Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
traces
U
دنبال کردن
traced
U
دنبال کردن
trace
U
دنبال کردن
reopened
U
دنبال کردن
chase
U
دنبال کردن
reopen
U
دنبال کردن
reopens
U
دنبال کردن
chased
U
دنبال کردن
chases
U
دنبال کردن
chasing
U
دنبال کردن
reopening
U
دنبال کردن
dogs
U
دنبال کردن
dog
U
دنبال کردن
tracked
U
دنبال کردن
track
U
دنبال کردن
tracks
U
دنبال کردن
pursuing
U
دنبال کردن
pursued
U
دنبال کردن
give chase
U
دنبال کردن
continue
U
دنبال کردن
pursues
U
دنبال کردن
coursed
U
:دنبال کردن
continues
U
دنبال کردن
course
U
:دنبال کردن
courses
U
:دنبال کردن
to give chase
U
دنبال کردن
pursue
U
دنبال کردن
dogging
U
دنبال کردن
pursued
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
U
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject
U
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
dogs
U
مثل سگ دنبال کردن
hunt down
U
دنبال کردن و گرفتن
stick with
<idiom>
U
دنبال کردن کاری
dog
U
مثل سگ دنبال کردن
dogging
U
مثل سگ دنبال کردن
run close
U
سخت دنبال کردن
to pursue a plan
U
نقشهای را دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone.
U
رد کسی را دنبال کردن
careerism
U
دنبال کردن شغل
philander
U
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
practise or tice
U
دنبال کردن مشق دادن
to hang on the rear
U
برای حمله دنبال کردن
tracked
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
track
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
to run any one hard
U
کسیرا سخت دنبال کردن
tracks
U
دنبال کردن یک مسیر به درستی
follow out
U
اخذ نتیجه دنبال کردن
run down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs
U
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
to keep at some work
U
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
reoccupy
U
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
canvassing
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
U
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow up
U
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
follow through
U
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
rompish
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy
U
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
followed
U
متابعت کردن دنبال کردن
chace
U
دنبال کردن شکار کردن
follow
U
متابعت کردن دنبال کردن
chase
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecute
U
دنبال کردن پیگرد کردن
chasing
U
دنبال کردن شکار کردن
chases
U
دنبال کردن شکار کردن
follows
U
متابعت کردن دنبال کردن
chased
U
دنبال کردن شکار کردن
prosecuting
U
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecutes
U
دنبال کردن پیگرد کردن
prosecuted
U
دنبال کردن پیگرد کردن
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
salami technique
U
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
thematic
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
topical
U
موضوعی
local
U
موضوعی
haze
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
subject schedule
U
برنامه موضوعی
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
subject index
U
فهرست موضوعی
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
extra
U
موضوعی که زیادی است
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
extras
U
موضوعی که زیادی است
extra-
U
موضوعی که زیادی است
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
pursuits
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
U
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
player
[American E]
U
زن دنبال کن
pursuits
U
دنبال
pick-up artist
U
زن دنبال کن
philanderers
U
زن دنبال کن
dangler
U
دنبال رو
pickup artist
U
زن دنبال کن
philanderer
U
زن دنبال کن
in the wake of
U
در دنبال
rearing
U
دنبال
rear
U
دنبال
reared
U
دنبال
attachment
U
دنبال
pursuit
U
دنبال
parsmip nose
U
دنبال چه
rears
U
دنبال
pope's nose
U
دنبال چه
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
chaser
U
دنبال کننده
continuator
U
دنبال کننده
graph follower
U
دنبال گر گراف
What are you looking for ?
U
دنبال چی؟ می گردی ؟
pursuant
U
دنبال کننده
tracker
U
دنبال کننده
tandom connection
U
اتصال دنبال هم
He is looking for trouble.
U
دنبال شر می گردد
trackers
U
دنبال کننده
roil
U
دنبال هم دویدن
chasers
U
دنبال کننده
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
U
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
attending
U
از دنبال امدن منتظرشدن
attend
U
از دنبال امدن منتظرشدن
tagger
U
تنکه دنبال کننده
One must let sleeping dogs lie.
U
دنبال شر نباید رفت
phliander
U
دنبال زنی افتادن
to run on chapters
U
فصل ها را دنبال هم انداختن
pound the pavement
<idiom>
U
دنبال کار گشتن
look (someone) up
<idiom>
U
به دنبال کسی گشتن
ask for trouble
<idiom>
U
دنبال دردسر گشتن
follow the ball
U
دنبال توپ فرستادن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
U
دنبال روی دیگری
hitch one's wagon to a star
<idiom>
U
دنبال هدف رفتن
to follow ones nose
U
دنبال قسمت خودرفتن
attends
U
از دنبال امدن منتظرشدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com