English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
disable U ناتوان ساختن از کارانداختن
disables U ناتوان ساختن از کارانداختن
disabling U ناتوان ساختن از کارانداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
disables U ناتوان ساختن
disable U ناتوان ساختن
disabling U ناتوان ساختن
incapacitating U ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated U ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitate U ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitates U ناتوان ساختن محجور کردن
disables U از کارانداختن
inactivate U از کارانداختن
disable U از کارانداختن
disabling U از کارانداختن
operation U به کارانداختن
install U از کارانداختن وسایل
installing U از کارانداختن وسایل
installs U از کارانداختن وسایل
cut off U از کارانداختن موتور
actuate U به کارانداختن سیستم انفجاری مین
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
inable <adj.> U ناتوان
incompetent <adj.> U ناتوان
incapacitated <adj.> U ناتوان
impotent <adj.> U ناتوان
unfit <adj.> U ناتوان
asthenic U ناتوان
unable U ناتوان
incapable <adj.> U ناتوان
handicapped U ناتوان
impuissant U ناتوان
incapable U ناتوان
disabled U ناتوان
infirm U ناتوان
invalids U ناتوان
invalid U ناتوان
debilitation U ناتوان سازی
decaying U که ناتوان میشود
impotent U ناتوان اکار
invalidated U ناتوان کردن
invalidate U ناتوان کردن
sicklier U ناتوان رنجور
sickliest U ناتوان رنجور
invalidates U ناتوان کردن
disenable U ناتوان کردن
sickly U ناتوان رنجور
debilitative U ناتوان کننده
decays U که ناتوان میشود
debilitate U ناتوان کردن
decayed U که ناتوان میشود
debilitant U ناتوان کننده
decay U که ناتوان میشود
disabling U ناتوان کردن
disable U ناتوان کردن
invalids U ناتوان کردن
irretentive U ناتوان در نگاهداری
feeble U ناتوان عاجز
feebler U ناتوان عاجز
feeblest U ناتوان عاجز
weakling U ناتوان بی بنیه
disables U ناتوان کردن
weaklings U ناتوان بی بنیه
invalid U ناتوان کردن
interrupts U ناتوان کردن وقفه
interrupt U ناتوان کردن وقفه
inability to box U ناتوان از ادامه دادن
interrupting U ناتوان کردن وقفه
enervate U ناتوان کردن بی اثرکردن
disable pulse U تپش ناتوان ساز
stalling torque U گشتاور پیچشی ناتوان
addled <adj.> U گیج و ناتوان در درست فکر کردن
disarms U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
commented U ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
comment U ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
disarmed U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
disarm U وضعیت وقفه که ناتوان شده است ونمیتواند سیگنال بپذیرد
commenting U ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
cycle stealing U ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
gruel U عاجز کردن ناتوان کردن
shed U خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds U خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding U خون جاری ساختن جاری ساختن
interrupt U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts U خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
bulid U ساختن
build U ساختن
buildings U ساختن
builds U ساختن
produce U ساختن
fashion U مد ساختن
upgrading U ساختن
fashioned U مد ساختن
miscreate U بد ساختن
upgrades U ساختن
upgraded U ساختن
upgrade U ساختن
fashioning U مد ساختن
to go in with U ساختن با
pill U حب ساختن
pills U حب ساختن
produces U ساختن
fabrication U ساختن
creating U ساختن
creates U ساختن
mints U ساختن
create U ساختن
produced U ساختن
pellet U حب ساختن
composes U ساختن
compose U ساختن
indite U ساختن
to get along U ساختن
fashions U مد ساختن
fabricates U ساختن
fabricating U ساختن
upbuild U ساختن
forborne U ساختن با
bridges U پل ساختن
bridged U پل ساختن
set up U ساختن
bridge U پل ساختن
fabricated U ساختن
makes U ساختن
make U ساختن
put-up U ساختن
put up U ساختن
fabricate U ساختن
invents U ساختن
inventing U ساختن
invented U ساختن
invent U ساختن
generates U ساختن
constructed U ساختن
to t. up U ساختن
constructing U ساختن
constructs U ساختن
unifying U تک ساختن
dree U ساختن با
remakes U از نو ساختن
construct U ساختن
generated U ساختن
generate U ساختن
idolizing U بت ساختن
idolizes U بت ساختن
generating U ساختن
idolized U بت ساختن
idolize U بت ساختن
confect U ساختن
unify U تک ساختن
unifies U تک ساختن
idolising U بت ساختن
idolises U بت ساختن
idolised U بت ساختن
to make away U ساختن
carbonize U کک ساختن
manufacture U ساختن
manufactured U ساختن
mint U ساختن
to make a shift U ساختن
minting U ساختن
remake U از نو ساختن
minted U ساختن
manufactures U ساختن
accustom U معتاد ساختن
discourage U بی جرات ساختن
discourages U بی جرات ساختن
affiliated U مربوط ساختن
accustoming U معتاد ساختن
minimize U کمینه ساختن
accustoms U معتاد ساختن
necessitate U ناگزیر ساختن
denigration U سیاه ساختن
insuring U مطمئن ساختن
to run rup U باشتاب ساختن
ensures U مطمئن ساختن
slap down U متوقف ساختن
snow under U مستغرق ساختن
solemnify U موقر ساختن
ensured U مطمئن ساختن
ensuring U مطمئن ساختن
ensure U مطمئن ساختن
relieving U بر جسته ساختن
relieves U بر جسته ساختن
produces U ساختن محصول
rescinds U باطل ساختن
rescinding U باطل ساختن
rescind U باطل ساختن
insures U مطمئن ساختن
internalization U درونی ساختن
staticize U ایستا ساختن
to settle a persons hash U کارکسیرا ساختن
relieve U بر جسته ساختن
minimizes U کمینه ساختن
denuding U عاری ساختن
minimises U کمینه ساختن
to kindle up U ملتهب ساختن
snarls U خشمگین ساختن
snarling U خشمگین ساختن
to carry over U منقول ساختن
to lay open U اشکار ساختن
to carry forward U منقول ساختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com