English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
collogue U موافقت دروغی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretends U دروغی اقامه کردن
pretending U دروغی اقامه کردن
pretend U دروغی اقامه کردن
concurring U موافقت کردن
concurred U موافقت کردن
accomodate U موافقت کردن
concurs U موافقت کردن
complying U موافقت کردن
comply U موافقت کردن
accords U موافقت کردن
complies U موافقت کردن
approve U موافقت کردن
complied U موافقت کردن
accorded U موافقت کردن
concur U موافقت کردن
accord U موافقت کردن
to look after موافقت کردن
consenting U موافقت کردن
consents U موافقت کردن
acquiesce U موافقت کردن
granted U موافقت کردن
assented U موافقت کردن
consented U موافقت کردن
accedes U موافقت کردن
approves U موافقت کردن
acceding U موافقت کردن
consent U موافقت کردن
go along <idiom> U موافقت کردن
approbate U موافقت کردن
approving U موافقت کردن
grant U موافقت کردن
acceded U موافقت کردن
assents U موافقت کردن
to come in to line U موافقت کردن
assenting U موافقت کردن
assent U موافقت کردن
accede U موافقت کردن
admit موافقت کردن
homologate U موافقت کردن
jibes U موافقت کردن
gibes U موافقت کردن
jibe U موافقت کردن
jibed U موافقت کردن
jibing U موافقت کردن
grants U موافقت کردن
approbate U پسندیدن موافقت کردن
approval to the majority U با اکثریت موافقت کردن
to a to a proposal or opinion U باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
come to an agreement U موافقت پیدا کردن
in keeping with <idiom> U مشابه ،موافقت کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
to fall in U فروکشیدن موافقت کردن
overwrite U باپرداخت موافقت کردن
to go in with U ملحق شدن با موافقت کردن با
agree U موافقت کردن موافق بودن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
lip service <idiom> U تنها زبونی موافقت کردن
acquiesced U رضایت دادن موافقت کردن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
acquiescing U رضایت دادن موافقت کردن
acquiesces U رضایت دادن موافقت کردن
obeyed U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeys U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obeying U حرف شنوی کردن موافقت کردن
obey U حرف شنوی کردن موافقت کردن
to come to an explanation U درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
untruly U دروغی
mendaciously U دروغی
false U دروغی
phony U دروغی
lyingly U دروغی
admits U موافقت کردن تصدیق کردن
ok U تصویب کردن موافقت کردن
okay U تصویب کردن موافقت کردن
admitting U موافقت کردن تصدیق کردن
dummy message U پیام دروغی
pseudo prophet U پیغمبر دروغی
quacked U دروغی ساختگی
sciomachy U جنگ دروغی
quacking U دروغی ساختگی
quacks U دروغی ساختگی
sciamachy U جنگ دروغی
factitious U غیرطبیعی دروغی
irreligion U دین دروغی
he f.stated that U دروغی گفت که
shams U دروغی ریاکاری
bravado U دلیر دروغی
sham U دروغی ریاکاری
quack U دروغی ساختگی
crocodile tears U اشک دروغی
spuriously U بطور دروغی
idol U خدای دروغی مجسمه
feinting U نمایش دروغی تظاهر
feinted U نمایش دروغی تظاهر
feints U نمایش دروغی تظاهر
sham fight U جنگ مشقی یا دروغی
feint U نمایش دروغی تظاهر
invention of a false story U جعل داستان دروغی
sham marriage U عروسی ساختگی یا دروغی
dummies U دروغی تقلبی موضع فریبنده
dummy U دروغی تقلبی موضع فریبنده
misbrand U مارک یا علامت دروغی گذاردن
idol U وابسته به خدایان دروغی وبت ها
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
agreements U موافقت
accords U موافقت
concurrence U موافقت
accommodating U موافقت
accompt U موافقت
agreeability U موافقت
agreeableness U موافقت
adhesion U موافقت
agreement U موافقت
accord U موافقت
congruity U موافقت
acquiescence U موافقت
approbation U موافقت
congeniality U موافقت
consenting U موافقت
consents U موافقت
approval U موافقت
assentation U موافقت
sympathies U موافقت
consentaneity U موافقت
sympathy U موافقت
understanding U موافقت
understandings U موافقت
unions U موافقت
union U موافقت
consented U موافقت
settle for <idiom> U موافقت با
entente U موافقت
keeping U موافقت
accordance U موافقت
consent U موافقت
ententes U موافقت
ententes cordiales U موافقت
accorded U موافقت
endorsements U موافقت تایید
congruency U موافقت تناسب
compliable U قابل موافقت
agreement U موافقت نامه
endorsement U موافقت تایید
nonconformity U عدم موافقت
congruence U موافقت تناسب
to come to an agreement U موافقت پیداکردن
agreements U موافقت نامه
assentient U موافقت دهنده
no go <idiom> U موافقت نکردن
non concurrence U عدم موافقت
non placer U موافقت نمیشود
treaties U موافقت نامه
in league with <idiom> U موافقت مخفیانه
incompliance U عدم موافقت
implicit agreement U موافقت ضمنی
non compliance U عدم موافقت
non cincurrence U عدم موافقت
accommodations U تطبیق موافقت
accommodation U تطبیق موافقت
come to terms <idiom> U به موافقت رسیدن
gentlemen's agreement U موافقت شرافتمندانه
incongrvity U عدم موافقت
verbal agreement U موافقت شفاهی
treaty U موافقت نامه
condescension U تمکین موافقت
concordat U موافقت نامه
propitiousness U موافقت مساعدت
quota agreement U موافقت سهمیه
disagreement U عدم موافقت
disagreements U عدم موافقت
assenting U رضایت دادن موافقت
wage agreement U موافقت نامه دستمزد
mutilateral agreement U موافقت چند جانبه
assented U رضایت دادن موافقت
bond U تعهد موافقت نامه
to come to terms U سازش یا موافقت پیداکردن
geneva convention U موافقت نامه ژنو
consenting U موافقت رضایت دادن
in agreement with somebody U با کسی موافقت داشتن
arbitration agreement U موافقت نامه داوری
assents U رضایت دادن موافقت
trade agreement U موافقت نامه تجاری
consents U موافقت رضایت دادن
to be in disagreement [with somebody] U موافقت نکردن [با کسی]
disgreement U عدم موافقت اختلاف
consented U موافقت رضایت دادن
to strike a bargain U درمعامله موافقت پیداکردن
consent U موافقت رضایت دادن
as previously agreed upon <adv.> U همینطور که قبلا موافقت شد
incongruousness U عدم موافقت یا تطابق
unity U شراکت موافقت واحد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com