Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
trusting
U
خوشبین
Get out of my sight!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
I didnt sleep a wink.
U
خواب به چشمم نیامد
Every thing swims before my eyes .
U
چشمم سیاهی می رود
Get out of my face!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
it is all very well
U
دلم خوش ! چشمم روشن !
I have something in my eye.
U
چیزی توی چشمم رفته.
The moment I set eyes on you. ,
U
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
It took place under my very eyes.
U
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
i am only middling
U
بد نیستم
i am not of his mind
U
نیستم
iam pretty well
U
بد نیستم
i am not good at sums
U
نیستم
non placer
U
موافق نیستم
I am in the dark. Iam not in the picture.
U
من در جریان نیستم
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
i am not a with him
U
با او اشنا نیستم
I am not your maid.
U
نوکرت که نیستم.
I'm not worth it.
U
من در حد اون نیستم.
but don't hold me to it
[idiom]
U
ولی مطمئن نیستم
I am not worried about it.
U
من در موردش نگران نیستم.
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
I am not as mad as all that .
U
آنقدها هم دیوانه نیستم
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
i do not belong here
U
من اهل اینجا نیستم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
i am unused to that noise
U
من به ان صدا اشنا نیستم
Such things just dont interest me.
U
توی این خطها نیستم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من ساده لوح نیستم !
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I'm not too keen on it.
<idiom>
U
من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I am not aware of that.
<idiom>
U
درباره اش آگاه نیستم.
[اصطلاح]
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
iam out of practice
U
چندی است که وارد کار نیستم
iam not in prac tice
U
چندی است وارد کار نیستم
I am not much of a cinema-goer.
U
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
punch-ups
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encounter
U
زد و خورد
feed
U
خورد
feeds
U
خورد
encounters
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
engagements
U
زد و خورد
engagement
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
ate
U
خورد
passage of arms
U
زد و خورد
card feed
U
خورد کارت
to sinister in
U
خورد رفتن
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
melec
U
زدو خورد
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
feedback circuit
U
مدار پس خورد
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
cross feed
U
خورد متقابل
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
face down feed
U
خورد رو به پایین
face up feed
U
خورد رو به بالا
misfeed
U
سوء خورد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
pin feed
U
خورد سنجاقی
drank
U
عرق خورد
drank
U
نوشابه خورد
pulverizer
U
خورد کننده
drank
U
خورد سرکشید
passage at arms
U
زدو خورد
feedback
U
باز خورد
squish
U
خورد کردن
regulating slack
U
خورد دادن
eating
U
خورد و خوراک
parallel feed
U
خورد موازی
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
warfare
U
نزاع زدو خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
diner
U
کسی که شام می خورد
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com