English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I heard through the grapevine that ... <idiom> U من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ... [اصطلاح]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
au courant U مطلع
knowledgeable U مطلع
weather wise U مطلع
wares U مطلع
ware U مطلع
informed U مطلع
au fait U مطلع
hep U مطلع
smart money U مطلع
annunciate U مطلع کردن
clued-up U بسیار مطلع
apprising U مطلع کردن
apprise U مطلع کردن
apprises U مطلع کردن
notifying U مطلع کردن
understandings U مطلع ماهر
acquaint U مطلع کردن
acquainting U مطلع کردن
notify U مطلع کردن
notifies U مطلع کردن
notified U مطلع کردن
acquaints U مطلع کردن
understanding U مطلع ماهر
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
institutional U رسمی
solemn U رسمی
orthodox U رسمی
official U رسمی
formmal U رسمی
formal U رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
officiating U مقام رسمی
missive U نامه رسمی
missives U نامه رسمی
officiates U مقام رسمی
officious U غیر رسمی
officiate U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
officialize U رسمی کردن
pronouncement U اعلامیه رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
nonformal U غیر رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
talking to U سرزنش رسمی
legalization U شناسایی رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
insigne U نشان رسمی
insigne U مدال رسمی
intrant U ورود رسمی
unofficial U غیر رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
tuxedos U لباس رسمی
tuxedo U لباس رسمی
public submission U مناقصه رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
driss uniform U لباس رسمی
official channels U طرق رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official deed U سند رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official language U زبان رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
extra official U غیر رسمی
official channels U مجاری رسمی
cognizance U اخطار رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
noterial document U سند رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
contracts under seal U عقد رسمی
official document U سند رسمی
communique U ابلاغ رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal review U سان رسمی
formal review U بررسی رسمی
insignia U مدال رسمی
insignia U نشان رسمی
protest U واخواست رسمی
official U موثق و رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
career U دوره رسمی
formal group U گروه رسمی
formal education U اموزش رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
official rate U نرخ رسمی
protests U اعتراض رسمی
protests U واخواست رسمی
official receipt U رسید رسمی
protesting U واخواست رسمی
official religion U دین رسمی
protested U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
tux U لباس رسمی
position U شغل رسمی
card-carrying U عضو رسمی
functions U ایین رسمی
positioned U شغل رسمی
officials U مقامات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
audience U ملاقات رسمی
vestment U لباس رسمی
return U گزارش رسمی
informal U غیر رسمی
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
reprimanding U توبیخ رسمی
reprimanded U توبیخ رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
free and easy <idiom> U غیر رسمی
throwaway U غیر رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
protesting U اعتراض رسمی
returns U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
formalized U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalizing U رسمی کردن
solemn form U طریقه رسمی
smallage U کرفس رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
note U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
noting U نامه رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
statute mile U مایل رسمی
placard U پروانه رسمی
state religion U مذهب رسمی
standard time U زمان رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
placards U پروانه رسمی
formalised U رسمی کردن
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
milkweed U پادزهر رسمی استبرق
nonformal education U اموزش غیر رسمی
memoire U نامه غیر رسمی
notarization U گواهی محضری و رسمی
notary public U دفتر اسناد رسمی
notary public's office U دفتر اسناد رسمی
notary public U سردفتر اسناد رسمی
finery [formal] U جامه رسمی جشن
morning dress U جامهی رسمی صبحگاهی
visit of courtesy U بازدید رسمی نظامی
studbook U شناسنامه رسمی اسب
regulation clothing U لباس رسمی نظامی
unofficial news U خبر غیر رسمی
official visit U بازدید رسمی فرمانده
officially represented U دارای نماینده رسمی
stuffed shirt <idiom> U شخص رسمی وجدی
pro memoria U نامه غیر رسمی
vestment U لباس رسمی اسقف
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
visitors U مهمان رسمی نظامی
full dress U بالباس تمام رسمی
par U بهای رسمی سهم
starchy U شبیه نشاسته رسمی
registry U دفترخانه رسمی ثبت
registries U دفترخانه رسمی ثبت
Thais U زبان رسمی تایلند
visitor U مهمان رسمی نظامی
placards U اعلامیه رسمی اعلان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com