Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
written agreement
U
موافقت نامه پیمان نامه
treaty
U
موافقت نامه
agreement
U
موافقت نامه
treaties
U
موافقت نامه
concordat
U
موافقت نامه
agreements
U
موافقت نامه
bond
U
تعهد موافقت نامه
geneva convention
U
موافقت نامه ژنو
arbitration agreement
U
موافقت نامه داوری
trade agreement
U
موافقت نامه تجاری
protocol
U
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
bretton woods agreement
U
موافقت نامه برتن وودز
protocols
U
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
general agreement on tariff & trade (gat
U
موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
escrow
U
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
wage fund theory of wages
U
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
cryptoparts
U
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libelling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits
U
شهادت نامه قسم نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
credential
U
گواهی نامه اعتبار نامه
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
wages
U
دستمزد
waged
U
دستمزد
wage
U
دستمزد
waging
U
دستمزد
pay
U
دستمزد
paying
U
دستمزد
pays
U
دستمزد
stipends
U
دستمزد
stipend
U
دستمزد
rapine
U
دستمزد
salary
U
دستمزد
factor payments
U
دستمزد
salaries
U
دستمزد
feoff
U
دستمزد
wage freeze
U
انجماد دستمزد
minimum wage
U
حداقل دستمزد
wage differentials
U
اختلاف در دستمزد
fee
U
مزد دستمزد
wage determination
U
تعیین دستمزد
wage funds
U
مایه دستمزد
wage index
U
شاخص دستمزد
wage market
U
بازار دستمزد
wage policy
U
سیاست دستمزد
wage rate
U
نرخ دستمزد
wage standard
U
دستمزد استانده
rate of wage
U
نرخ دستمزد
wage funds
U
وجوه دستمزد
payroll
U
سیاهه دستمزد
wage stabilization
U
ثبات دستمزد
wage ceiling
U
سقف دستمزد
annual wage
U
دستمزد سالانه
daily pay
U
دستمزد روزانه
wage control
U
کنترل دستمزد
wage constraint
U
محدودیت دستمزد
wage compution day
U
دستمزد ساعتی
base wage rate
U
حداقل دستمزد
cash-wage
U
دستمزد نقدی
wage costs
U
مخارج دستمزد
wage ceiling
U
حداکثر دستمزد
direct labour
U
دستمزد مستقیم
wage agreement
U
قرارداد دستمزد
wage cuts
U
کاهش دستمزد
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
wage bargain
U
چانه زنی دستمزد
wage price spiral
U
دور تسلسل دستمزد
wage profit ratio
U
نسبت دستمزد به سود
wage system
U
نظام پرداخت دستمزد
wage income
U
درامد بشکل دستمزد
rate of wage increase
U
نرخ افزایش دستمزد
raises
U
بالا بردن دستمزد
wage flexibility
U
انعطاف پذیری دستمزد
wage freeze
U
ثابت نگهداشتن دستمزد
raise
U
بالا بردن دستمزد
indirect labour
U
هزینه دستمزد غیرمستقیم
The wages wI'll be raised.
U
دستمزد ها بالاخواهند رفت
primage
U
دستمزد بار زدن کشتی
practice fee
U
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
mandate
U
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
double time
U
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system
U
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
agreement
U
موافقت
agreements
U
موافقت
concurrence
U
موافقت
approbation
U
موافقت
accords
U
موافقت
understandings
U
موافقت
assentation
U
موافقت
accommodating
U
موافقت
sympathy
U
موافقت
sympathies
U
موافقت
consented
U
موافقت
accompt
U
موافقت
understanding
U
موافقت
settle for
<idiom>
U
موافقت با
adhesion
U
موافقت
agreeability
U
موافقت
consent
U
موافقت
consenting
U
موافقت
agreeableness
U
موافقت
acquiescence
U
موافقت
accorded
U
موافقت
congeniality
U
موافقت
approval
U
موافقت
unions
U
موافقت
union
U
موافقت
ententes cordiales
U
موافقت
consentaneity
U
موافقت
entente
U
موافقت
ententes
U
موافقت
accordance
U
موافقت
keeping
U
موافقت
congruity
U
موافقت
accord
U
موافقت
consents
U
موافقت
assent
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
condescension
U
تمکین موافقت
assenting
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
assentient
U
موافقت دهنده
approve
U
موافقت کردن
accommodations
U
تطبیق موافقت
accommodation
U
تطبیق موافقت
incompliance
U
عدم موافقت
nonconformity
U
عدم موافقت
implicit agreement
U
موافقت ضمنی
homologate
U
موافقت کردن
gentlemen's agreement
U
موافقت شرافتمندانه
endorsements
U
موافقت تایید
compliable
U
قابل موافقت
acquiesce
U
موافقت کردن
congruence
U
موافقت تناسب
congruency
U
موافقت تناسب
incongrvity
U
عدم موافقت
endorsement
U
موافقت تایید
approves
U
موافقت کردن
approving
U
موافقت کردن
accomodate
U
موافقت کردن
disagreements
U
عدم موافقت
gibes
U
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
jibing
U
موافقت کردن
disagreement
U
عدم موافقت
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
propitiousness
U
موافقت مساعدت
in league with
<idiom>
U
موافقت مخفیانه
no go
<idiom>
U
موافقت نکردن
quota agreement
U
موافقت سهمیه
to come to an agreement
U
موافقت پیداکردن
consent
U
موافقت کردن
to come in to line
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
to look after
موافقت کردن
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
grant
U
موافقت کردن
granted
U
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
non placer
U
موافقت نمیشود
non concurrence
U
عدم موافقت
non compliance
U
عدم موافقت
consenting
U
موافقت کردن
non cincurrence
U
عدم موافقت
consents
U
موافقت کردن
complies
U
موافقت کردن
concurring
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
verbal agreement
U
موافقت شفاهی
accords
U
موافقت کردن
accorded
U
موافقت کردن
accord
U
موافقت کردن
concurred
U
موافقت کردن
concur
U
موافقت کردن
complied
U
موافقت کردن
unity
U
شراکت موافقت واحد
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
collogue
U
موافقت دروغی کردن
to be in disagreement
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com