Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be in great request
U
مورد احتیاج زیاد بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cyclic item
U
اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
to be in great request
U
زیادمورد احتیاج بودن
urgency of need
U
حیاتی بودن احتیاج به اماد
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
to admit of d
U
مورد بحث بودن
draw fire
<idiom>
U
مورد هدف بودن
accredits
U
مورد اطمینان بودن یا شدن
accrediting
U
مورد اطمینان بودن یا شدن
accredit
U
مورد اطمینان بودن یا شدن
steal the show
<idiom>
U
دراجرا مورد توجه بودن
abound
زیاد بودن
siege mentality
U
احساس مورد حمله و خصومت بودن
superabound
U
زیاد فراوان بودن
dislike
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliking
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes
U
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
abounds
U
زیاد بودن وفور داشتن
overtask
U
زیاد سنگین بودن برای
abounding
U
زیاد بودن وفور داشتن
abounded
U
زیاد بودن وفور داشتن
profiteers
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer
U
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
multiple
U
حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
relative humidity
U
رطوبت نسبی
[مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
want
U
احتیاج
demand
U
احتیاج
need
U
احتیاج
necessitousness
U
احتیاج
necessity
U
احتیاج
neediness
U
احتیاج
requirement
U
احتیاج
lack
U
احتیاج
lacked
U
احتیاج
lacks
U
احتیاج
penury
U
احتیاج
needed
U
احتیاج
needing
U
احتیاج
need
U
احتیاج
requirement
U
تقاضا احتیاج
requisite
U
لازمه احتیاج
u. need
U
احتیاج مبرم
urgent need
U
احتیاج مبرم
demanded
U
نیاز احتیاج
superimposed
U
مازاد بر احتیاج
lackvt
U
احتیاج داشتن
redundant
U
مازاد بر احتیاج
demands
U
نیاز احتیاج
overplus
U
بیش از احتیاج
demand
U
نیاز احتیاج
usages
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage
U
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
answer
U
جواب احتیاج را دادن
needed
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
call of nature
<idiom>
U
احتیاج به دستشویی داشتند
needing
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
answering
U
جواب احتیاج را دادن
need
U
نیازمندی در احتیاج داشتن
needle point to say
U
احتیاج بگفتن نیست
answers
U
جواب احتیاج را دادن
you're telling me
<idiom>
U
احتیاج نیست به من بگی
to call for a
U
احتیاج بدقت داشتن
answered
U
جواب احتیاج را دادن
needing
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
needed
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
featherbed
U
بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
serve
U
رفع کردن براوردن احتیاج
nonverbal
U
بدون احتیاج باستفاده از زبان
served
U
رفع کردن براوردن احتیاج
serves
U
رفع کردن براوردن احتیاج
need
U
نیازمندی احتیاج لازم داشتن
i heed your help
U
به مساعدت شما احتیاج دارم
cry out for
<idiom>
U
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
put up
<idiom>
U
توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
spoin bank
U
محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
no branch
U
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
turn one's back on
<idiom>
U
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
labour intensive industry
U
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
four freedoms
U
دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
ten year device
وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect
U
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
functionalism
U
عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
satelloid
U
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
we are want of money
U
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fascism
U
نام حزبی است که موسولینی در فاصله دو جنگ عالمگیر در ایتالیا تاسیس کردو اصول عقاید و فلسفه ان رااز سیستمهای سیاسی مختلف اخذ و بر حسب احتیاج تحریف و تفسیر نمود
high speed
U
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
disrepair
U
احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
have
U
مالک بودن ناگزیر بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
on guard
U
مراقب بودن نگهبان بودن
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
includes
U
شامل بودن متضمن بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
include
U
شامل بودن متضمن بودن
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
look for
U
منتظر بودن درجستجو بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
economic nationalism
U
ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
occasion
U
مورد
occasioned
U
مورد
direct objects
U
مورد
inapposite
U
بی مورد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com