Total search result: 301 (15 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
sightly U |
مورد نظر |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Search result with all words |
|
 |
bridge U |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
 |
 |
bridged U |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
 |
 |
bridges U |
سکوبی درعرشه کشتی که مورد استفاده کاپیتان وافسران قرار میگیرد |
 |
 |
unseasonable U |
بی مورد |
 |
 |
unseasonably U |
بی مورد |
 |
 |
consent U |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
 |
 |
consented U |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
 |
 |
consenting U |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
 |
 |
consents U |
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود |
 |
 |
demand U |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
 |
 |
demanded U |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
 |
 |
demands U |
جابجایی فایل هاو داده از وسیله ذخیره سازی جانبی به یک وسیله با سرعت دستیابی بالا در صورتی که توسط پایگاه داده مورد نیاز باشد |
 |
 |
card U |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
 |
 |
cards U |
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند |
 |
 |
direct objects U |
مورد |
 |
 |
indirect objects U |
مورد |
 |
 |
object U |
مورد |
 |
 |
objected U |
مورد |
 |
 |
objecting U |
مورد |
 |
 |
objects U |
مورد |
 |
 |
condition U |
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل |
 |
 |
machine U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
machined U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
machines U |
کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود |
 |
 |
logical U |
گرافیکی که حاوی اطلاعات رنگ مورد نیاز است |
 |
 |
arithmetic U |
دستورالعمل برنامه که در آن عملگر عمل مورد نظر را برای اجرا مشخص میکند |
 |
 |
supplied U |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
 |
 |
supply U |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
 |
 |
supplying U |
تامین چیزی که مورد نیاز است . |
 |
 |
charge U |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
 |
 |
charges U |
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند |
 |
 |
thin U |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
 |
 |
thinned U |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
 |
 |
thinners U |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
 |
 |
thinnest U |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
 |
 |
thins U |
روی یک مادهای برای ایجاد قط عات متصل مورد نیاز |
 |
 |
acquisition U |
جمع آوری داده در مورد یک موضوع |
 |
 |
acquisitions U |
جمع آوری داده در مورد یک موضوع |
 |
 |
equipment U |
وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت |
 |
 |
padding U |
حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد. |
 |
 |
line U |
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق |
 |
 |
lines U |
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق |
 |
 |
monitor U |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
 |
 |
monitored U |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
 |
 |
monitors U |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
 |
 |
trust U |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
 |
 |
trusted U |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
 |
 |
trusts U |
تاسیس به خصوصی است در حقوق انگلوساکسون که در ان شخصی مالی را به شخص دیگری منتقل میکند واین شخص متعهد میشودامور خاصی را نسبت به شخص ثالث انجام دهد و یابه طور کلی اموری را که مورد نظر موسس بوده بجااورد |
 |
 |
colon U |
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند |
 |
 |
colons U |
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند |
 |
 |
status U |
خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی |
 |
 |
share U |
باس مورد استفاده |
 |
 |
shared U |
باس مورد استفاده |
 |
 |
shares U |
باس مورد استفاده |
 |
 |
hand U |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
 |
 |
handing U |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
 |
 |
overlay U |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
 |
 |
