Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lutenize
U
موجب ایجاد جسم زرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ActiveX
U
سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
cause
U
موجب
incurred
U
موجب
occasion
U
موجب
incur
U
موجب
occasioned
U
موجب
occasioning
U
موجب
occasions
U
موجب
inducements
U
موجب
in conformity with
U
بر موجب
offeror
U
موجب
causes
U
موجب
contributive
U
موجب
incurs
U
موجب
contributory
U
موجب
origins
U
موجب
causing
U
موجب
origin
U
موجب
incurring
U
موجب
inducement
U
موجب
whereby
U
که به موجب ان
bringing
U
موجب شدن
scourger
U
موجب بلا
effectuate
U
موجب شدن
bring
U
موجب شدن
conducive
U
موجب شونده
brings
U
موجب شدن
promibitive
U
موجب منع
federal reserve system
U
سیستمی که به موجب ان
give rise to
U
موجب شدن
pleasing
U
موجب مسرت
sperms
U
موجب ایجادچیزی
sperm
U
موجب ایجادچیزی
ill fated
U
موجب بدبختی
afford
U
موجب شدن
to bring forth
U
موجب شدن
entailed
U
موجب شدن
entailing
U
موجب شدن
entails
U
موجب شدن
stumbling block
U
موجب لغزش
stumbling blocks
U
موجب لغزش
gratifying
U
موجب خوشنودی
thorn
U
موجب ناراحتی
thorns
U
موجب ناراحتی
like a red rag to the bull
U
موجب خشم
entail
U
موجب شدن
afforded
U
موجب شدن
cuse of a
U
موجب وحشت
affording
U
موجب شدن
affords
U
موجب شدن
incentive
U
اتش افروز موجب
hysterogenic
U
موجب اختناق رحمی
drawing card
U
موجب جلب توجه
sufferance
U
سکوت موجب رضا
inotropic
U
موجب انقباض ماهیچه
hysteroid
U
موجب اختناق رحمی
suspensor
U
موجب تعلیق نگاهدارنده
ulcerative
U
موجب تولید زخم
evincing
U
موجب شدن برانگیختن
evinced
U
موجب شدن برانگیختن
evince
U
موجب شدن برانگیختن
incentives
U
اتش افروز موجب
evinces
U
موجب شدن برانگیختن
smoke screen
U
موجب تاریکی وابهام
peristrephic
U
گرداننده موجب گردش
lactogenic
U
موجب ترشح شیر
resolutive
U
محلل موجب فسخ
sidesplitting
U
موجب تشنج پهلوها
scarecrows
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
occasioning
U
موجب شدن فراهم کردن
motivating
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivates
U
انگیختن موجب و سبب شدن
inure
U
معتاد کردن موجب شدن
motivated
U
انگیختن موجب و سبب شدن
inured
U
معتاد کردن موجب شدن
inures
U
معتاد کردن موجب شدن
occasions
U
موجب شدن فراهم کردن
motivate
U
انگیختن موجب و سبب شدن
inuring
U
معتاد کردن موجب شدن
scarecrow
U
ادمک سرخرمن موجب ترس
flunk
U
چیدن موجب شکست شدن
occasion
U
موجب شدن فراهم کردن
occasioned
U
موجب شدن فراهم کردن
flunks
U
چیدن موجب شکست شدن
flunked
U
چیدن موجب شکست شدن
suspensory
U
موجب تعویق بیضه بند
detractive
U
سبک کننده موجب کسرشان
haste makes waste
U
تعجیل موجب تعطیل است
curiosity killed the cat
<idiom>
U
فضولی هم موجب دردسرمی شود
belly laugh
U
هر چیزی که موجب خنده شود
inbreed
U
موجب شدن بوجود اوردن
motivate]
U
تحریک کردن موجب شدن
belly laughs
U
هر چیزی که موجب خنده شود
reductase
U
دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
troubler
U
موجب تصدیع خاطر مزاحمت
silert gives consent
U
خاموشی موجب رضا است
ignominious
U
موجب رسوایی ننگ اور
flunking
U
چیدن موجب شکست شدن
effecturate
U
موجب شدن انجام دادن
this act provoked my inquiry
U
این کار موجب پرسش من است
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
abortionist
کسی که موجب سقط جنین میشود
denominative
U
مشتق ازاسم یاصفت موجب تسمیه
abortionists
U
کسی که موجب سقط جنین میشود
To break a habit makes one ill.
