English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
My hair stood on end . U مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The sight sent cold shiners down my back . U آن منظره تمام بدنم رالرزاند
I had a very bad headache, a fever, and my whole body was shaking. U من سردرد شدید و تب داشتم و تمام بدنم می لرزید.
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
I am stiff with football. U بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
frays U وحشت
fearing U وحشت
dreads U وحشت
dreading U وحشت
fears U وحشت
dismalness U وحشت
trepidation U وحشت
jitters U وحشت
abhorrence U وحشت
frights U وحشت
fear U وحشت
awe U وحشت
panicked U وحشت
panic U وحشت
fray U وحشت
awfulness U وحشت
panicking U وحشت
dread U وحشت
frayed U وحشت
awless U بی وحشت
feared U وحشت
funk U وحشت
awed U وحشت
fright U وحشت
gris U وحشت
dismay U وحشت زدگی
cuse of a U موجب وحشت
alarum U بیم و وحشت
morbid U وحشت اور
affright U وحشت زده
horrors U وحشت مورمور
horror U وحشت مورمور
dismayed U وحشت زدگی
dismaying U وحشت زدگی
horror-struck U وحشت زده
horror struck U وحشت زده
awestruck U وحشت زده
awestricken U وحشت زده
frightened U وحشت زده
terrors U وحشت بلا
struck with teror U وحشت زده
strike with terror U وحشت زده
terror U وحشت بلا
forlornness U وحشت یاس
fear prayer U نماز وحشت
dismays U وحشت زدگی
requiems U نماز وحشت
fear of the future U وحشت از آینده
pavor nocturnus U وحشت شبانه
panic stricken U وحشت زده
aghast U وحشت زده
fright U هراس وحشت
panic struck U وحشت زده
requiem U نماز وحشت
frights U هراس وحشت
startled U وحشت زده شدن
gally U وحشت زده کردن
terrified U وحشت زده کردن
horrendous U ترسناک وحشت اور
startle U وحشت زده شدن
horrifying U وحشت زده کردن
terrible U وحشت اور ترسناک
horrified U وحشت زده کردن
horrifies U وحشت زده کردن
horrify U وحشت زده کردن
terrifies U وحشت زده کردن
heart skip a beat <idiom> U وحشت زده یا بر آشفتن
appal U وحشت زده شدن
appall U وحشت زده شدن
appalled U وحشت زده شدن
appallingly U وحشت زده شدن
appals U وحشت زده شدن
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
startles U وحشت زده شدن
startles U پرش وحشت زدگی
jittery U وحشت زده و عصبی
startled U پرش وحشت زدگی
terrify U وحشت زده کردن
terrifying U وحشت زده کردن
startle U پرش وحشت زدگی
panicked U هراس وحشت زده کردن
panic U هراس وحشت زده کردن
alarms U بیم و وحشت ساعت زنگی
creepy U وحشت زده غیر عادی
alarmed U بیم و وحشت ساعت زنگی
alarm U بیم و وحشت ساعت زنگی
overawe U خیلی وحشت زده کردن
overawes U خیلی وحشت زده کردن
overawed U خیلی وحشت زده کردن
gast U وحشت جانور بدون اولاد
gruesome U وحشت اور نفرت انگیز
to put the fear of God into somebody U کسی را وحشت زده کردن
alarmingly U بیم و وحشت ساعت زنگی
overawing U خیلی وحشت زده کردن
panicking U هراس وحشت زده کردن
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
stage fright U وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
consternate U احساس تحیر و وحشت کردن متوحش شدن
to escape with nothing more than/just a fright U از دست چیزی فقط با وحشت فرار کردن
He had the air of a frightened(scared)child. U حالت بچه ای را داشت که وحشت زده شده بود
boggle U دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
And so on and so forth. Etcetera et cetera . U وغیره وغیره
et cetera U وغیره
etcaetera U وغیره
dales U خلیج وغیره
sheeting U ملافه وغیره
dale U خلیج وغیره
snaps U قفلکیف وغیره
snapping U قفلکیف وغیره
snapped U قفلکیف وغیره
snap U قفلکیف وغیره
piled U پرزقالی وغیره
pile U پرزقالی وغیره
dollop U دسته علف وغیره
sash U حمایل نظامی وغیره
coronal U هاله خورشید وغیره
snout U لوله کتری وغیره
frontlet U پیشانی اسب وغیره
subsidence U تخفیف درد وغیره
snouts U لوله کتری وغیره
furnaces U تون حمام وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll. U بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
To score a goal . U گل زدن ( درفوتبال وغیره )
clop U لنگی اسب وغیره
coronel U هاله خورشید وغیره
propeller U پروانه هواپیماوکشتی وغیره
shells U پوست فندق وغیره
shelling U پوست فندق وغیره
station U ایستگاه اتوبوس وغیره
propellor U پروانه هواپیماوکشتی وغیره
stationed U ایستگاه اتوبوس وغیره
stations U ایستگاه اتوبوس وغیره
trap U زانویی مستراح وغیره
ratoon U نهال موز وغیره
curlicue U تزئینات خطاطی وغیره
vase U گلدان نقره وغیره
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
vases U گلدان نقره وغیره
seance U جلسه احضارارواح وغیره
shell U پوست فندق وغیره
dossel U پشتی صندلی وغیره
dossal U پشتی صندلی وغیره
pillbox U قوطی حب دارو وغیره
pillboxes U قوطی حب دارو وغیره
tamp U سوراخی را با شن وغیره پرکردن
dollops U دسته علف وغیره
dower U لانه خرگوش وغیره
coequal U درشان ومقام وغیره
tubes U لوله خمیرریش وغیره
tube U لوله خمیرریش وغیره
furnace U تون حمام وغیره
sashes U حمایل نظامی وغیره
shell-shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell shock U اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
wreckage U لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
The kI'lled and the wounded. U کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
To hit a wining streak. U شانس آوردن ( درقمار وغیره )
hides U پوست خام گاووگوسفند وغیره
hide U پوست خام گاووگوسفند وغیره
horologe U ساعت مچی ودیواری وغیره
float U بستنی مخلوط با شربت وغیره
copartner U سهیم وشریک در تجارت وغیره
barns U انبار کاه و جو وکنف وغیره
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
choreography U رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
nephews U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
skyrocketing U ازدیاد سریع قیمت وغیره
To turn over the pages . U ورق زدن ( کتاب وغیره )
sick berth U بهداری کشتی ودانشکده وغیره
skyrocketed U ازدیاد سریع قیمت وغیره
eversion U برگرداندن پلک چشم وغیره
nephew U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
skyrockets U ازدیاد سریع قیمت وغیره
barn U انبار کاه و جو وکنف وغیره
cess U سرازیری کنار رودخانه وغیره
skyrocket U ازدیاد سریع قیمت وغیره
speedup U ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
spinule U خارهای ریز چرخ وغیره
floats U بستنی مخلوط با شربت وغیره
hobs U با دندانه ماشین وغیره بریدن
closure U دریچه درب بطری وغیره
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com