Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
Could you clarify that for me?
U
می توانید توضیح بدهید که موضوع از چه قرار است؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Let me back up and explain how ...
U
به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
assembly
U
قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
I had no opportunity to discuss the matter .
U
فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
flagging
U
قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
misrepresentation
U
در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
queueing
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queued
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queue
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access
U
فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queues
U
فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring
U
شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition
U
موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reverse
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversing
U
روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
You can call me at ...
[phone no.]
<idiom>
U
شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
You alone can help me.
U
تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
send a letter
U
کاغذ بدهید
oyez
U
گوش بدهید
rub it in
U
به خوردش بدهید
PLease let me know(notiffy me).
U
لطفا" به من خبر بدهید
Go ahead!
U
انجام بدهید دیگه!
listen to me
U
بمن گوش بدهید
give your v to
U
برای اورای بدهید
pay a way the sheet
U
کاغذ را بدهید بیاید
go head
U
ادامه بدهید بفرماید
give it a twist
U
انرا پیچ بدهید
had it trans ted
U
بدهید ترجمه کنند
hsd it out
U
بدهید دندان را بکنند
muster up your courage
U
جرات بخود بدهید
circular
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars
U
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
arrow pointer
U
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
Please give me this one .
U
این یکی را لطفا" بدهید
Please give me four more.
U
چهار تای دیگر به من بدهید
thank tou for that book
U
خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
Please let me give you a lift (ride).
U
اجازه بدهید سوارتان کنم
Keep moving!
U
ادامه بده
[بدهید ]
به راه!
Please answer the telephone.
U
لطفا" جواب تلفن را بدهید
Press the elevator button.
U
تکمه آسانسور رافشار بدهید
Please give the other foot .
لنگه دیگه این کفش را بدهید.
Can you give me an estimate?
U
ممکن است یک برآورد هزینه به من بدهید؟
Can you lend me ...
آیا ممکن است ... را به من امانت بدهید؟
Can you give me the key, please?
U
لطفا ممکن است کلید را به من بدهید؟
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Two coffees please .
U
لطفا" دو فنجان قهوه بیاورید ( بدهید )
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen
U
تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
Please let me take a share in the expenses.
U
اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
repondez s'il vous plait
[RSVP]
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
please reply
U
لطفا پاسخ بدهید
[به دعوت نوشته شده ای]
Can you get it repaired?
U
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
Allow me to chew it over in my mind .
U
اجازه بدهید دراین باره فکر کنم
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
Could we have a plate for the child?
U
آیا ممکن است بشقابی برای بچه مان به ما بدهید؟
midnight
U
فرمان از کنترل نزدیک به دورتغییر فرکانس بدهید دررهگیری هوایی
Can you show me on the map where I am?
U
آیا ممکن است به من روی نقشه نشان بدهید که کجا هستم؟
Can you watch the dog for us this weekend?