overlaying U |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
 |
 |
overlays U |
و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است |
 |
 |
involved U |
مورد بحث |
 |
 |
movable U |
نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد |
 |
 |
requirements U |
آنچه مورد نیاز است |
 |
 |
discard U |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
 |
 |
discarded U |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
 |
 |
discarding U |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
 |
 |
discards U |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
 |
 |
robotics U |
زمینهای در هوش مصنوعی که مورد طراحی تولید و کاربردادم ماشینی است |
 |
 |
tartan U |
ماده شیمیایی مورد استفاده در پیست |
 |
 |
grand slam U |
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند |
 |
 |
grand slams U |
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند |
 |
 |
tender U |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
 |
 |
tendered U |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
 |
 |
tenderest U |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
 |
 |
tendering U |
وجهی که خوانده برای اثبات امادگیش در مورد ادای دین خواهان به دادگاه عرضه میکند |
 |
 |
waste U |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
 |
 |
wastes U |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
 |
 |
electronic U |
سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند |
 |
 |
return U |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
 |
 |
returned U |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
 |
 |
returning U |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
 |
 |
returns U |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |
 |
 |
doubtful U |
ترکش مشکوک مورد تردید |
 |
 |
vending machine U |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
 |
 |
vending machines U |
ماشین خود کاری که باانداختن پول در سوراخ ان جنس مورد لزوم از ان خارج میشود |
 |
 |
inopportune U |
بی مورد |
 |
 |
foolhardy U |
دارای تهور بی مورد |
 |
 |
word perfect U |
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد |
 |
 |
word-perfect U |
یک کلمه پرداز سریع که درچندین نسخه ارائه شده و به کامپیوتر مورد نظر بستگی دارد |
 |
 |
assemble U |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
 |
 |
assembled U |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
 |
 |
assembles U |
ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن |
 |
 |
savoury U |
مورد پسند |
 |
 |
dogmatism U |
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند |
 |
 |
ate U |
که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند |
 |
 |
vassal U |
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند |
 |
 |
vassals U |
رعیتی که در ملک مورد تیول کار میکند |
 |
 |
instance U |
لحظه مورد |
 |
 |
instance U |
مورد |
 |
 |
instances U |
لحظه مورد |
 |
 |
instances U |
مورد |
 |
Other Matches |
|
 |
cleaned U |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
 |
 |
cleans U |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
 |
 |
cleanest U |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
 |
 |
clean U |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
 |
 |
area of operational interest U |
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی |
 |
 |
oportuneness U |
مورد |
 |
 |
cases U |
مورد |
 |
 |
occurence U |
مورد |
 |
 |
occasion U |
مورد |
 |
 |
open to question <adj.> U |
مورد شک |
 |
 |
case U |
مورد |
 |
 |
out of place U |
بی مورد |
 |
 |
inapposite U |
بی مورد |
 |
 |
occasions U |
مورد |
 |
 |
occasioned U |
مورد |
 |
 |
occasioning U |
مورد |
 |
 |
in no instance U |
در هیچ مورد |
 |
 |
in dispute U |
مورد بحث |
 |
 |
hold up <idiom> U |
مورد هدف |
 |
 |
noted U |
مورد ملاحظه |
 |
 |
liable to prosecution U |
مورد تعقیب |
 |
 |
In this case ( instance) . U |
دراین مورد |
 |
 |
As the case may be . U |
برحسب مورد( آن) |
 |
 |
mytaceous U |
از تیره مورد |
 |
 |
expectative U |
مورد انتظار |
 |
 |
dubitable U |
مورد شک مشکوک |
 |
 |
beloved U |
مورد علاقه |
 |
 |
usages U |
مورد استفاده |
 |
 |
usage U |
