English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
end in itself <idiom> U مکان کافی برای راحت بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on easy street <idiom> U پول کافی برای زندگی راحت داشتن
suffice U کافی بودن
last [be enough] U کافی بودن
be sufficient U کافی بودن
reach U کافی بودن
suffice U کافی بودن
suffices U کافی بودن
sufficing U کافی بودن
be enough U کافی بودن
sufficed U کافی بودن
be adequate U کافی بودن
to take one's ease U راحت شدن یا بودن
caught short <idiom> U پول کافی برای پرداخت نداشتن
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
well-to-do <idiom> U پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminally U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living <idiom> U پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminal U غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
pillows U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow U صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
lethal chamber U اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
pesthole U مکان مستعد برای بیماری واگیر
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
managers U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager U نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
state tiger U در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
decarburizing U گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
left shift U تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
diesel ramjet U موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
literacy U اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
MMI U سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
peeks U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement U اختلاف مکان تغییر مکان
high resolution bit mapped display U تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
restoration U احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
arm U وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
moves U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
prima facie evidence U مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
hollerith code U سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
to act [as somebody] U پاسخگو بودن [برای]
just in case U برای مطمئن بودن
to stand ready to [+ verb] U آماده بودن برای
misbecome U نامناسب بودن برای
to stand ready for [+ noun] U آماده بودن برای
to keep ome's powder dry U برای هر رویدادی اماده بودن
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
overtask U زیاد سنگین بودن برای
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
to stand in the gap U برای دفاع اماده بودن
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
to be congenial to somebody [things] U برای کسی سازگار بودن [اشیا]
turn up one's nose at <idiom> U ردکردن خوب بودن برای کسی
to be congenial to somebody [things] U برای کسی دلپذیر بودن [اشیا]
inshrine U در حکم مزاریا معبد بودن برای
to be congenial to somebody [things] U برای کسی مطبوع بودن [اشیا]
serves U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be closed to [all] traffic U برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
clutch start U روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
in distance U نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on-call U در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
stabling siding U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down [in a particular way] with somebody U برای کسی [به سبک ویژه ای] قابل پذیرش بودن
siding [railway] U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
siding [railway] U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
parking siding U دوراهی راه اهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding U دوراهی راه آهن [برای بیرون بودن از ترافیک]
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
case sensitive search U جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. U بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد.
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
configured in U وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
standstill U در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
carries U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried U سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
migration U نقل مکان نقل مکان کردن
sufficient <adj.> U کافی
sufficing <adj.> U کافی
satisfactory <adj.> U کافی
good [sufficient] <adj.> U کافی
adequate <adj.> U کافی
acceptable <adj.> U کافی
adequate U کافی
enow U کافی
sufficient U کافی
enough U کافی
adequate کافی
inadequate U غیر کافی
scantiest U غیر کافی
scanty U غیر کافی
scantier U غیر کافی
sufficient U مقدار کافی
inextenso U بطول کافی
leisure U وقت کافی
Nothing more, thanks. کافی است.
sufficient condition U شرط کافی
sufficient conditions U شرایط کافی
due care U مراقبت کافی
adequately U بقدر کافی
skimp U غیر کافی
skimped U غیر کافی
skimping U غیر کافی
necessary and sufficient U لازم و کافی
skimps U غیر کافی
adequately [sufficiently] <adv.> U بقدر کافی
sufficiently <adv.> U بقدر کافی
run short <idiom> U کافی نبودن
plenty of rain U باران کافی
continuity light U وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
well educatd U دارای تحصیلات کافی
incompetent U غیر کافی ناشایسته
voteless U بدون رای کافی
well paid U دارای حقوق کافی
not a leg to stand on <idiom> U مدرک کافی نداشتن
insufficiently U بطور غیر کافی
inadequately U بطور غیر کافی
enough U باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time U وقت کافی داشتن
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
sufficiency U قابلیت مقدار کافی
sufficient condition U شرط کافی [ریاضی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
dozing U مقدار کافی از یک دارو خوراک
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
It is not deep enough. U باندازه کافی گود نیست
in short supply <idiom> U نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss U [سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozed U مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes U مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze U مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
working ball U گوی با سرعت و چرخش کافی
Nothing more, thanks. کافی است، خیلی متشکرم.
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped U رشد کافی نیافته عقب افتاده
put the question U مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
he had a good supply of coal U زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underfeed U غذای غیر کافی خوردن یا دادن
ease U راحت
comforting U راحت
placid U راحت
comforts U راحت
cozy U راحت
convenient U راحت
cosey U راحت
cozies U راحت
cushier U راحت
cosiness U راحت
cosier U راحت
tranquillity U راحت
cozier U راحت
cosy U راحت
cosiest U راحت
comforted U راحت
comfort U راحت
beforehand U راحت
tranquility U راحت
easing U راحت
eases U راحت
comfortable U راحت
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com