Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
I'll take a leap of faith.
U
من آن را باور میکنم
[می پذیرم]
[چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sceptical
U
کم باور
sceptically
U
کم باور
credence
U
باور
belief
U
باور
incredible
U
باور نکردنی
believes
U
باور کردن
to take in
U
باور کردن
believed
U
باور کردن
tell it to the marines (Sweeney)
<idiom>
U
باور نمیکنم
show me
U
دیر باور
pushover
U
زود باور
believe
U
باور کردن
disbelieving
U
باور نکردن
disbelieves
U
باور نکردن
fall guy
U
زود باور
fall guys
U
زود باور
untutored
U
زود باور
costive of belief
U
دیر باور
hard of belief
U
دیر باور
incredulous
U
دیر باور
credible
U
باور کردنی
unbelievable
U
باور نکردنی
disbelieved
U
باور نکردن
believable
U
باور کردنی
disbelieve
U
باور نکردن
likely
U
باور کردنی احتمالی
likelier
U
باور کردنی احتمالی
unbelievin
U
بی اعتقاد دیر باور
Seeing is believing .
<proverb>
U
دیدن,باور کردن .
fairy tale
U
داستان باور نکردنی
fairy tales
U
داستان باور نکردنی
likly
U
باور کردنی احتمالی
to be left in disbelief
<idiom>
U
باور نکردنی بودن
unbelievers
U
بی اعتقاد دیر باور
unbelievable
U
غیر قابل باور
to put
[place]
credence in something
U
به چیزی باور کردن
to give credence to something
U
به چیزی باور کردن
unbeliever
U
بی اعتقاد دیر باور
likeliest
U
باور کردنی احتمالی
really
U
احساس میکنم
I'd like to think that ...
U
من فرض میکنم که ...
i wonder he did not catch cold
U
تعجب میکنم
i suppose so
U
گمان میکنم
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines!
U
تو گفتی ومنهم باور کردن !
to be incredulous of anything
U
چیزیرا دیر باور کردن
truster
U
باور کننده امانت گذار
i'm sure i did not mean it
U
باور کنیدمقصودم این نبود
putty
U
ادم ساده وزود باور
to believe in somebody
[something]
U
باور کردن کسی را
[چیزی را]
probable
U
باور کردنی امر احتمالی
I was a fool ( naïve enough) to believe her .
U
من را بگه که حرفهایش را باور کردم
i have got him on my brain
U
همیشه به اوفکر میکنم
i will note it down
U
یاد داشت میکنم
anticipating it
U
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
Looking forward to it
U
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
I'm proud of you.
U
من بهت افتخار میکنم.
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
i wonder at him
U
از دست او تعجب میکنم
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
U
وقتش که شد خبر میکنم
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
gull
U
ادم ساده لوح و زود باور
inconceivable
U
غیر قابل ادراک باور نکردنی
an incredulous smile
U
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
gulls
U
ادم ساده لوح و زود باور
You must be joking (kidding).
U
شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
i suspect him to be a liar
U
گمان میکنم دروغگو باشد
i imagine he is my friend
U
من تصور میکنم او دوست من است
i rely or your secrecy
U
من به رازداری شما اطمینان میکنم
Am I right in thinking ...
U
آیا درست فکر میکنم که ...
Am I right in assuming that ...?
U
آیا درست فرض میکنم که ...
I've got the munchies.
U
یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
I'm working on it.
U
دارم روش کار میکنم.
my sentiment toward him
U
انچه من راجع باواحساس میکنم
i imagine him to be my friend
U
من تصور میکنم که او دوست من است
Give the benefit of the doubt
<idiom>
U
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
I think there is a mistake in the bill.
من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
Please take that bag.
خواهش میکنم آن کیف را برایم بیاورید.
I am leaving early in the morning.
من صبح زود اینجا را ترک میکنم.
now nonsense now
U
خواهش میکنم چرند گفتن رابس کن
Please take my suitcase.
خواهش میکنم چمدانم را برایم بیاورید.
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
I think we are out of the woods.
<idiom>
U
فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Ah, what the heck!
U
اه مهم نیست!
[اه با وجود این کار را میکنم!]
I'm putting you through now.
U
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
My name is "Oliver Pit" and live in Berlin.
U
اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
I assume that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I premise that you did read this article.
U
من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
would you mind ringing
U
اگر زحمت نیست خواهش میکنم زنگ را بزنید
Please send me information on ...
U
خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
U
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now.
U
من فردا با او
[مرد]
تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
When brothers quarrel, only fools believe.
<proverb>
U
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
U
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
request modify
U
درخواست تصحیح دارم درخواست تغییر میکنم
i am thankful to god
U
خدا را شکر میکنم خدا را شکرانه میگویم
Now I'm starting to believe it.
U
دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com