی
tryst
U
میعادگاه نامزدی
candidature
U
نامزدی داوطلبی
nomination
U
تعیین نامزدی
to break
[off]
an engagement
U
نامزدی را نقض کردن
betroth
U
مراسم نامزدی بعمل اوردن
wedding rings
U
حلقه انگشتری نامزدی یاعروسی
to break off one's engagement
U
نامزدی خود را نقض کردن
to plight oneself to a person
U
پیمان نامزدی با کسی بستن
handfast
U
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
an engaged couple
U
دو تن نامزد
bethrothed
U
نامزد
affianced
U
نامزد
fiance
U
نامزد
candidate
U
نامزد
fiancT
U
نامزد
fiancee
U
نامزد
designee
U
نامزد
nominee
U
نامزد
engaged
U
نامزد
candidate
U
نامزد
couple
U
دو نامزد
candidates
U
نامزد
coupled
U
دو نامزد
couples
U
دو نامزد
designed
U
نامزد
the bride elect
U
نامزد
nominees
U
نامزد
intended
U
نامزد
nominated
U
نامزد کردن
candidates
U
نامزد کاندید
ordinand
U
نامزد انتصاب
to become engaged
U
نامزد کردن
to get engaged
U
نامزد کردن
candidate
U
نامزد انتخاباتی
candidate
U
نامزد کاندید
engaged
U
نامزد شده
candid
U
کاندیدا نامزد
ordinands
U
نامزد انتصاب
troth
U
نامزد کردن
nominates
U
نامزد کردن
designates
U
نامزد کردن
affianced
U
نامزد شده
nominating
U
نامزد کردن
designating
U
نامزد کردن
fiance
U
نامزد گرفتن
betrothed
U
نامزد شده
nominator
U
نامزد کننده
nominate
U
نامزد کردن
designate
U
نامزد کردن
to be bethrothed
U
نامزد شدن
candidate master
U
نامزد استادی شطرنج
got a thing going
<idiom>
U
باکسی نامزد شدن
running mate
U
نامزد معاونت ریاستجمهوری
running mates
U
نامزد معاونت ریاستجمهوری
candidates
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidate
U
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
to put up
U
منزل دادن به نامزد کردن
postulancy
U
کاندید نامزد انجام امری
campaigners
U
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
campaigner
U
سرباز کهنه کار نامزد انتخابات
in love - engaged - married
U
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
put-up
U
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
put up
U
برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
earmarked
U
نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
favorite son
U
نامزد ریاست جمهوری کاندیدای ریاست جمهوری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com