Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
historify
U
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
historians
U
تاریخ دان مورخ
historian
U
تاریخ دان مورخ
logographer
U
مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود
historian
U
تاریخ نویس
historians
U
تاریخ نویس
natural historian
U
تاریخ نویس
backdating
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
historiographer
U
مورخ
chronicler
U
مورخ
dated
U
مورخ
martyrology
U
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedate
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque
U
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedated
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
prehistory
U
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology
U
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
addersser or or
U
نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming
U
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions
U
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
U
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
post date
U
پیش تاریخ کردن
drafted
U
پیش نویس کردن
minute
U
پیش نویس کردن
draft
U
پیش نویس کردن
endorsing
U
پشت نویس کردن
to make a minute of
U
پیش نویس کردن
endorsed
U
پشت نویس کردن
endorses
U
پشت نویس کردن
endorse
U
پشت نویس کردن
drafts
U
پیش نویس کردن
drafted
U
تهیه کردن پیش نویس
drafts
U
تهیه کردن پیش نویس
draft
U
تهیه کردن پیش نویس
protohistory
U
تاریخ ماقبل تاریخ
pamphleteers
U
جزوه نویس رساله نویسی کردن
pamphleteer
U
جزوه نویس رساله نویسی کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
return
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
U
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
sketch
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
weighting
U
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
to register
[with a body]
U
اسم نویسی کردن
[خود را معرفی کردن]
[در اداره ای]
[اصطلاح رسمی]
legalized
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
U
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
reviews
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
U
مامور رسمی مقام رسمی
officious
U
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed
U
بازدید رسمی یاسان رسمی
natarize
U
محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form
U
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
officialize
U
رسمی کردن
formalises
U
رسمی کردن
formalising
U
رسمی کردن
formalised
U
رسمی کردن
formalized
U
رسمی کردن
formalize
U
رسمی کردن
formalizes
U
رسمی کردن
formalizing
U
رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitioning
U
درخواست رسمی کردن
requisitioned
U
درخواست رسمی کردن
requisitions
U
درخواست رسمی کردن
requisition
U
درخواست رسمی کردن
to go round
U
دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette
U
درمجله رسمی چاپ کردن
to pay homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
U
اعلام رسمی بیعت کردن
natarize
U
دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
cohabited
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
cohabit
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh-in
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
cohabiting
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
U
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh-ins
U
وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
to bar somebody from something
[doing something]
U
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
U
مانع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something
[doing something]
U
مسدود کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
exchange devaluation
U
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to second somebody
U
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
to delegate one's powers to somebody
U
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
ritualize
U
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
graphics
U
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
dates
[appointments]
U
تاریخ ها
appointed day
U
تاریخ
history
U
تاریخ
appointment
U
تاریخ
date
[appointment]
U
تاریخ
no date
U
بی تاریخ
undated
U
بی تاریخ
era
U
تاریخ
eras
U
تاریخ
dates
U
تاریخ
coetaneous
U
هم تاریخ
appointed days
U
تاریخ ها
appointments
U
تاریخ ها
coeval
U
هم تاریخ
dateless
U
بی تاریخ
date
U
تاریخ
with effect from
U
از تاریخ ...
histories
U
تاریخ
as from
U
از تاریخ ,
as of
U
از تاریخ
date of issuance
U
تاریخ صدور
date of maturity
U
تاریخ سررسید
basic date
U
تاریخ ترفیع
creation date
U
تاریخ افرینش
in chronological order
U
به ترتیب تاریخ
shelf life
U
تاریخ مصرف
prehistory
U
ماقبل تاریخ
termination date
U
تاریخ پایان
delivery date
U
تاریخ تحویل
value date
U
تاریخ ارزش
date of acquisition
U
تاریخ خریداری
epoch
U
مبدا تاریخ
natural history
U
تاریخ طبیعی
creation date
U
تاریخ ایجاد
datable
U
تاریخ گذاردنی
expiry date
U
تاریخ انقضاء
historicity
U
تاریخ گرایی
effective date
U
تاریخ اجرا
economic history
U
تاریخ اقتصادی
maturity date
U
تاریخ سررسید
literary history
U
تاریخ ادبیات
historians
U
تاریخ گزار
stale cheque
U
چک تاریخ گذشته
completion date
U
تاریخ تکمیل
date in issuing
U
تاریخ صدور
historian
U
تاریخ گزار
julain date
U
تاریخ ژولین
dateable
U
تاریخ گذاردنی
prehistory
U
پیش تاریخ
acceptance date
U
تاریخ قبولی
modern history
U
تاریخ معاصر
due date
U
تاریخ تادیه
Ancient history
U
تاریخ باستان
date of birth
U
تاریخ تولد
postdated
U
تاریخ ماقبل
chronological
U
به ترتیب تاریخ
dated
U
تاریخ دار
system date
U
تاریخ سیستم
backdating date
U
پیش تاریخ
postdates
U
تاریخ ماقبل
due date
U
تاریخ سررسید
date of shipment
U
تاریخ حمل
maintenance history
U
تاریخ تعمیرات
out of date
U
از تاریخ گذشته
expiration date
U
تاریخ انقضا
current date
U
تاریخ جاری
epochs
U
مبدا تاریخ
dateline
U
تاریخ گذاری
date of maturity
U
تاریخ انقضاء
postdating
U
تاریخ ماقبل
date
U
نخل تاریخ
chronogram
U
ماده تاریخ
postdate
U
تاریخ ماقبل
dates
U
نخل تاریخ
closing date
U
تاریخ انقضاء
intellectual history
U
تاریخ اندیشه ها
the date was not specified
U
تاریخ ان معلوم
chirographer
U
خط نویس
Antiquity
U
جهان باستانی
[تاریخ]
era
U
اغاز تاریخ عصر
of even date
U
دارای همان تاریخ
historical determinism
U
اعتقاد به جبر تاریخ
early German history
U
تاریخ ابتدایی آلمان
the christian era
U
مبدا تاریخ میلادی
expiry date of the credit
U
تاریخ انقضای اعتبار
eras
U
اغاز تاریخ عصر
the Classical World
[the Ancient World]
U
جهان باستانی
[تاریخ]
datable
U
قابل تعیین تاریخ
Date and place of departure.
U
تاریخ ؟ محل حرکت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com