English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
harness U مهارکردن مطیع کردن
harnessed U مهارکردن مطیع کردن
harnessing U مهارکردن مطیع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wharves U محکم مهارکردن
aircraft arrestment U مهارکردن هواپیما
wharfs U محکم مهارکردن
wharf U محکم مهارکردن
reducing U مطیع کردن
subduing U مطیع کردن
subdues U مطیع کردن
subdue U مطیع کردن
reduces U مطیع کردن
subjugate U مطیع کردن
subjugated U مطیع کردن
reduce to obedience U مطیع کردن
subjugates U مطیع کردن
subjecting U مطیع کردن
subjected U مطیع کردن
subject U مطیع کردن
reduce U مطیع کردن
subjects U مطیع کردن
subjugating U مطیع کردن
to look down U با نگاه مطیع کردن
to scowl down U با اخم وترشرویی مطیع کردن یا ازروبردن
morigerous U مطیع
compliant U مطیع
limber U مطیع
subsumption U مطیع
subordination U مطیع
suborder U مطیع
postponement U مطیع
submission U مطیع
pushover U مطیع
obedient U مطیع
submissive U مطیع
hypotaxis U مطیع
submiss U مطیع
biddable U مطیع
subduer U مطیع کننده
subordination U تابع [مطیع]
subjugator U مطیع سازنده
bowing U مطیع شدن
obedienlv U بطور مطیع
obedient to the law U مطیع قانون
subduable U مطیع کردنی
law-abiding مطیع قانون
bowed U مطیع شدن
bows U مطیع شدن
bow U مطیع شدن
submission U تابع [مطیع]
postponement U تابع [مطیع]
ablest U مطیع مناسب
abler U مطیع مناسب
able U مطیع مناسب
suborder U تابع [مطیع]
subjugable U مطیع کردنی
hypotaxis U تابع [مطیع]
subsumption U تابع [مطیع]
irrepressible U مطیع نشدنی
horny <adj.> U مطیع خواهش نفس
randy [British E] <adj.> U مطیع خواهش نفس
conformable U منطبق شدنی مطیع
docile U تعلیم بردار مطیع
hold down U مطیع نگاه داشتن
duteous U وفیفه شناس مطیع
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
submits U گردن نهادن مطیع شدن
submit U گردن نهادن مطیع شدن
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
submitted U گردن نهادن مطیع شدن
submitting U گردن نهادن مطیع شدن
Our wish is your crmmand . U مطیع فرمایشات شما هستیم
A yes – man . A sycophant . U آدم بله قربان گه ( چاپلوس یا مطیع )
to submit to any one's yoke U مطیع یاتابع کسی شدن بارکسیرابدوش گرفتن
subjugation U مقهور سازی مطیع سازی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com