Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
suffice
U
کافی بودن
last
[be enough]
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
suffices
U
کافی بودن
sufficing
U
کافی بودن
be enough
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
be adequate
U
کافی بودن
to take one's ease
U
راحت شدن یا بودن
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
pesthole
U
مکان مستعد برای بیماری واگیر
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
managers
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
manager
U
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
state tiger
U
در رهگیری هوایی یعنی سوخت کافی برای اجرای ماموریت رهگیری دارم
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
decarburizing
U
گرم کردن اهن یا فولاد کربن تا دمای کافی برای سوختن یا اکسید شدن کربن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
left shift
U
تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
diesel ramjet
U
موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
cross hairs
U
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
literacy
U
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
MMI
U
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
peeks
U
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking
U
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peek
U
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked
U
فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement
U
اختلاف مکان تغییر مکان
high resolution bit mapped display
U
تکنیک نمایش یک مکان واحدحافظه برای کنترل یک نقطه نورانی مشخص روی صفحه نمایش
restoration
U
احیا و مرمت فرش
[برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
arm
U
وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
moves
U
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved
U
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
move
U
کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
prima facie evidence
U
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
hollerith code
U
سیستم کدگذاری که از سوراخ هایی در کارت بری نمایش حروف و نشانه ها استفاده میکند. این سیستم از دو مجموعه ردیف 12 تایی برای تامین محل کافی هر کد استفاده میکند
to act
[as somebody]
U
پاسخگو بودن
[برای]
just in case
U
برای مطمئن بودن
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
misbecome
U
نامناسب بودن برای
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
to keep ome's powder dry
U
برای هر رویدادی اماده بودن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
overtask
U
زیاد سنگین بودن برای
to be clear to somebody
U
برای کسی مشخص بودن
to be clear to somebody
U
برای کسی واضح بودن
to stand in the gap
U
برای دفاع اماده بودن
angular travel
U
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی سازگار بودن
[اشیا]
turn up one's nose at
<idiom>
U
ردکردن خوب بودن برای کسی
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی دلپذیر بودن
[اشیا]
inshrine
U
در حکم مزاریا معبد بودن برای
to be congenial to somebody
[things]
U
برای کسی مطبوع بودن
[اشیا]
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to be closed to
[all]
traffic
U
برای
[همه نوع]
ترافیک بسته بودن
clutch start
U
روشن و اماده بودن موتورسیکلت برای مسابقه
in distance
U
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to be on-call
U
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
stabling siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
to go down
[in a particular way]
with somebody
U
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
siding
[railway]
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
siding
[railway]
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
freedom
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
U
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
parking siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
validation
U
بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
parking siding
U
دوراهی راه اهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
stabling siding
U
دوراهی راه آهن
[برای بیرون بودن از ترافیک]
rug names
U
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
waiting games
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting game
U
صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
case sensitive search
U
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
U
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
configured in
U
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
verification
U
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
standstill
U
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
carries
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carried
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
pace
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces
U
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
migration
U
نقل مکان نقل مکان کردن
sufficient
<adj.>
U
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
adequate
U
کافی
enow
U
کافی
sufficient
U
کافی
enough
U
کافی
adequate
کافی
inadequate
U
غیر کافی
scantiest
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
scantier
U
غیر کافی
sufficient
U
مقدار کافی
inextenso
U
بطول کافی
leisure
U
وقت کافی
Nothing more, thanks.
کافی است.
sufficient condition
U
شرط کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
due care
U
مراقبت کافی
adequately
U
بقدر کافی
skimp
U
غیر کافی
skimped
U
غیر کافی
skimping
U
غیر کافی
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
skimps
U
غیر کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
plenty of rain
U
باران کافی
continuity light
U
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
voteless
U
بدون رای کافی
well paid
U
دارای حقوق کافی
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
insufficiently
U
بطور غیر کافی
inadequately
U
بطور غیر کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
desqview
U
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
ease
U
راحت
comforting
U
راحت
placid
U
راحت
comforts
U
راحت
cozy
U
راحت
convenient
U
راحت
cosey
U
راحت
cozies
U
راحت
cushier
U
راحت
cosiness
U
راحت
cosier
U
راحت
tranquillity
U
راحت
cozier
U
راحت
cosy
U
راحت
cosiest
U
راحت
comforted
U
راحت
comfort
U
راحت
beforehand
U
راحت
tranquility
U
راحت
easing
U
راحت
eases
U
راحت
comfortable
U
راحت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com