U
آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
explanations
U
توضیح
paraphrase
U
توضیح
paraphrasing
U
توضیح
paraphrases
U
توضیح
paraphrased
U
توضیح
elucidation
U
توضیح
explication
U
توضیح
explanation
U
توضیح
illustration
U
توضیح
treatise
U
توضیح
remarked
U
توضیح
comment
U
توضیح
commented
U
توضیح
clarification
U
توضیح
treatises
U
توضیح
illustrations
U
توضیح
commenting
U
توضیح
remark
U
توضیح
remarks
U
توضیح
remarking
U
توضیح
explain
U
توضیح دادن
explaining
U
توضیح دادن
explained
U
توضیح دادن
gloss
U
تفصیل توضیح
get across
<idiom>
U
توضیح دادن
inexplicability
U
توضیح ناپذیری
understandable
<adj.>
U
قابل توضیح
reasonable
[comprehensible]
<adj.>
U
قابل توضیح
comprehensible
<adj.>
U
قابل توضیح
accountable
[explicable]
<adj.>
U
قابل توضیح
statement
U
شرح توضیح
song and dance
U
توضیح زاید
song and dance
U
توضیح واضحات
superscription
U
توضیح ادرس
apodictic
U
قابل توضیح
apodeictic
U
قابل توضیح
explains
U
توضیح دادن
illustrative
U
توضیح دهنده
illustrate
U
توضیح دادن
step up
<idiom>
U
توضیح گرفتن
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
account for
U
توضیح دادن
illustrators
U
توضیح دهنده
illustrator
U
توضیح دهنده
unaccountable
U
توضیح ناپذیر
unaccountably
U
توضیح ناپذیر
illustrates
U
توضیح دادن
illustrating
U
توضیح دادن
stating
U
توضیح دادن
states
U
توضیح دادن
stated
U
توضیح دادن
explicable
U
قابل توضیح
exponible
U
توضیح بردار
state-
U
توضیح دادن
state
U
توضیح دادن
fault description
U
توضیح مشکل
error description
U
توضیح عیب
expositor
U
توضیح دهنده
error description
U
توضیح اشکال
fault description
U
توضیح اشکال
description of error
U
توضیح اشکال
fault description
U
توضیح عیب
elucidator
U
توضیح دهنده
defect description
U
توضیح اشکال
error description
U
توضیح نقص
epexegetically
U
برای توضیح
fault description
U
توضیح خرابی
error description
U
توضیح خرابی
clears
U
توضیح دادن
clearest
U
توضیح دادن
clearer
U
توضیح دادن
clear
U
توضیح دادن
defect description
U
توضیح مشکل
defect description
U
توضیح خرابی
defect description
U
توضیح عیب
description of error
U
توضیح عیب
to offer an explanation
U
توضیح دادن
description of error
U
توضیح خرابی
description of error
U
توضیح نقص
fault description
U
توضیح نقص
explicable
<adj.>
U
قابل توضیح
description of error
U
توضیح مشکل
explian
U
توضیح دادن
explicator
U
توضیح دهنده
defect description
U
توضیح نقص
epexegetically
U
منباب توضیح
error description
U
توضیح مشکل
accountable
U
قابل توضیح
statements
U
شرح توضیح
explanatorily
U
منباب توضیح
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
rationale
U
توضیح اصول عقاید
illustrate
U
شرح و توضیح دادن
it tells its own tale
U
نیازمند به توضیح نیست
ignotum per igno tius
U
توضیح مجهول با چیزمجهول تر
proponent
U
توضیح دهنده طرفدار
put across
<idiom>
U
به واضحی توضیح دادن
enucleation
U
توضیح روشن سازی
inexplicable
U
غیر قابل توضیح
proponents
U
توضیح دهنده طرفدار
to give an account of
U
گزارش و توضیح دادن
I do owe you an explanation.
U
من به شما یک توضیح بدهکارم.
putting
U
ارائه یا توضیح دادن
elucidating
U
توضیح دادن شفاف
song and dance
U
توضیح گریز آمیز
puts
U
ارائه یا توضیح دادن
illustrates
U
شرح و توضیح دادن
elucidate
U
توضیح دادن شفاف
elucidates
U
توضیح دادن شفاف
elucidated
U
توضیح دادن شفاف
illustrating
U
شرح و توضیح دادن
put
U
ارائه یا توضیح دادن
spell out
<idiom>
U
واضح توضیح دادن
explicate
U
تاویل کردن توضیح دادن
explicated
U
تاویل کردن توضیح دادن
inexplicit
U
بطور ضمنی بدون توضیح
clarifying
U
واضح کردن توضیح دادن
explicating
U
تاویل کردن توضیح دادن
explicates
U
تاویل کردن توضیح دادن
clarifies
U
واضح کردن توضیح دادن
There's no need to elaborate.
U
نیازی به توضیح اضافی نیست.
clarify
U
واضح کردن توضیح دادن
unaccounted
U
حساب نشده فاقد توضیح
enucleate
U
روشن کردن توضیح دادن
rem
U
REاعلان شروع یک توضیح فرمان
clear up
<idiom>
U
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
epexegesis
U
کلمات افزوده شده برای توضیح
illustratively
U
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
To explain something in detail .
U
چیزی را بطور مفصل ومشروح توضیح دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com