Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
cartesian coordinates
U
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
to set a person on his feet
U
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
relative plot
U
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
U
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
zero supperssion
U
موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
to rangeoneself
U
خودرا
to dress up
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
to a onself
U
خودرا اراستن
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
mince
U
حرف خودرا خوردن
minces
U
حرف خودرا خوردن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
insconce
U
خودرا جای دادن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
occasioning
U
موقعیت
location
U
موقعیت
berthed
U
موقعیت جا
occasion
U
موقعیت
situation
U
موقعیت
position
U
موقعیت
orientation
U
موقعیت
occasioned
U
موقعیت
positioned
U
موقعیت
condition
U
موقعیت
berth
U
موقعیت جا
berthing
U
موقعیت جا
sited
U
موقعیت
situs
U
موقعیت
lodgment or lodge
U
موقعیت
site
U
موقعیت
locations
U
موقعیت
situations
U
موقعیت
sites
U
موقعیت
lodgment
U
موقعیت
berths
U
موقعیت جا
line of position
U
خط موقعیت
occasions
U
موقعیت
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
positioned
U
شکل موقعیت
situations
U
موقعیت حالت
position
U
شکل موقعیت
bit position
U
موقعیت ذره
rest position
U
موقعیت سکون
benzylic position
U
موقعیت بنزیلی
monopoly position
U
موقعیت انحصاری
d. of a situation
U
موقعیت باریک
point guard
U
موقعیت گارد
orientation
U
تشخیص موقعیت
situation
U
موقعیت حالت
storage location
U
موقعیت انباره
orientation
U
تعیین موقعیت
positioning
U
تثبیت موقعیت
stimulus situation
U
موقعیت محرک
endo position
U
موقعیت اندو
advantage ground
U
موقعیت خوب
footing
U
موقعیت وضع
status
U
اهمیت یا موقعیت
radar location
U
موقعیت رادار
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
social situation
U
موقعیت اجتماعی
social status
U
موقعیت اجتماعی
configuration
U
وضعیت یا موقعیت
position buoy
U
بویه موقعیت
cases
U
وضعیت موقعیت
point
U
محل یا موقعیت
ground position
U
موقعیت زمینی
case
U
وضعیت موقعیت
configurations
U
وضعیت یا موقعیت
sign position
U
موقعیت علامت
situation of a building
U
موقعیت ساختمان
exoposition
U
موقعیت اگزو
razor edge
U
موقعیت بحرانی
position finding
U
موقعیت یابی
pertinency
U
موقعیت شایستگی
pertinence or nency
U
دخل موقعیت
pertinence
U
موقعیت شایستگی
plot
U
نقطه موقعیت
lies
U
موقعیت چگونگی
firing position
U
موقعیت احتراق
plotted
U
نقطه موقعیت
plots
U
نقطه موقعیت
print position
U
موقعیت چاپ
lied
U
موقعیت چگونگی
forward position
U
موقعیت رو به جلو
lie
U
موقعیت چگونگی
page orientation
U
موقعیت صفحه
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
stand
U
عهده دارشدن موقعیت
iam ill bested
U
موقعیت بدی دارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com