Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
discharges
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
U
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
judge advocate
U
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
prize courts
U
دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
transfer of cause
U
احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet
U
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court
U
جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
to linger on a subject
U
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
manadamus
U
حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
remanet
U
احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
writs
U
دستور دادگاه حکم دادگاه
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
jurisdiction
U
تسلیم دادگاه کردن
sued
U
به دادگاه شکایت کردن
sue
U
به دادگاه شکایت کردن
suing
U
به دادگاه شکایت کردن
sues
U
به دادگاه شکایت کردن
remitting
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remits
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
remit
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
to seek redress in court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to apply to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
remitted
U
به دادگاه پایین تر یا بالاترارجاع کردن
court martial
U
در دادگاه نظامی محاکمه کردن
to apply to the court of arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
to have recourse to arbitration
U
به دادگاه حکمیت رجوع کردن
[حقوق]
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
serve a sentence
U
به حکم دادگاه زندانی شدن دوره حبس خود را طی کردن
indicts
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicting
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
U
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
local
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
topical
U
موضوعی
thematic
U
موضوعی
haze
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
subject schedule
U
برنامه موضوعی
subject index
U
فهرست موضوعی
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
extra-
U
موضوعی که زیادی است
extra
U
موضوعی که زیادی است
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
extras
U
موضوعی که زیادی است
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
arraign
U
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
caption
U
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
captions
U
توقیف کردن به حکم دادگاه حکم دستگیری
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
U
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
selector
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance
U
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
approval
U
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question
U
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval
U
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rogue value
U
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
courthouse
U
دادگاه
court of justice
U
دادگاه
courthouses
U
دادگاه
tribunals
U
دادگاه
courts
U
دادگاه
judgement seat
U
دادگاه
judgement hall
U
دادگاه
court of law
U
دادگاه
court
U
دادگاه
court division
U
دادگاه
courtrooms
U
دادگاه
forums
U
دادگاه
courtroom
U
دادگاه
forum
U
دادگاه
tribunal
U
دادگاه
decreed
U
قرار دادگاه
kangaroo court
U
دادگاه مندرآوردی
decree
U
قرار دادگاه
kangaroo court
U
دادگاه غیرقانونی
kangaroo courts
U
دادگاه پوشالی
citing
U
به دادگاه خواندن
per curium
U
به وسیله دادگاه
tribunals
U
دادگاه محکمه
canonry
U
دادگاه شرع
administrative tribunal
U
دادگاه اداری
kangaroo court
U
دادگاه پوشالی
military court
U
دادگاه نظامی
usher
U
دربان دادگاه
cited
U
به دادگاه خواندن
superior court
U
دادگاه تمیز
superior court
U
دادگاه عالی
law court
U
دادگاه قضایی
contempt og court
U
اهانت به دادگاه
forum
U
دادگاه محکمه
cites
U
به دادگاه خواندن
district court
U
دادگاه بخش
beadle
U
منادی دادگاه
forums
U
دادگاه محکمه
diwan
U
دادگاه اسلامی
kangaroo courts
U
دادگاه مندرآوردی
jurisdiction of the court
U
صلاحیت دادگاه
divan
U
دادگاه اسلامی
summary court
U
دادگاه بدوی
kangaroo courts
U
دادگاه غیرقانونی
auto da fe
U
رای دادگاه
cite
U
به دادگاه خواندن
rota
U
دادگاه کاتولیکی
peace court
U
دادگاه بخش
provost court
U
دادگاه پادگانی
petty session
U
دادگاه سیار
kangoroo court
U
دادگاه محلی
quaestor
U
افسررئیس دادگاه
courtroom
U
اطاق دادگاه
ushered
U
دربان دادگاه
evoke
U
به دادگاه بالاتربردن
disciplinary tribunal
U
دادگاه انتظامی
landesgericht
U
دادگاه ایالتی
circuit court
U
دادگاه استیناف
ushering
U
دربان دادگاه
ushers
U
دربان دادگاه
magistrates court
U
دادگاه جنحه
rotas
U
دادگاه کاتولیکی
municipal court
U
دادگاه شهرداری
evoking
U
به دادگاه بالاتربردن
Chief Justices
U
رئیس دادگاه
Chief Justice
U
رئیس دادگاه
courtrooms
U
اطاق دادگاه
tribunal
U
دادگاه محکمه
military tribunal
U
دادگاه نظامی
martial court
U
دادگاه نظامی
municipal court
U
دادگاه داخلی
prsbytery
U
دادگاه شرعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com