Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
spermatocidal
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermatocide
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
spermicidal
U
منی کش دارای قابلیت کشتن یاختههای نطفهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suporting cells
U
یاختههای نگاهدارنده یاختههای حمایت کننده
xylotomous
U
دارای قابلیت تخریب چوب
spermatic
U
نطفهای
germinal
U
نطفهای
seminal
U
نطفهای بدوی
spermatial
U
وابسته به نطفه نر جلبکها نطفهای
parallel cells
U
یاختههای موازی
bipolar cells
U
یاختههای دو قطبی
somatoplasm
U
یاختههای تنی
neuroglial cells
U
یاختههای نوروگلی
hair cells
U
یاختههای مویی
schwann cells
U
یاختههای شوان
ganglionic cells
U
یاختههای گرهی
interoperability
U
قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
range resolution
U
قابلیت رادار برای تعیین مسافت اشیای مختلف قابلیت تفکیک بردی
airmobility
U
قابلیت حمل به وسیله هوارو قابلیت تحرک هوایی
elasticity
U
خاصیت فنری قابلیت ارتجاع و خم شدن قابلیت انعطاف
plasmodium
U
نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند
flotation
U
قابلیت شناوری یک خودرو قابلیت غوطه وری در اب
swimming capability
U
قابلیت شناوری یا غوطه وری در اب قابلیت عبور از اب
electromagnetic compatability
U
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
serviceability
U
قابلیت استفاده مجدد قابلیت به کار بردن
commensurability
U
قابلیت قیاس قابلیت اندازه گیری
accession
U
قابلیت دسترسی قابلیت اجرا و انجام
biosystematic
U
مربوط به رده بندی موجودات از روی ساختمان یاختههای انان
reflectance
U
قابلیت بازتاب قابلیت انعکاس
ductility
U
قابلیت کشش قابلیت تورق
strain hardenability
U
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
to put to the sword
U
کشتن
despatching
U
کشتن
despatches
U
کشتن
assassinating
U
کشتن
assassinates
U
کشتن
amortize
U
کشتن
obtund
U
کشتن
smiting
U
کشتن
dispatches
U
کشتن
dispatch
U
کشتن
dispatched
U
کشتن
to do to dcath
U
کشتن
smites
U
کشتن
slays
U
کشتن
slaying
U
کشتن
slay
U
کشتن
despatched
U
کشتن
smite
U
کشتن
assassinated
U
کشتن
assassinate
U
کشتن
to put out of the way
U
کشتن
to put to death
U
کشتن
to send to glory
U
کشتن
doin
U
کشتن
burke
U
کشتن
slakes
U
کشتن
slaked
U
کشتن
slake
U
کشتن
knock off
U
کشتن
kills
U
کشتن
kill
U
کشتن
capturing
U
کشتن
captures
U
کشتن
to do for
U
کشتن
to crush to death
U
کشتن
extinguishing
U
کشتن
extinguishes
U
کشتن
extinguish
U
کشتن
benumb
U
کشتن
murder
U
کشتن
murdered
U
کشتن
murdering
U
کشتن
murders
U
کشتن
misdo
U
کشتن
kill off
<idiom>
U
کشتن
killings
U
کشتن
killing
U
کشتن
to carry off
U
کشتن
capture
U
کشتن
administered
U
کشتن
administer
U
کشتن
administering
U
کشتن
administers
U
کشتن
flesher
U
کشتن
put to death
U
کشتن
to squeeze to death
U
با فشار کشتن
to claim somebody's life
U
کسی را کشتن
dispatched
U
کشتن شتاب
casue to be killed
U
به کشتن دادن
dispatch
U
کشتن شتاب
despatching
U
کشتن شتاب
despatches
U
کشتن شتاب
despatched
U
کشتن شتاب
prey on (upon)
<idiom>
U
کشتن وخوردن
dispatches
U
کشتن شتاب
to kill somebody
U
کسی را کشتن
pole ax
U
با تبرچکش کشتن
to kill beef
U
گاو کشتن
electrocuting
U
بابرق کشتن
electrocutes
U
بابرق کشتن
electrocuted
U
بابرق کشتن
electrocute
U
بابرق کشتن
put away
<idiom>
U
کشتن حیوانات
feticide
U
کشتن جنین
slaying
U
باخشونت کشتن
slays
U
باخشونت کشتن
cause to be kill
U
به کشتن دادن
shoot down
U
با گلوله کشتن
blood sports
U
کشتن شکار
blood sport
