English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gatecrasher U مهمان ناخوانده
gatecrashers U مهمان ناخوانده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
uncalled U ناخوانده
crasher U ناخوانده
intrusive U ناخوانده
intrudingly U ناخوانده
unbidden U ناخوانده
uninvited U ناخوانده
obtrusiveness U دخول ناخوانده
gate crasher U میهمان ناخوانده
obtrusion U دخول ناخوانده
forbidding U دافع ناخوانده
an uncalled-for remark U نکته ای ناخوانده
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
uncalled-for U غیر ضروری ناخوانده
obtrusively U بطور سرزده ناخوانده
uncalled for U غیر ضروری ناخوانده
It is improper to go there uninvited. U ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
crashes U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashed U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crash U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashingly U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
crashing U ناخوانده وارد شدن صدای بلند یا ناگهانی
guest U مهمان
visitator U مهمان
guests U مهمان
guest computer U کامپیوتر مهمان
hosteler U مهمان دار
i was under his roof U مهمان او بودم
rest house U مهمان سرا
inhospitableness U مهمان ننوازی
treat U مهمان کردن
guest U مهمان کردن
treats U مهمان کردن
guest-rooms U اطاق مهمان
guest-room U اطاق مهمان
guest room U اطاق مهمان
guest chamber U اطاق مهمان
hosts U مهمان دار
inhospitable U مهمان ننواز
hosting U مهمان دار
hosted U مهمان دار
host U مهمان دار
banquets U مهمان کردن
banquet U مهمان کردن
treated U مهمان کردن
guests U مهمان کردن
open house U پذیرایی از مهمان
bidden guest U مهمان خوانده
hospitalization U مهمان نوازی
hospitality U مهمان نوازی
hospitable U مهمان نواز
goest operating system U سیستم عامل مهمان
visitors U مهمان رسمی نظامی
inhospitably U بدون مهمان نوازی
inhospitality U فقدان مهمان نوازی
visitors U دیدن کننده مهمان
keep an open house U مهمان نواز بودن
visiter U دیدن کننده مهمان
visitor U مهمان رسمی نظامی
visitor U دیدن کننده مهمان
to keep an open house U مهمان نواز بودن
hospitably U از روی مهمان نوازی
hospitable U غریب نواز مهمان نوازانه
Please be my guest. U خواهش می کنم مهمان من با شید
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
invites U مهمان کردن وعده دادن
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
invited U مهمان کردن وعده دادن
invite U مهمان کردن وعده دادن
open doored U در خانه باز مهمان نواز
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
to eat salt with a person U باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
roll out the red carpet <idiom> U برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> U خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
homestay U خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
The guest brings his own portion . <proverb> U مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com