English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
breaker U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers U موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shore U بساحل رتفن
shores U بساحل رتفن
plunger U موجی که ناگهان می شکند
He cracks walnuts with his tail . <proverb> U با دمش گردو مى شکند .
plungers U موجی که ناگهان می شکند
rip current U خیزاب یا موج تجاوز کننده بساحل
spiller U موجی که اهسته ویکنواخت می شکند
voluminesity U بزرگی
voluminosity U بزرگی
magneficence U بزرگی
greatness U بزرگی
hugeness U بزرگی
masterdom U بزرگی
largeness U بزرگی
dignity U بزرگی
magnifcation U بزرگی
massiveness U بزرگی
hauteur U بزرگی
gloriousness U بزرگی
supercilicusness U بزرگی
grandeur U بزرگی
bigness U بزرگی
augustness U بزرگی
gentility U بزرگی
enlargements U بزرگی
bulkiness U بزرگی
enlargement U بزرگی
size U بزرگی
magnitude U بزرگی
sizes U بزرگی
grandness U بزرگی
eminency U برامدگی بزرگی
amplitude U دامنه بزرگی
man and boy U چه در کودکی چه در بزرگی
immenseness U بزرگی عظمت
Lordships U سیادت بزرگی
Lordship U سیادت بزرگی
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
headship U بزرگی برتری
headships U بزرگی برتری
eminence U برامدگی بزرگی
formidability U استحکام بزرگی
immeasurableness U بزرگی بی اندازه
megacephaly U بزرگی بیش از حد سر
aggrandizement U افزایش بزرگی
vastness U عظمت بزرگی
sample size U بزرگی نمونه
vastity U عظمت بزرگی
vastitude U عظمت بزرگی
so large U باین بزرگی
order of magnitude U مرتبه بزرگی
she was nipped in the bud U به بزرگی نرسید
to a greatness U بزرگی یافتن
magnanimity U بزرگی طبع
to a greatness U به بزرگی رسیدن
monstrousness U شگفت انگیزی بزرگی
breadth of mind U بزرگی یا وسعت فکر
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی ماراتهدیدمیکند
come a long way <idiom> U برنامه بزرگی ریختن
he is a great help U او کمک بزرگی است
he is a great person U شخص بزرگی است
pyralidid U خانواده بزرگی ازپروانه ها
to be toast [American E] <idiom> U در دردسر بزرگی بودن
too big for one's breeches/boots <idiom> U احساس بزرگی کردن
the meridian of glory U اوج بزرگی یا جلال
bulk U حجم بزرگی از چیزی
that is no great work U کار بزرگی نیست
decked U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
(when the) chips are down <idiom> U بامشکل بزرگی مواجه شدن
steatopygia U بزرگی وفربهی کفل زنان
decks U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
Majesties U بزرگی عظمت وشان واقتدار
deck U مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
piece deresistance U مثلا تیکه بزرگی از گوشت
bias error U خطایی با علامت و بزرگی ثابت
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
great dangers overhang us U خطرهای بزرگی متوجه ما است
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی مارا تهدیدمیکند
Majesty U بزرگی عظمت وشان واقتدار
great dangers impend over us U خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
nothing great is easy U هیچ کاری بزرگی اسان نیست
A big rock rolled down the mountain. U سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
loving cup U پیاله بزرگی که در مهمانی ها بدست میدهند
to roll a huge snowball U گلوله بزرگی از برف درست کردن
eaten U خورده
little U خورده
it was eaten U خورده شد
irriguous U اب خورده
multivolume file U فایل بسیار بزرگی که نیازمندبیش از یک بسته دیسک
anagoge U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
anagogy U بزرگی معنوی ارتقاء فکر بعالم علوی
Police are out in force. U نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
miller thumb U یکجور ماهی قنات که کله بزرگی دارد
rocking stone U سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
the propylaea U نام در بزرگی که از ان واردACROPOLLS دژنامی اتن میشدند
treadmills U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill U چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
mastiff U سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
mastiffs U سگ بزرگی که گوش ها ولبهایش اویخته است بولدوگ
broadsheet U کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
broadsheets U کاغذ بزرگی که یک روی ان چاپ شده باشد
underdog U سگ شکست خورده
underdogs U سگ شکست خورده
starveling U گرسنگی خورده
puckery U چین خورده
failures U شکست خورده
folded picture U تصویر تا خورده
hammer hard U چکش خورده
turkey U شکست خورده
corrosion U خورده شدن
fretted by rust U زنگ خورده
callous U پینه خورده
grubby U کرم خورده
grubbiest U کرم خورده
grubbier U کرم خورده
worm eaten U کرم خورده
failure U شکست خورده
indisposed U بهم خورده
patsy U فریب خورده
messy U بهم خورده
mussy U بهم خورده
writhen U تاب خورده
stamped U تمبر خورده
writhen U پیچ خورده
mildewy U باد خورده
jiggly U تکان خورده
plicated U چین خورده
kinky U پیچ خورده
kinky U گره خورده
brushed U شانه خورده
maggoty U کرم خورده
conglomerates U به هم جوش خورده
conglomerate U به هم جوش خورده
on oath U قسم خورده
engrained U پینه خورده
thrawart U پیچ خورده
moth-eaten U بید خورده
teched U بهم خورده
wounding U پیچ خورده
deluded U فریب خورده
kaput U کاملا شک ست خورده
butt welded U از سر جوش خورده
symphsis U عضوجوش خورده
withered U چروک خورده
carious U کرم خورده
belly pinched U گرسنگی خورده
tetched U بهم خورده
cleft U ترک خورده
cancelled U قلم خورده
dislocated U بهم خورده
twisty U پیچ خورده
worm-eaten U کرم خورده
eaten U خورده شده
wound U پیچ خورده
aggresive U خورده شده
picked U کلنگ خورده
clift U ترک خورده
clefts U ترک خورده
wounds U پیچ خورده
stickit U شکست خورده
turkeys U شکست خورده
distempered U بهم خورده
dehiscent U ترک خورده
vermiculate U کرم خورده
craven U شکست خورده
crossed out U قلم خورده
crimpled U چوروک خورده
crackly U چین خورده
corrodible U خورده شدنی
moth eaten U بید خورده
internally blown flap U فلپ بزرگی که جریان اصلی گازها به ان برخورد میکند
aquariums U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquaria U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
aquarium U شیشه بزرگی که در ان ماهی و جانوران دریایی رانمایش میدهند
bell gear U چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
emphysema U اتساع و بزرگی عضوی در اثر گاز یا هوا باد
rolled profile U نیمرخ نورد خورده
chiselled U چوب اسکنه خورده
to be deluded U فریب خورده بودن
thraw U پیچ خورده دررفته
to be fooled U فریب خورده بودن
rolled glass U شیشه نورد خورده
wrounght iron mill bar U اهن جوش خورده
chiseled U چوب اسکنه خورده
spun glass U شیشه تاب خورده
sclerous U متصلب پینه خورده
patsy U شخص گول خورده
rolled iron or steel U فولاد نورد خورده
seared conscience U وجدان پینه خورده
weldment U چیز جوش خورده
impacted U باهم جوش خورده
common ashlar U سنگ چکش خورده
it is sufficiently stamped U کم تمبر خورده است
lost U شکست خورده گمراه
grounded U توپ به زمین خورده
foul anchor U لنگر تاب خورده
beaten U چکش خورده فرسوده
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
chartered accountant U حسابدار قسم خورده
certified public accountant U حسابدار قسم خورده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com