مورد استفاده |
 |
 |
utilized U |
مورد استفاده |
 |
 |
case study U |
مورد پژوهی |
 |
 |
dubious U |
مورد شک مشکوک |
 |
 |
fishy U |
مورد تردید |
 |
 |
confutation U |
مورد تکذیب |
 |
 |
case analysis U |
تحلیل مورد |
 |
 |
undue U |
ناروا بی مورد |
 |
 |
undue U |
بی جهت بی مورد |
 |
 |
requirement U |
مورد نیاز |
 |
 |
case U |
مورد غلاف |
 |
 |
case U |
دعوی مورد |
 |
 |
cases U |
مورد غلاف |
 |
 |
cases U |
دعوی مورد |
 |
 |
case studies U |
مورد پژوهی |
 |
 |
myrtaceae U |
تیره مورد |
 |
 |
happy [about] <adj.> U |
خشنود [در مورد] |
 |
 |
schreber case U |
مورد شربر |
 |
 |
to make observations [about] [on] U |
نگریختن [در مورد] [به] |
 |
 |
taken U |
مورد قبول |
 |
 |
utilization U |
مورد مصرف |
 |
 |
opportuneness U |
مورد مناسب |
 |
 |
savory U |
مورد پسند |
 |
 |
under disccussion U |
مورد بحث |
 |
 |
laughing stock U |
مورد تمسخر |
 |
 |
unnecessary roughness U |
خشونت بی مورد |
 |
 |
entitlements U |
مورد سزیدگی |
 |
 |
exploitation [utilization] U |
مورد مصرف |
 |
 |
received U |
مورد قبول |
 |
 |
usage U |
مورد مصرف |
 |
 |
using U |
مورد مصرف |
 |
 |
to make observations [about] [on] U |
اندیشیدن [در مورد] [به] |
 |
 |
object of transaction U |
مورد معامله |
 |
 |
objcetionable U |
مورد ایراد |
 |
 |
myrtle U |
مورد سبز |
 |
 |
utilisation [British] U |
مورد مصرف |
 |
 |
myrtle berry U |
مورد دانه |
 |
 |
collector's item U |
مورد استثنائیوویژهیککلکسیون |
 |
 |
entitlements U |
مورد استحقاق |
 |
 |
taken U |
مورد تحسین |
 |
 |
subject of hire U |
مورد اجاره |
 |
 |
entitlement U |
مورد سزیدگی |
 |
 |
special case U |
مورد ویژه |
 |
 |
entitlement U |
مورد استحقاق |
 |
 |
target audience U |
افراد مورد نظر |
 |
 |
target price U |
قیمت مورد نظر |
 |
 |
analyte U |
ماده مورد تجزیه |
 |
 |
agreement area U |
سطح مورد قرارداد |
 |
 |
to take into consideration U |
مورد رسیدگی قراردادن |
 |
 |
to put to use U |
مورد استفاده قراردادن |
 |
 |
to admit of d U |
مورد بحث بودن |
 |
 |
target profit U |
سود مورد نظر |
 |
 |
test town U |
شهر مورد ازمایش |
 |
 |
the matter in hand U |
موضوع مورد بحث |
 |
 |
aknowledge character U |
کاراکتر مورد قبول |
 |
 |
to be in d U |
مورد ریشخندو استهزابودن |
 |
 |
sub judice U |
مورد مطالعه دادگاه |
 |
 |
impugns U |
مورد اعتراض قراردادن |
 |
 |
impugning U |
مورد اعتراض قراردادن |
 |
 |
impugned U |
مورد اعتراض قراردادن |
 |
 |
impugn U |
مورد اعتراض قراردادن |
 |
 |
scrutinizing U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
scrutinizes U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
scrutinized U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
scrutinising U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
scrutinises U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
scrutinised U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
esteemed U |
فرد مورد احترام |
 |
 |
unregarded U |
مورد توجه قرارنگرفته |
 |
 |
scrutinize U |
مورد مداقه قراردادن |
 |
 |
approving U |
توافق در مورد چیزی |
 |
 |
approves U |
توافق در مورد چیزی |
 |
 |
approve U |
توافق در مورد چیزی |
 |
 |
conventional U |
مورد قبول عامه |
 |
 |
to decide [on] U |
تصمیم گرفتن [در مورد] |
 |
 |
anticipated inflation U |
تورم مورد انتظار |
 |
 |
To take into consideration. To consider. U |
مورد توجه قراردادن |
 |
 |
object point U |
سمت مورد توجه |
 |
 |
objective point U |
سمت مورد توجه |
 |
 |
oppugn U |
مورد بحث قراردادن |
 |
 |
out port U |
ساحلی مورد استفاده سر پل |
 |
 |
persona grata U |
شخص مورد قبول |
 |
 |
i mentioned one case in p U |
یک مورد بخصوص را ذکرکردم |
 |
 |
draw fire <idiom> U |
مورد هدف بودن |
 |
 |
polestar U |
هادی مورد توجه |
 |
 |
hereon U |
در این مورد در اینجا |
 |
 |
he won a high praise U |
مورد ستایش بسیارواقع شد |
 |
 |
give evidence of U |
گواهی دادن در مورد |
 |
 |
inappositely U |
بطور بیجایا بی مورد |
 |
 |
draw fire <idiom> U |
مورد انتقاد قرارگرفتن |
 |
 |
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. U |
بیجا ( بی مورد ؟نامناسب ) |
 |
 |
matter in hand U |
موضوع مورد بحث |
 |
 |
man power U |
تعداداشخاص مورد استفاده |
 |
 |
man of confidence U |
شخص مورد اعتماد |
 |
 |
