Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
intermural
U
میان دیواری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medoterranean
U
واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock
U
میان چوب میان تیر
intervenient
U
در میان اینده واقع در میان
wall
U
دیواری
walls
U
دیواری
murals
U
دیواری
mural
U
دیواری
parietal
U
دیواری
frescoes
U
نقاشی دیواری
extra-mural
U
فرا دیواری
banks
U
کرانه دیواری
chimney
U
بخاری دیواری
chimneys
U
بخاری دیواری
transparency
U
اسلاید دیواری
transparencies
U
اسلاید دیواری
side board
U
میز پا دیواری
bank
U
کرانه دیواری
fresco
U
نقاشی دیواری
rung
U
پله ی دیواری
grated
U
بخاری تو دیواری
grate
U
بخاری تو دیواری
mural
U
نقاشی دیواری
mural
U
نقش دیواری
wall hanging
U
تزئینات دیواری
wall mounted switch
U
کلید دیواری
wall mounting cabinet
U
قفسه دیواری
sconce mirror
U
ایینه دیواری
murals
U
نقاشی دیواری
murals
U
نقش دیواری
wall painting
U
نقاشی دیواری
wall paper
U
کاغذ دیواری
wall socket
پریز دیواری
wall tie
U
بست دیواری
grates
U
بخاری تو دیواری
fire side
U
بخاری دیواری
hangings
U
کاغذ دیواری
affiche
U
اعلان دیواری
paper hangings
U
کاغذ دیواری
outlet box
U
جعبه دیواری
socket
[wall socket]
پریز دیواری
electrical outlet
U
پریز دیواری
power outlet
U
پریز دیواری
wall clock
ساعت دیواری
point
[wall socket]
[British]
پریز دیواری
fire grate
U
اجاق دیواری
fire place
U
بخاری دیواری
covered forge
U
کوره دیواری
wallpapers
U
کاغذ دیواری
wallpaper
U
کاغذ دیواری
tablature
U
نقاشی دیواری یا سقفی
witch hazel
U
موچسب پیچک دیواری
electrical outlets
U
پریز های دیواری
electric sockets
U
پریز های دیواری
power outlets
U
پریز های دیواری
lean-to proof
U
بام سینه دیواری
fractable
U
[کتیبه دیواری سنتوری]
to batter awall
U
کوبیدن یافروریختن دیواری
wallpaper adhesive
U
چسب کاغذ دیواری
inclosure
U
چهار دیواری حصار
pitch and toss
U
بازی بیخ دیواری
lean to roof
U
بام سینه دیواری
paper stainer
U
سازنده کاغذهای دیواری
paper hanger
U
کاغذ دیواری چسبان
wall sockets
U
پریز های دیواری
gas bracket
U
لوله دیواری که دارای گازسوزباشد
countermure
U
دیواری که برای پشتیبان دیواردیگربسازند
to panel a wall
U
دیواری را تخته کوبی کردن
wallpaper
U
با کاغذ دیواری تزئین کردن
The clock has stopped.
U
ساعت دیواری خوابیده است
paperhanger
U
کسیکه کاغذ دیواری می چسباند
wallpapers
U
با کاغذ دیواری تزئین کردن
dykes
U
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
dyke
U
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
krantz
U
خاره هایی که دیواری ازانهادرست شود
dikes
U
دیواری که برای جلوگیری از اب دریا می سازند
frameworks
U
استخوان بندی قالب چهار دیواری
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
framework
U
استخوان بندی قالب چهار دیواری
to peck down a wall
U
دیواری را با الت نوک تیزخراب کردن
Does this clock keep good time?
U
این ساعت دیواری درست کار می کند ؟
hanging
U
[فرش کردن، کاغذ دیواری یا هر تزئینی برای اتاق]
parpen
U
سنگ تراشی مه از توی دیواری گذر کرده و ازدوسوی ان نمایان باشد
cuckoo clocks
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
branch cutoff
U
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
This is a self - winding clock .
U
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است )
cuckoo clock
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
psychophysics
U
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
amongst
U
در میان
crosscut
U
میان بر
mean water
U
میان اب
middle part
U
میان
mean line
U
خط میان
mesocarp
U
میان بر
center
U
میان
cross country
U
میان بر
half back
U
میان
in our midst
U
در میان ما
middles
U
میان
middle
U
میان
intershoot
U
در میان
through
U
از میان
among
U
میان
into
U
در میان
middling
U
میان
between
U
میان
in the midden of
U
در میان
midrib
U
رگ میان
stagger
U
یک در میان
omphalos
U
میان
per
U
از میان
waistlines
U
میان
waistline
U
میان
overthwart
U
از میان
amid
U
در میان
staggers
U
یک در میان
staggering
U
یک در میان
waists
U
میان
waist
U
میان
diameters
U
میان بر
shortcut
U
میان بر
thru
U
از میان
centred
U
میان
centre
U
میان
centers
U
میان
centered
U
میان
diameter
U
میان بر
mongst
U
میان
intergroup
U
میان گروهی
halfback
U
میان بازیکن
interjacency
U
میان بودن
With a slender waist.
U
میان با ریک
interfluves
U
میان دو رود
intercurrent
U
در میان اینده
halt back
U
میان بازی کن
intercurreace
U
در میان امدن
intercellular
U
میان یاختهای
heart wood
U
میان چوب
heartwood
U
میان چوب
inter vivos
U
در میان زنده ها
inter nos
U
در میان خودمان
inter se
U
میان خودشان
floret of the disk
U
گلچه میان
decussate
U
یکی در میان
cut of a corner
U
میان بر کردن
cut across
U
میان بر کردن
cutoff
U
راه میان بر
hollow
<adj.>
U
میان تهی
centration
U
میان گرایی
among each other
<adv.>
U
میان خودشان
diaphrgam
U
میان پرده
double space
U
یک سطر در میان
meant
U
میان مشترک
entracte
U
میان پرده
duramen
U
میان درخت
half back
U
میان بازی کن
midsection
U
میان بخش
mesosphere
U
میان- سپهر
mesosphere
U
میان کره
mesoderm
U
میان پوست
mesencephalon
U
میان مغز
merlon
U
میان دو تیرکش
osculant
U
در میان چندچیز
medius
U
انگشت میان
mediastinum
U
میان پرده
midrib
U
رگ میان برگ
intervascular
U
واقع در میان رگ ها
mesothorax
U
میان سیه
midships
U
در میان کشتی
midrange
U
میان دامنه
middleweight
U
میان وزن
middleware
U
میان افزار
midmost
U
میان ترین
middlemost
U
میان ترین
middle weight
U
میان وزن
middle sized
U
میان اندازه
middle finger
U
انگشت میان
midcourse
U
میان راه
midbrain
U
میان مغز
intertrial
U
میان کوششی
short circuiting
U
میان بر زدن
to gird up one's loins
U
میان بستن
to make mincemeat of
U
از میان بردن
triple space
U
دو سطر در میان
intermontane
U
میان کوه
extra-mural
U
میان دانشگاهی
high-pitched
U
میان فراز
parenthetical
U
میان دو کمانک
interjectory
U
در میان انداخته
interjectory
U
در میان اورده
to cut off a corner
U
میان برکردن
the means and the extremes
U
دو میان و دو کرانه
shortcut
U
راه میان بر
intersegmental
U
میان قطعهای
interposition
U
پا میان گذاری
internode
U
میان گره
shortcut
U
میان برکردن
slim jim
U
لاغر میان
staggered riveting
U
پرچکاری یک در میان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com