Perdic | ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	mutual exclusion U	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	tripartite pact U	قرارداد سه جانبه میثاق سه جانبه
	counteroffensive U	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
	recriminate U	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
	counter memorial U	یادداشت متقابل اخطار متقابل
	mutual inductance U	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
	arrested U	جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
	arrest U	جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
	arrests U	جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
	warsaw treaty U	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
	inconsistence U	ناسازگاری
	disagreeability U	ناسازگاری
	maladaptation U	ناسازگاری
	incongruities U	ناسازگاری
	discord U	ناسازگاری
	paradox U	ناسازگاری
	paradoxes U	ناسازگاری
	repugnance U	ناسازگاری
	variance U	ناسازگاری
	inconsistency U	ناسازگاری
	inconsistencies U	ناسازگاری
	intransigeance U	ناسازگاری
	insalubrity U	ناسازگاری
	incongruity U	ناسازگاری
	maladjustment U	ناسازگاری
	maladjustments U	ناسازگاری
	incongruence U	ناسازگاری
	incongruousness U	ناسازگاری
	contrariness U	ناجوری ناسازگاری
	antipathy U	ناسازگاری انزجار
	inconsistency U	ناسازگاری ناهماهنگی
	inconsistencies U	ناسازگاری ناهماهنگی
	vocational maladjustment U	ناسازگاری شغلی
	incongrvity U	ناجوری ناسازگاری
	inconsistence U	ناسازگاری ناهماهنگی
	eris U	الهه ناسازگاری
	social maladjustment U	ناسازگاری اجتماعی
	disagreements U	اختلاف ناسازگاری
	aversions U	مخالفت ناسازگاری
	inconvenience U	دردسر ناسازگاری
	conflict U	ناسازگاری تضاد
	inconveniencing U	دردسر ناسازگاری
	inconveniences U	دردسر ناسازگاری
	aversion U	مخالفت ناسازگاری
	contrariety U	مغایرت ناسازگاری
	conflicted U	ناسازگاری تضاد
	conflicts U	ناسازگاری تضاد
	inconvenienced U	دردسر ناسازگاری
	disagreement U	اختلاف ناسازگاری
	incoherence U	عدم تطابق ناسازگاری
	to be in disagreement [with somebody] U	ناسازگاری کردن [با کسی]
	bilateral U	دو جانبه
	unilateral U	یک جانبه
	ex parte U	یک جانبه
	one legged U	یک جانبه
	unilaterally U	یک جانبه
	reciprocal U	دو جانبه
	partite U	جانبه
	trilateral U	سه جانبه
	tripartite U	سه جانبه
	mutual U	دو جانبه
	one way U	یک جانبه
	one-way U	یک جانبه
	to be split [over something] [with somebody] U	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
	to be at strife [with somebody] [over something] U	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
	to be at odds [with somebody] [on / over something] ) U	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
	intransigence U	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
	inadaptability U	عدم قابلیت توافق ناسازگاری
	intransigency U	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
	one sided U	یک جانبه مغرضانه
	quadrilaterals U	چهار جانبه
	widespread U	همه جانبه
	quadrilateral U	چهار جانبه
	dual agent U	عامل دو جانبه
	unilaterally U	یک جانبه تک سویه
	multilateral U	چند جانبه
	unilateral U	یک جانبه تک سویه
	unilateral contract U	قرارداد یک جانبه
	synchronous converter U	تبدیلگر دو جانبه
	reciprocal agreement U	توافق دو جانبه
	blind transportation U	ارسال یک جانبه
	bilateral monopoly U	انحصار دو جانبه
	triparite U	سه نسخهای سه جانبه
	tripartite pact U	پیمان سه جانبه
	unilateral agreement U	قرارداد یک جانبه
	reciprocal agreement U	قرارداد دو جانبه
	bilateral contract U	قرارداد دو جانبه
	unilateral declaration U	بیانیه یک جانبه
	unilateral agreement U	توافق یک جانبه
	wall-to-wall U	همه جانبه
	bilateral treaty U	معاهده یا معاهدات دو جانبه
	total war U	جنگ همه جانبه
	Bilateral contract. U	پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
	duopoly U	انحصار دو جانبه فروش
	duopsony U	انحصار دو جانبه خرید
	double agent U	عامل اطلاعاتی دو جانبه
	double agents U	عامل اطلاعاتی دو جانبه
	unilateral contract U	تعهد یک جانبه ایقاع
	quadruple pact U	میثاق چهار جانبه
	matches U	رویارویی بازیهای دو جانبه
	multilateral trade U	تجارت چند جانبه
	mutilateral agreement U	موافقت چند جانبه
	match U	رویارویی بازیهای دو جانبه
