English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
titular U ناشی از لقب رسمی افتخاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
implied assumpist U تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
brevet U درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
low cycle fatigue U خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability U ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
honorary U افتخاری
honorary U درجه افتخاری
complimentary U بلیط افتخاری
preferment U مقام افتخاری
honorarily U بطور افتخاری
courtes title U لقب افتخاری
honorary consul U کنسول افتخاری
constructive credit U اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
skilless U ناشی
even tual U ناشی
dilettante U ناشی
dilettantes U ناشی
on account of somebody [something] U ناشی از
Due to U ناشی از
resultant U ناشی
skill less U ناشی
muff U ناشی
maladroit U ناشی
muffs U ناشی
resulting U ناشی
resulted U ناشی
result U ناشی
due U ناشی از
muffing U ناشی
muffed U ناشی
dilettanti U ناشی
amateurish U ناشی
descended U ناشی
therefrom U ناشی از ان
ill U ناشی
mala filde U ناشی
ill- U ناشی
ills U ناشی
emergent U ناشی
gauche U ناشی کج
internal U ناشی ازدرون
abnerval U ناشی از عصب
novices U ادم ناشی
issued U ناشی شدن
issue U ناشی شدن
novice U ادم ناشی
guttural U ناشی از گلو
adipic U ناشی ازچربی
awkward age U سن خامکار [ناشی]
awkward U بی لطافت ناشی
issues U ناشی شدن
negligent U ناشی از بی مبالاتی
toxic U ناشی از زهراگینی
as green as grass <idiom> U کم تجربه و ناشی
emanating U ناشی شدن
emanates U ناشی شدن
emanated U ناشی شدن
awkwardness U ناشی گری
emanate U ناشی شدن
unfortunate U ناشی ازبدبختی
dittographic U ناشی ازتکراراشتباهی
rhapsodical U ناشی از احساسات
due to an accident U ناشی از یک حادثه
hypostatic U ناشی از ته نشینی
stingy U ناشی از خست
tisy U ناشی از مستی
rise U ناشی شدن
privative U ناشی از محرومیت
rises U ناشی شدن از
premune U ناشی از جلوگیری
gremie U بی تجربه و ناشی
unperfect U ناشی نابلد
unskil U ناشی بی مهارت
rise U ناشی شدن از
jackleg U ناشی نادرست
irritative U ناشی از تحریک
sequent U منتج ناشی
gaucherie U ناشی گری
rises U ناشی شدن
variorum U ناشی ازچندمنبع
toxic psychosis U روان پریشی ناشی از سم
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
proceed U ناشی شدن از عایدات
use inheritance U وراثت ناشی از کاربرد
flows U ناشی شدن فلو
flowed U ناشی شدن فلو
occupation authorities U اقتدارات ناشی از اشغال
kinetic energy U نیروی ناشی ازحرکت
flow U ناشی شدن فلو
tutelar authority U اختیار ناشی از قیومت
proceeded U ناشی شدن از عایدات
sentiment U ضعف ناشی ازاحساسات
ingenious U با هوش ناشی از زیرکی
shear stress U تنش ناشی از برش
comes U رخ دادن ناشی شدن
come U رخ دادن ناشی شدن
royalistic U ناشی از شاه پرستی
rube U ادم دهاتی ناشی
scorbutic U ناشی از کمبود ویتامین C
well-meaning U ناشی از قصد خوب
arising U رخ دادن ناشی شدن
arises U رخ دادن ناشی شدن
short sighted U ناشی از کوته نظری
renunciatory U ناشی از انکار نفس
renunciative U ناشی از انکار نفس
pot valour U دلپری ناشی از مستی
shear failure U گسیختگی ناشی از برش
transmissions U خطای ناشی از اختلال در خط
transmission U خطای ناشی از اختلال در خط
profits a prendre U حقوق ناشی از مزارعه
well meaning U ناشی از قصد خوب
thoughtless U لاقید ناشی از بی فکری
ravening U حریص ناشی از حرص
arise U رخ دادن ناشی شدن
occupation disease U امراض ناشی از کار
resulted U ناشی شدن نتیجه
resulting U ناشی شدن نتیجه
wind wave U موج ناشی از باد
wind wave U خیز اب ناشی از باد
shear crack U ترک ناشی از برش
indiscriminate U ناشی از عدم تبعیض
absorption losses U تلفات ناشی از جذب
ebb current U جریان ناشی از افت اب
associative facilitation U سهولت ناشی از تداعی
associative inhibition U بازداری ناشی از تداعی
damage feasant U خسارت ناشی از حیوانات
internal U باطنی ناشی ازدرون
diastrophic U ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous U ناشی ازکینه یالج
result U ناشی شدن نتیجه
left handed U واقع در سمت چپ ناشی
impiteous U ناشی از سخت دلی
inexpertly U ازروی ناشی گری
intuitional U ناشی از درک مستقیم
war risks U خطرات ناشی از جنگ
vinculo matrimonii U ناشی از علقه زوجیت
well-intentioned U ناشی از نیت خوب
interoceptive U ناشی از امعاء واحشاء
inexpertness U ناشی گری بی تخصصی
dispersion error U اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
repetitive stress injury U اسیب ناشی از فشار تکراری
maladroitness U ناشی گری بیدست و پایی
wage push inflation U تورم ناشی از فشار مزد
faute de mieux U همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
covenant in low U تعهد ناشی ازحکم قانون
deflationary gap U لطمه ناشی از رکود اقتصادی
cost push inflation U تورم ناشی از فشار هزینه
demand pull inflation U تورم ناشی از فشار تقاضا
catcher U بوکسور ناشی کتک خور
rounding errors U خطاهای ناشی از سرراست کردن
lummox U ادم ناشی وخام دست
property income U درامد ناشی از املاک ومستغلات
rental income U درامد ناشی از اجاره بها
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
somatogenic U ناشی از سلولهای جداری وبدنه
greenhorns U مبتدی ادم خام یا ناشی
paganish U بیت پرست ناشی ار شرک
supply push inflation U تورم ناشی از فشار عرضه
technological unemployment U بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
occupation authority U اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
wind load U سربار ناشی از اثرات باد
greenhorn U مبتدی ادم خام یا ناشی
to play a poor game U ناشی بودن مهارت نداشتن
idols of the cave U اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
rain wash U فرسایش ناشی از ریزش باران
laity U مردم غیر روحانی ناشی
social decrement U کاهش ناشی از کار جمعی
property income tax U مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
excess demand inflation U تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment U افزایش ناشی از کار جمعی
forced vibration U ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
form drag U مقاومت ناشی از شکل جسم
bizarre U غیر مانوس ناشی از هوس
machines U خطای ناشی از خرابی قطعه
machined U خطای ناشی از خرابی قطعه
machine U خطای ناشی از خرابی قطعه
awesome U حاکی از ترس ناشی از بیم
deriving U ناشی شدن از منتج کردن
scrupulous U ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
derives U ناشی شدن از منتج کردن
derive U ناشی شدن از منتج کردن
lewd U ناشی از هرزگی شهوت پرست
well mcaning U خوش نیت ناشی از قصدخوب
truncation U خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
machines U خطای ناشی خرابی سخت افزار
machined U خطای ناشی خرابی سخت افزار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com