English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
tunes U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
logic U یکی از دو سطح ممکن مدار دیجیتال . سطح ها به صورت 1 و 0 هستند یا درست و نادرست
to buoy something [up] U چیزی را به میزان بالا آوردن
skew U میزان عدم تناسب چیزی
slowdowns U کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdown U کاستن سرعت یا میزان چیزی
skews U میزان عدم تناسب چیزی
skewing U میزان عدم تناسب چیزی
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
slippage U میزان لغزش یا کم وزیادی چیزی از حد عادی ان
yardage U میزان و مقدار چیزی بحسب یارد
epitomises U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomized U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised U صورت خارجی به چیزی دادن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
diagram U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
diagrams U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
indicator U چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
malfunction U نادرست عمل کردن
malfunctioned U نادرست عمل کردن
malfunctions U نادرست عمل کردن
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
contamination U ذخیره کردن اطلاعات در جای نادرست در حافظه
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
natural rate hypothesis U فرضیهای که بر اساس ان یک حداقل نرخ بیکاری وجود دارد که چنانچه میزان بیکاری از این حد کمتر شود در این صورت تورم با شتاب بیشتری افزایش می یابد . در این نرخ طبیعی بیکاری
tunes U میزان کردن
adjustment میزان کردن
tune U میزان کردن
aligns U میزان کردن
adjust میزان کردن
collimate U میزان کردن
aligning U میزان کردن
adjusts U میزان کردن
adjusting U میزان کردن
equilibration U میزان کردن
aligned U میزان کردن
focuses U میزان کردن
align U میزان کردن
focused U میزان کردن
focussing U میزان کردن
standardization U میزان کردن
focussed U میزان کردن
focusses U میزان کردن
focus U میزان کردن
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
countdown U میزان کردن ساعت
countdowns U میزان کردن ساعت
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
ignition timing U میزان کردن جرقه
hand advance U میزان کردن دستی
spark timing U میزان کردن جرقه
spark advance & retard U میزان کردن جرقه
interrupter timing U میزان کردن جرقه
adjustments U تنظیم و میزان کردن
magneto timing U میزان کردن مگنت
automatic spark advance U میزان کردن خودکار
To synchonize the watches . U ساعتهارا به هم میزان کردن
denial U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials U تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
NAND function U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
boolean algebra U قوانین مربوط به معرفی ساده کردن و تغییر توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
adjusts U میزان کردن تنظیم کنید
semi automatic advance U میزان کردن نیم خودکار
adjusting U میزان کردن تنظیم کنید
To set ones watch . U ساعت خودرا میزان کردن
algebra U ساده کردن و تغییر دادن توابع منط قی بر پایه عبارت درست و نادرست ایجاد شده اند
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
damper U الت میزان کردن جریان هوا
to align oneself with somebody U خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
boresight U میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
regulates U میزان کردن درست کردن
regulating U میزان کردن کنترل کردن
leveling U میزان کردن افقی کردن
temper U معتدل کردن میزان کردن
regulate U میزان کردن درست کردن
tempered U معتدل کردن میزان کردن
tempers U معتدل کردن میزان کردن
regulate U میزان کردن کنترل کردن
regulated U میزان کردن درست کردن
regulates U میزان کردن کنترل کردن
ranged U مرتب کردن میزان کردن
regulated U میزان کردن کنترل کردن
regulating U میزان کردن درست کردن
to balance out U میزان کردن [تنظیم کردن ]
ranges U مرتب کردن میزان کردن
range U مرتب کردن میزان کردن
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
bottoming reamer U وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
isobath U خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
kopfring U حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
list U صورت کردن
invoiced U صورت کردن
invoicing U صورت کردن
invoice U صورت کردن
invoices U صورت کردن
to strike off the rolls U از صورت حذف کردن
rosters U وارد صورت کردن
roster U وارد صورت کردن
measure U میزان کردن طی کردن
schedules U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
strike off the rolls U از صورت وکلا خارج کردن
mine action U عمل کردن به صورت مین
scheduled U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule U صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
to e. figures upon astone U صورت هایی بر سنگ نقش کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
erroneous U نادرست
spurious U نادرست
foul U نادرست
fouls U نادرست
false <adj.> U نادرست
fouled U نادرست
fouler U نادرست
foulest U نادرست
amiss U نادرست
inaccurate U نادرست
in error <adj.> U نادرست
crooked U نادرست
impure U نادرست
inconsequent U نادرست
phoneys U نادرست
phoney U نادرست
out of order U نادرست
out of a U نادرست
unfairly U نادرست
out of trim U نادرست
infirmly U نادرست
inexact U نادرست
false U نادرست
unfair U نادرست
inconsecutive U نادرست
trumped-up U نادرست
trumped up U نادرست
sinister U کج نادرست
phonies U نادرست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com