U
کشتن شکار
prolicide
U
کشتن اخلاف
kills
U
کشتن اهک
kill
U
کشتن اهک
slay
U
باخشونت کشتن
attempt on somebody's life
U
قصد کشتن کسی
murdering
U
کشتن بقتل رساندن
butchered
U
ادم خونریز کشتن
rat
U
موش گرفتن کشتن
mortifies
U
ریاضت دادن کشتن
fordo
U
کشتن ویران ساختن
mortified
U
ریاضت دادن کشتن
coup de grace
U
کشتن از روی ترحم
euthansia
U
کشتن از روی ترحم
quench
U
کشتن یا خفه کردن
murder
U
کشتن بقتل رساندن
murdered
U
کشتن بقتل رساندن
murders
U
کشتن بقتل رساندن
outed
U
قطع کردن کشتن
out-
U
قطع کردن کشتن
out
U
قطع کردن کشتن
in pride of grease
U
مناسب برای کشتن
butcher
U
ادم خونریز کشتن
butchering
U
ادم خونریز کشتن
mortify
U
ریاضت دادن کشتن
foredo
U
کشتن ویران ساختن
quenches
U
کشتن یا خفه کردن
quenched
U
کشتن یا خفه کردن
butchers
U
ادم خونریز کشتن
electrocution
U
کشتن یا مرگ دراثر برق
to kill off
U
کشتن وازشران اسوده شدن
rub out
<idiom>
U
کاملا ویرا کردن ،کشتن
To kI'll animals for food .
U
جانوران را برای غذا کشتن
to put any one out of the way
U
کسیرانهانی کشتن یابازداشت کردن
prolicide
U
کشتن اولاد بچه کشی
bite the dust
<idiom>
U
از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
isobare
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
U
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
U
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
U
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
self annihilation
U
کشتن نفس خود نابود سازی
ringent
U
دارای دهن باز دارای لبان برگشته
shoot
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
To kI'll someone in cold blood.
U
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
shoots
U
زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
lethal chamber
U
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
to nip or crush in the bud
U
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
acinaseous
U
دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile
U
دارای نیروی مردی دارای رجولیت
galleried
U
دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
low tension
U
دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
gravel blind
U
دارای چشم تار دارای دید کم
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
biocidal action
U
عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
outrigged
U
دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
antibiotic
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
antibiotics
U
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود
idiomorphic
U
دارای شکل مخصوص بخود دارای شکل صحیح خود
fitness
U
قابلیت
solvability
U
قابلیت حل
contemptibility
U
قابلیت
capability
U
قابلیت
habilitation
U
قابلیت
abilities
U
قابلیت
qualification
U
قابلیت
ability
U
قابلیت
competence
U
قابلیت
credential
U
قابلیت
solubility
U
قابلیت حل
skill
U
قابلیت
capacity
U
قابلیت
susceptibility
U
قابلیت
capacities
U
قابلیت
adaptability
U
قابلیت
eligibility
U
قابلیت
competence
U
قابلیت
compactibility
U
قابلیت تراکم
applicability
U
قابلیت اجراء
solubility
U
قابلیت انحلال
communicability
U
قابلیت ارتباط
appealability
U
قابلیت استیناف
visibility
U
قابلیت رویت
visibility
U
قابلیت دید
punishability
U
قابلیت مجازات
accessibility
U
قابلیت وصول
magnetic susceptibility
U
قابلیت مغناطیسی
coagulability
U
قابلیت انعقاد
acceptability
U
قابلیت قبول
combinability
U
قابلیت ترکیب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com