make for U |
مورد حمله قراردادن |
 |
 |
lime requirement U |
اهک مورد نیاز |
 |
 |
neurasthenia U |
سر درد و حساسیت بی مورد |
 |
 |
call on to the carpet <idiom> U |
مورد مواخذه قرارگرفتن |
 |
 |
it is of frequent U |
خیلی مورد دارد |
 |
 |
intended saving U |
پس انداز مورد انتظار |
 |
 |
policy options U |
انتخابهای مورد نظر |
 |
 |
floor space occupied U |
فضای مورد نیاز |
 |
 |
sales expectations U |
فروش مورد انتظار |
 |
 |
shebang U |
امر مورد علاقه |
 |
 |
beatten zone U |
منطقه مورد اصابت |
 |
 |
in prospect U |
مورد انتظار [در برنامه ] |
 |
 |
availabe time U |
زمان مورد قبول |
 |
 |
as the case may be U |
تاچه مورد باشد |
 |
 |
special case U |
مورد خاص یااستثنایی |
 |
 |
article of roup U |
اموال مورد حراج |
 |
 |
anticipated profit U |
سود مورد انتظار |
 |
 |
anticipated price U |
قیمت مورد انتظار |
 |
 |
reserve requirements U |
ذخائر مورد نیاز |
 |
 |
competitive goods U |
کالاهای مورد رقابت |
 |
 |
principle of exclusion U |
در مورد کالاهای خصوصی |
 |
 |
expected value U |
ارزش مورد انتظار |
 |
 |
expected price U |
قیمت مورد انتظار |
 |
 |
expected frequency U |
فراوانی مورد انتظار |
 |
 |
receptee U |
افراد مورد پذیرش |
 |
 |
expectation value U |
مقدار مورد توقع |
 |
 |
referent U |
مورد مراجعه ارجاعی |
 |
 |
desired effects U |
اثرات مورد نظر |
 |
 |
contested area U |
منطقه مورد نزاع |
 |
 |
referential U |
مورد مراجعه ارجاعی |
 |
 |
substrate U |
جزء مورد عمل |
 |
 |
criticises U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
criticize U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
statement on the debate U |
بیانیه در مورد بحث |
 |
 |
pledging U |
مال مورد وثیقه |
 |
 |
criticised U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
pledges U |
مال مورد وثیقه |
 |
 |
pledged U |
مال مورد وثیقه |
 |
 |
pledge U |
مال مورد وثیقه |
 |
 |
trusty U |
موتمن مورد اطمینان |
 |
 |
flavoursome U |
مورد پسند [غذا] |
 |
 |
criticized U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
criticizes U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
criticizing U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
capital employed U |
سرمایه مورد استفاده |
 |
 |
admire U |
مورد شگفت قراردادن |
 |
 |
to make observations [about] [on] U |
تامل کردن [در مورد] [به] |
 |
 |
favouritism U |
افراد مورد توجه |
 |
 |
admired U |
مورد شگفت قراردادن |
 |
 |
criticising U |
مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
admires U |
مورد شگفت قراردادن |
 |
 |
combat essential U |
مورد نیاز حتمی رزمی |
 |
 |
bank capital requirement U |
سرمایه مورد نیاز بانک |
 |
 |
required supply rate U |
نواخت مهمات مورد نیاز |
 |
 |
marginalizes U |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
 |
 |
receive attention U |
مورد توجه واقع شدن |
 |
 |
call option U |
خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن |
 |
 |
marginalizing U |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
 |
 |
marginalized U |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
 |
 |
dependable U |
قابل اطمینان مورد اعتماد |
 |
 |
what's your view [of it] [or opinion [on it] ] ? U |
و نظر شما [در آن مورد] چیست ؟ |
 |
 |
to grumble about the weather U |
مورد هوا گله کردن |
 |
 |
adopted items of material U |
اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی |
 |
 |
agrapha U |
که مورد قبول مسیحیان نیست |
 |
 |
marginalising U |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
 |
 |
asking price U |
قیمت مورد مطالبهی فروشنده |
 |
 |
the year in question U |
سالی که مورد بحث است |
 |
 |
applique U |
مورد استفاده قرار گرفته |
 |
 |
appose U |
مورد سوال واقع شدن |
 |
 |
marginalize U |
مورد کمتوجهی قرار دادن |
 |
 |
to weigh in [on something] U |
تذکر دادن [در مورد چیزی] |
 |
 |
shell off U |
با نارنجک مورد حمله قراردادن |
 |
 |
common goods U |
کالای مورد نیاز عموم |
 |
 |
intended investment U |
سرمایه گذاری مورد انتظار |
 |
 |
This remark was uncalled for . U |
این حرف مورد نداشت |
 |
 |
object of lease U |
عین مستاجره مورد اجاره |
 |
 |
to be under fire U |
سخت مورد انتقاد قراردادن |
 |
 |
unquestioned U |
مورد بازپرسی قرار نگرفته |
 |