English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disquiet U ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to disturb any one's privacy U کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . U به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
set at ease U اسوده کردن
set at rest U اسوده کردن
to set at ease U اسوده کردن
to set at rest U اسوده کردن
inattention U محل نگذاشتن
To ignore some one completely . To treat someone with utmost contempt . U به کسی محل سگ نگذاشتن
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
discommode U ناراحت کردن
discomfort U ناراحت کردن
distemper U ناراحت کردن
perturb U ناراحت کردن
discomfiture U ناراحت کردن
discomforts U ناراحت کردن
incommode U ناراحت کردن
harasses U ناراحت کردن دشمن
harass U ناراحت کردن دشمن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
tranquillizing U ارام کردن اسوده کردن
tranquillize U ارام کردن اسوده کردن
disburden U اسوده کردن سبکبال کردن
tranquilized U ارام کردن اسوده کردن
tranquilize U ارام کردن اسوده کردن
tranquillizes U ارام کردن اسوده کردن
tranquillized U ارام کردن اسوده کردن
tranquillises U ارام کردن اسوده کردن
tranquilizes U ارام کردن اسوده کردن
tranquillising U ارام کردن اسوده کردن
tranquilizing U ارام کردن اسوده کردن
tranquillised U ارام کردن اسوده کردن
turn (someone) off <idiom> U ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
discomfited U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfit U دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits U دچار مانع کردن ناراحت کردن
bugs U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bug U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging U کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
knock-up U ابستن کردن ناراحت کردن
unsettle U ناراحت کردن مغشوش کردن
knock-ups U ابستن کردن ناراحت کردن
unsettles U ناراحت کردن مغشوش کردن
knock up U ابستن کردن ناراحت کردن
hagride U ناراحت کردن عاجز کردن
at rest U اسوده
he is now at rest U یا اسوده شد
well-to-do U اسوده
tranquil U اسوده
better off U اسوده تر
reposed U اسوده
easier U بی زحمت اسوده
calms U بی سروصدایی اسوده
easy U بی زحمت اسوده
calming U بی سروصدایی اسوده
calmest U بی سروصدایی اسوده
tranquil flow U جریان اسوده
woriless U بی غم اسوده بی اندیشه
calmer U بی سروصدایی اسوده
snug U اسوده غنودن
calmed U بی سروصدایی اسوده
easiest U بی زحمت اسوده
calm U بی سروصدایی اسوده
he got his quietus U اسوده شدن
happy life U زندگی اسوده
he is comfortably off U فلانی اسوده یا
god rest his soul U روانش اسوده باد
to get anything out of the way U از کاری اسوده شدن
he is now at rest U اکنون اسوده است
well off U دارای زندگی اسوده
to get rid of a person U از دست کسی اسوده شدن
to kill off U کشتن وازشران اسوده شدن
podded U دارای زندگی اسوده یا تامین شده
ill at ease U ناراحت
tensed U ناراحت
peaceless U ناراحت
tensing U ناراحت
tensest U ناراحت
fretful U ناراحت
tenser U ناراحت
tenses U ناراحت
tense U ناراحت
comfortless U ناراحت
worried U ناراحت
fidgety U ناراحت
incommodious U ناراحت
uptight U ناراحت
down in the dumps <idiom> U ناراحت
uneasy U ناراحت
disturbed U ناراحت
uneasily U ناراحت
inconvenient U ناراحت
uncomfortable U ناراحت
uncomfortably U ناراحت
shook up <idiom> U نگران ،ناراحت
fidgeted U ناراحت بودن
under a cloud <idiom> U ناراحت وغمگین
hung over U ناراحت ازاعتیاد
upsetting U نژند ناراحت
to feel strange U ناراحت بودن
upsets U نژند ناراحت
incommodiously U بطور ناراحت
i passed an uneasy night U ناراحت بودم
fidgeting U ناراحت بودن
upset U نژند ناراحت
incommoded by want of room U ناراحت از حیث
fidgets U ناراحت بودن
off-putting U ناراحت کننده
fidget U ناراحت بودن
grouch U ادم ناراحت
grouches U ادم ناراحت
grouched U ادم ناراحت
painful U ناراحت کننده
distraught U شوریده ناراحت
grouching U ادم ناراحت
upsetting conversation U گفتگو ناراحت کننده
put (someone) out <idiom> U ناراحت ،دردسر،اذیت
antsy <adj.> U بیقرار [ناراحت] [بی تاب]
What have I done to offend you? U من چطور تو را ناراحت کردم؟
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
nightmares U خواب ناراحت کننده و غم افزا
It is preying on my mind. U خیالم را ناراحت کرده است
He feels bad about it . He is concerned about it. U از این موضوع ناراحت است
worrywart U ادم غصه خور و ناراحت
nightmare U خواب ناراحت کننده و غم افزا
incommode U ناراحت گذاردن دردسر دادن
He gets really upset. U او [مرد] خیلی ناراحت میشود.
I dont mind the cold . U از سرما ناراحت نمی شوم
to be on thorns U ناراحت یادل واپس بودن
I was devastated. <idiom> U من را بسیار ناراحت کرد [اصطلاح روزمره]
unhandy U ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
conveniency U راحت- اسایش- راه دست-اسوده- وسیله اسایش یاراحت- مستراح
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
walking on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
treading on eggshells <idiom> U [اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
oppressive U خورد کننده ناراحت کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com