English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to score with a girl <idiom> U موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری [اصطلاح روزمره]
willy-nilly U خواهی نخواهی
Weather you like it or not. U چه بخواهی چه نخواهی
willy nilly U خواهی نخواهی
You wont reget it. You wont lose by it . U از اینکار بد نخواهی دید
to play at U خواهی نخواهی اقدام کردن
no paternosterŠno p U تادعای ربانی نخوانی پول نخواهی داشت
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull. U اگر از او [مرد] انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
theory of epigensis U فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
on second thoughts U پس ازتامل بیشتری
on second thought [American E] U پس ازتامل بیشتری
rather U با میل بیشتری ترجیحا
outsmarted U زرنگی بیشتری بکار بردن
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
outsmarts U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmarting U زرنگی بیشتری بکار بردن
outsmart U زرنگی بیشتری بکار بردن
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
seller's option to duble U از مقدار مبیع کم یا ثمن بیشتری مطالبه کند
A further increase is considered unlikely [regarded as unlikely] . U افزایش بیشتری بعید در نظر گرفته می شود.
They live abroad for the greater part of the year. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
imparisyllabic U دردستوریونانی اسمی که حالت اضافه هجاهای بیشتری داردتادرحالت فاعلیت
In regard to the proposed changes I think we need more information. U در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
turbofan U موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
successful U موفق
prosperous U موفق
successful <adj.> U موفق
upbeat U موفق
throve U موفق شد
lucrative U موفق
positive U اتصال به منبع تغذیه که در فرفیت الکتریکی بیشتری از زمین است و جریان را به یک قطعه تامین میکند
go over well <idiom> U موفق بودن
arrives U موفق شدن
arriving U موفق شدن
attains U موفق شدن
sure-fire U حتما موفق
attaining U موفق شدن
come off <idiom> U موفق شدن
have it made <idiom> U موفق بودن
attained U موفق شدن
wow U موفق شدن
wowed U موفق شدن
wowing U موفق شدن
wows U موفق شدن
attain U موفق شدن
arrive U موفق شدن
I made good my escape . U موفق به فرار شد
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
arrived U موفق شدن
make a hit <idiom> U موفق شدن
to go wrong U موفق نشدن
hot hand U پرتاب موفق
fay U موفق شدن
to fall through U موفق نشدن
to come through U موفق شدن
to pull through U موفق شدن
to make a shift U موفق شدن
manage to do it U موفق بانجام ان شدن
carry the day <idiom> U برنده یا موفق شدن
two-way U موفق در حمله و دفاع
to go places U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
succeeded U موفق شدن نتیجه بخشیدن
to come up in the world U موفق شدن [در زندگی یا شغل]
succeed U موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeds U موفق شدن نتیجه بخشیدن
converts U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
prosper U رونق یافتن موفق شدن
prospering U رونق یافتن موفق شدن
nojoy U موفقیتی نیست موفق نشدم
prospers U رونق یافتن موفق شدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
hitting U جستجوی موفق در پایگاه داده
convert U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
connect U ضربه موفق در پایگاه دوم
connects U ضربه موفق در پایگاه دوم
converted U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hit U جستجوی موفق در پایگاه داده
put across U باحقه بازی موفق شدن
turn the trick <idiom> U درکاری که میخواست موفق شدن
hit and miss U گاهی موفق وگاهی مغلوب
god speed you U کامیاب شوید موفق باشید
prospered U رونق یافتن موفق شدن
converting U پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
to get sight of a person U موفق بدیدن کسی شدن
I have no doubt that you wI'll succeed. U تردیدی ندارم که موفق می شوید
scalable software U برنامه کاربردی گروهی که میتواند کاربردن بیشتری را روی شبکه بدون نیاز به گسترش نرم افزار جدید جا دهد
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
i managed to do it U موفق شدم که ان کار را انجام دهم
Supposing we do not succeedd, then waht? U حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
to get any ones speech U موفق بشنیدن نطق کسی شدن
smash hit <idiom> U نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
searchingly U تلاش
searches U تلاش
searched U تلاش
scrounge U تلاش
search U تلاش
endeavor U تلاش
endevour U تلاش
synergic U هم تلاش
competency U تلاش
stressing U تلاش
stress U تلاش
scrounged U تلاش
scrounges U تلاش
effort U تلاش
scrounging U تلاش
quests U تلاش
quest U تلاش
set out <idiom> U تلاش
efforts U تلاش
stresses U تلاش
overrun U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overrunning U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overruns U هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
thrashing U وضعیتی دریک سیستم عملکرد چند برنامهای که کامپیوتر باید بجای اجرای برنامه ها وقت بیشتری را صرف صفحه بندی کند
deliver the goods <idiom> U موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to be a dead duck U امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
main effort U تلاش اصلی
wild goose chase U تلاش بیهوده
level of effort U میزان تلاش
burster U خرج تلاش
bursting charge U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
detonation charge U خرج تلاش
full bore U حداکثر تلاش
wild-goose chases U تلاش بیهوده
wild-goose chase U تلاش بیهوده
fillers U خرج تلاش
scrounge U تلاش کردن
scrounged U تلاش کردن
scrounges U تلاش کردن
scrounging U تلاش کردن
to lay about U تلاش کردن
unity of effort U وحدت تلاش
to cast about U تلاش کردن
shearing force U تلاش برشی
make a push U تلاش کردن
normal force U تلاش عمودی
filler U خرج تلاش
effort syndrome U نشانگان تلاش
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
turboprop U توربین گاز که دران توان بیشتری از توربین برای چرخاندن شفت ملخ نسبت به توربوفن گرفته میشود
all out U با تمام قدرت و تلاش
main attack U تلاش اصلی نیروها
to make a real effort U تلاش جدی کردن
competes U تلاش و جدیت کردن
competed U تلاش و جدیت کردن
compete U تلاش و جدیت کردن
last-ditch U وابسته به آخرین تلاش
put someone's best foot forward <idiom> U بیشتر تلاش کردن
inert filling U خرج تلاش بی اثر
admissible stress U تلاش قابل قبول
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
endevour U تلاش کردن کوشیدن
prowl U پرسه زدن تلاش
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
prowls U پرسه زدن تلاش
prowled U پرسه زدن تلاش
prowling U پرسه زدن تلاش
competence U روح تلاش جدیت
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
put up a good fight <idiom> U سخت تلاش کردن
level of effort U تلاش رزمی یکان
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
burster tube U لوله خرج تلاش
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
main effort U تلاش اصلی نیروها
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
scsi U پیشرفتی که باعث باسن داده پهن تر از JCSI اصلی میشود به طوری که میتواند داده بیشتری را در واحد زمانی ارسال کند
bandwidth U صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
go long U تلاش درپاس طولانی بجلو
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
scrambles U بزحمت جلو رفتن تلاش
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
forages U تلاش وجستجو برای علیق
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
scramble U بزحمت جلو رفتن تلاش
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
forage U تلاش وجستجو برای علیق
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
scrambled U بزحمت جلو رفتن تلاش
to turn upside down U هر تلاش امکان پذیری را کرن
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
work someone's finger to the bone <idiom> U تمام تلاش را به کار بستند
scrambling U بزحمت جلو رفتن تلاش
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com