Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 59 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inhospitable
U
مهمان ننواز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inhospitable
U
غریب ننواز نامهربان
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
guests
U
مهمان
visitator
U
مهمان
guest
U
مهمان
hospitalization
U
مهمان نوازی
open house
U
پذیرایی از مهمان
bidden guest
U
مهمان خوانده
guest computer
U
کامپیوتر مهمان
hosteler
U
مهمان دار
hospitable
U
مهمان نواز
i was under his roof
U
مهمان او بودم
inhospitableness
U
مهمان ننوازی
rest house
U
مهمان سرا
gatecrasher
U
مهمان ناخوانده
gatecrashers
U
مهمان ناخوانده
hospitality
U
مهمان نوازی
guest chamber
U
اطاق مهمان
hosting
U
مهمان دار
treated
U
مهمان کردن
hosted
U
مهمان دار
host
U
مهمان دار
treat
U
مهمان کردن
banquets
U
مهمان کردن
banquet
U
مهمان کردن
treats
U
مهمان کردن
hosts
U
مهمان دار
guest room
U
اطاق مهمان
guest-rooms
U
اطاق مهمان
guests
U
مهمان کردن
guest-room
U
اطاق مهمان
guest
U
مهمان کردن
hospitably
U
از روی مهمان نوازی
visitors
U
دیدن کننده مهمان
visitors
U
مهمان رسمی نظامی
visitor
U
دیدن کننده مهمان
to keep an open house
U
مهمان نواز بودن
inhospitably
U
بدون مهمان نوازی
visiter
U
دیدن کننده مهمان
keep an open house
U
مهمان نواز بودن
inhospitality
U
فقدان مهمان نوازی
goest operating system
U
سیستم عامل مهمان
visitor
U
مهمان رسمی نظامی
invited
U
مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome
<idiom>
U
مهمان دو روزه عزیز است
invites
U
مهمان کردن وعده دادن
We are expecting guests for dinner .
U
برای شام مهمان داریم
Please be my guest.
U
خواهش می کنم مهمان من با شید
hospitable
U
غریب نواز مهمان نوازانه
open doored
U
در خانه باز مهمان نواز
invite
U
مهمان کردن وعده دادن
That evening we had company .
U
آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
When in Rome, do as the Romans do!
<idiom>
U
خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
to eat salt with a person
U
باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet
<idiom>
U
برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
table money
U
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
homestay
U
خانواده مهمان دار
[کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
The guest brings his own portion .
<proverb>
U
مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com