	trusted U	انحصارات چند جانبه
	trusts U	انحصارات چند جانبه
	trust U	انحصارات چند جانبه
	dual agent U	عامل اطلاعاتی دو جانبه
	quadruple pact U	پیمان چهار جانبه
	multilateral contract U	قرارداد چند جانبه
	siege mentality U	دشمن پنداری همه جانبه
	imperfect oligopoly U	انحصار چند جانبه ناقص
	collusive oligopoly U	انحصار چند جانبه سازشکارانه
	oligopsony U	انحصار چند جانبه خرید
	complete oligopoly U	انحصار چند جانبه کامل
	restraint U	ممانعت
	obstructions U	ممانعت
	obstruction U	ممانعت
	block age U	ممانعت
	molestation U	ممانعت
	restraints U	ممانعت
	interdiction U	ممانعت
	interdict U	ممانعت
	debarment U	ممانعت
	forbiddance U	ممانعت
	exclusion U	ممانعت
	withheld U	ممانعت
	withhold U	ممانعت
	withholds U	ممانعت
	prevention U	ممانعت
	withholding U	ممانعت
	extensive cultivation U	توسعه همه جانبه کشت وکار
	blockage U	ممانعت دریایی
	checked U	ممانعت کردن
	hanging prevention U	ممانعت از تعلیق
	prohibition U	تحریم ممانعت
	impedes U	ممانعت کردن
	impeded U	ممانعت کردن
	impede U	ممانعت کردن
	preventer U	ممانعت کننده
	annoyance U	ممانعت ازردگی
	checks U	ممانعت کردن
	denial measures U	اصول ممانعت
	area interdiction U	ممانعت منطقهای
	turn a deaf ear to <idiom> U	ممانعت از شنیدن
	area interdiction U	ممانعت در منطقه
	forfend U	ممانعت کردن
	trade barrier U	ممانعت تجاری
	steric hindrance U	ممانعت فضایی
	check U	ممانعت کردن
	liberalizer U	رافع ممانعت
	blockages U	ممانعت دریایی
	interference U	ممانعت غیرمجاز
	bilateral infrastructure U	سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
	liberalized U	رفع ممانعت کردن
	hindered rotation U	چرخش ممانعت شده
	liberalises U	رفع ممانعت کردن
	rein U	ممانعت لجام زدن
	write inhibit ring U	حلقه ممانعت از نوشتن
	liberalised U	رفع ممانعت کردن
	liberalizing U	رفع ممانعت کردن
	stalling U	ماندن ممانعت کردن
	liberalizes U	رفع ممانعت کردن
	stall U	ماندن ممانعت کردن
	liberalize U	رفع ممانعت کردن
	liberalising U	رفع ممانعت کردن
	forestall U	پیش افتادن ممانعت کردن
	stramline flow U	جریان موازی یابی ممانعت
	forestalls U	پیش افتادن ممانعت کردن
	denial measures U	تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
	prevents U	مانع شدن ممانعت کردن
	forclosure U	سلب حق اقامه دعوی ممانعت
	preventing U	مانع شدن ممانعت کردن
	prevented U	مانع شدن ممانعت کردن
	prevent U	مانع شدن ممانعت کردن
	blank U	ممانعت از امتیاز گیری حریف
	competition clause U	شرط ممانعت از دخول دیگران
	forestalled U	پیش افتادن ممانعت کردن
	blocking and chocking U	ممانعت و راه بندی کردن
	blankest U	ممانعت از امتیاز گیری حریف
	preventive U	عامل ممانعت جلوگیری کننده
	denial U	ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
	denials U	ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
	interdict U	ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
	clearing block U	قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
	obstruction U	حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
	obstructions U	حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
	precluded U	مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
	precluding U	مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
	precludes U	مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
	preclude U	مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
	surviving U	ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
	survives U	ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
	survived U	ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
	survive U	ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
	interdiction U	ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
	res inter alios U	debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
	sticker U	اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
	stickers U	اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
	terrain avoidance U	ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
	reach out with an olive branch U	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
	reach out with an olive branch <idiom> U	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]