<proverb>
U
ترک عادت موجب مرض است .
blighters
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
blighter
U
شخص یا چیزی که موجب مصیبت و بلا شود
riffle
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
riffles
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
hyperinsulinism
U
درخون که موجب کم شدن قند خون میگردد
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
in the clear
<idiom>
U
رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
riffled
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
gastrin
U
هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
riffling
U
کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
anticatalyst
U
مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
red reg
U
چیزی که موجب خشم وبرانگیختگی گرد د یکجورزنگ در گندم
expansion bearing
U
تکیه گاهی که موجب حرکت طولی یا دورانی میشود
an unclear condition which
U
consideration the ignoranceof causes شرط مجهولی که موجب جهل به عوضین میشود
humoral pathology
U
علم ناخوشی شناسی که به موجب ان همه بیماریهارانتیجه فسادخلط هامیدانند
quantity theory of money
U
نظریهای که به موجب ان قیمت هرکالا با مقدار پول تعیین میشود
sound effects
U
عوامل صوتی که در رادیو وتلویزیون وفیلم سینمایی وغیره موجب صدامیشود
prizing
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
U
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
bergson criterion
U
ضابطهای که نشان میدهد هر تغییری که موجب کاهش مطلوبیت شود نامطلوب است
yellow bile
U
مادهء زردی که در قدیم میگفتند از کبد ترشح میشود و موجب ایجادحالت سودایی میگردد
breach of trust
U
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
asylums
U
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
asylum
U
حقی است که به موجب ان هردولت میتواند کسانی را که به علل سیاسی به خاک او یاسفارتخانه اش می گریزند راپناه دهد
bond
U
سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
economic determinism
U
یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
capitulation
U
تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
dogmatism
U
دگماتیسم روش فکری که به موجب ان "دگمها" یا سنن و سوابق مسلمه باید بدون پرسش وکورکورانه مورد تبعیت قرارگیرند
silence gives consent
U
سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
sudatorium
U
حمام گرم که موجب عرق زیاد گردد گرمخانه حمام
estrogen
U
هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
equitable estate
U
در CL مرتهن بالقوه مالک عین مرهونه میشود و بعلاوه تاسیسی وجوددارد که به موجب ان می توان حق از گرو دراوردن ملک را از راهن سلب کرد
succor
U
کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
succour
U
کمک برای رهایی از پریشانی موجب کمک
dedication
U
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedications
U
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
liquefacient
U
عامل موجب ترشح ترشح کننده
origination
U
ایجاد
bridging
U
ایجاد پل
constructions
U
ایجاد
development
U
ایجاد
developments
U
ایجاد
create
U
ایجاد
creating
U
ایجاد
productions
U
ایجاد
production
U
ایجاد
creations
U
ایجاد
generation
U
ایجاد
construction
U
ایجاد
generations
U
ایجاد
creates
U
ایجاد
authorship
U
ایجاد
creation
U
ایجاد
rake in the money
<idiom>
U
ایجاد تعجب
looping
U
ایجاد حلقه
formed
U
ایجاد یک شکل
form
U
ایجاد یک شکل
worker
U
ایجاد کننده
housing
U
ایجاد مسکن
salivation
U
ایجاد بزاق
irruption
U
ایجاد ناگهانی
scandalization
U
ایجاد افتضاح
causer
U
ایجاد کننده
hypnogenesis
U
ایجاد خواب
lactation
U
ایجاد شیر
mythopoeia
U
ایجاد افسانه
forms
U
ایجاد یک شکل
stockades
U
ایجاد مانع
resonance
U
ایجاد طنین
stockade
U
ایجاد مانع
money creation
U
ایجاد پول
averaging
U
ایجاد میانگین
surging
U
ایجاد موج
vacuolation
U
ایجاد حفره
pustulation
U
ایجاد جوش
isochronism
U
ایجاد همزمانی
obstructions
U
ایجاد مانع
amount
U
ایجاد مجموعی از...
amounted
U
ایجاد مجموعی از...
engenders
U
ایجاد کردن
engendering
U
ایجاد کردن
engendered
U
ایجاد کردن
engender
U
ایجاد کردن
amounting
U
ایجاد مجموعی از...
obstruction
U
ایجاد مانع
amounts
U
ایجاد مجموعی از...
lacrimation
U
ایجاد اشک
pupation
U
ایجاد شفیره
wealth creation
U
ایجاد ثروت
furunculosis
U
ایجاد کورک
grounding
U
ایجاد زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com