Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
service
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
U
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
welfare state
U
دولتی که به خدمات اجتماعی توجه خاص دارد
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
civil services
U
خدمات دولتی
public services
U
خدمات عمومی
common user
U
خدمات عمومی
public utilities
U
خدمات عمومی مانند اب
commissioners
U
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
U
مامور عالی رتبه دولت
mandatory power
U
دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
bureaucrats
U
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
bureaucrat
U
مامور دولتی مقرراتی واهل کاغذ بازی دیوان سالار
legion ofholour
U
نشان افتخارکه دولت فرانسه درازای خدمات برجسته لشکری یاکشوری میدهد
crier
U
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
hear footsteps
U
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
coroner
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
U
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
safe-conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
muck rack
U
کسی که عادتا" می خواهدکارمندان خدمات عمومی و یاجمیع مردم را به رشوه خواری و فساد و خلافکاری متهم کند
pork barrel
U
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
referendums
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
rule of law
U
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
referendum
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
referenda
U
همه پرسی مراجعه به اراء عمومی یادداشتی که از طرف سفیربه دولت متبوع وی ارسال میشود
communism
U
کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
identic notes
U
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
delegated
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
U
مامور فرستاده مامور کردن
delegating
U
مامور فرستاده مامور کردن
cross servicing
U
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
retorsion
U
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
semipublic
U
نیمه عمومی نیمه دولتی
notification
U
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
public employees
U
کارمندان بخش عمومی کارمندان دولت
special services
U
یکان خدمات مخصوص خدمات رفاهی
introduce
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
U
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
the funds
U
قرضه دولتی سهام وام دولتی
crown debt
U
طلب دولتی بستانکاری دولتی
guild socialism
U
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
open market operation
U
عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
rading party
U
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state
U
دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
draw attention
U
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
welfare
U
رعایت کردن خدمات اجتماعی
privatizing
U
غیر دولتی کردن
privatized
U
غیر دولتی کردن
privatising
U
غیر دولتی کردن
privatised
U
غیر دولتی کردن
privatize
U
غیر دولتی کردن
privatization
U
غیر دولتی کردن
privatises
U
غیر دولتی کردن
privatizes
U
غیر دولتی کردن
federal state
U
دولت متحده یا دولت اتحادی
procurement
U
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
screamer
U
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
pay as you go principle
U
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
to perform one's duty
U
انجام وفیفه کردن
feasance
U
انجام وفیفه کردن
functionate
U
انجام وفیفه کردن
functions
U
وفیفه عمل کردن
function
U
وفیفه عمل کردن
functioned
U
وفیفه عمل کردن
social contract
U
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
general quarters
U
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
send on duty
U
مامور کردن
appoint
U
مامور کردن
appoints
U
مامور کردن
conscripted
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
to be in d.
U
کوتاهی درانجام وفیفه کردن
conscripts
U
به خدمت وفیفه احضار کردن
commissioning
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission
U
بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
common hardware
U
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
interpellate
U
استیضاح کردن دولت
to send upon an e
U
مامور سفارت کردن
authoritarainism
U
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
conscripts
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to overrun one's duty
U
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
acquitting
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscripting
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
acquits
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
conscript
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscripted
U
سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
pull through
U
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to p a soldier to duty
U
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
nark
U
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
regie
U
اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
tight end
U
مهاجم گوش مامور سد کردن و دریافت توپ
referred
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
U
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
tents
U
توجه کردن
tent
U
توجه کردن
mark
U
توجه کردن
get with it
<idiom>
U
توجه کردن
to watch over
U
توجه کردن
pay attention
<idiom>
U
توجه کردن
marks
U
توجه کردن
attend
U
توجه کردن
perpend
U
توجه کردن
to llok
U
توجه کردن
attending
U
توجه کردن
figure on
U
توجه کردن
take care of
U
توجه کردن از
welfare
U
توجه کردن
attends
U
توجه کردن
to take keep
U
توجه کردن
liter any executor
U
کسیکه مامور چاپ کردن تالیفات نویسنده ایی میشود
general orders
U
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
general porpose
U
کارهای عمومی مصارف عمومی
attaching
U
منتصب کردن مامور کردن
launched
U
روانه کردن مامور کردن
launch
U
روانه کردن مامور کردن
launches
U
روانه کردن مامور کردن
launching
U
روانه کردن مامور کردن
attach
U
منتصب کردن مامور کردن
attaches
U
منتصب کردن مامور کردن
to come in to notice
U
جلب توجه کردن
distracts
U
منحرف کردن توجه
attends
U
توجه یا رسیدگی کردن
attend
U
توجه یا رسیدگی کردن
distract
U
منحرف کردن توجه
to call
U
توجه کسیراجلب کردن
focused
U
متمرکز کردن توجه
focuses
U
متمرکز کردن توجه
focussed
U
متمرکز کردن توجه
focusses
U
متمرکز کردن توجه
focussing
U
متمرکز کردن توجه
attending
U
توجه یا رسیدگی کردن
focus
U
متمرکز کردن توجه
generalising
U
عمومی کردن
generalises
U
عمومی کردن
generalizes
U
عمومی کردن
generalised
U
عمومی کردن
generalize
U
عمومی کردن
generalizing
U
عمومی کردن
secularised
U
عمومی کردن
secularizing
U
عمومی کردن
secularises
U
عمومی کردن
secularized
U
عمومی کردن
secularising
U
عمومی کردن
secularize
U
عمومی کردن
secularizes
U
عمومی کردن
exchange control
U
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
reference
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
U
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest
<idiom>
U
به علائق خود توجه کردن
to turn a d. ear to
U
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
to take notice
U
ملتفت بودن توجه کردن
catch one's eye
<idiom>
U
توجه کسی را جلب کردن
to pay attention to something
[someone]
U
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
to boondoggle
[American English]
U
پول و وقت تلف کردن
[برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
upstaged
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstages
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
U
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisted
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assists
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
assist
U
حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour
U
توجه و التفات کسی را طلب کردن
ostracised
U
با اراء عمومی تبعید کردن
to resort to referendum
U
بافکار عمومی مراجعه کردن
ostracizes
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracize
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracized
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracizing
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracises
U
با اراء عمومی تبعید کردن
ostracising
U
با اراء عمومی تبعید کردن
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to shunt somebody aside
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
adverts
U
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
to put somebody on the back burner
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
publicizing
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicised
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
offending public decency
U
جریحه دار کردن عفت عمومی
publicizes
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
publicized
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
to browse
U
بررسی عمومی کردن
[علوم کامپیوتر]
publicises
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
demobilization
U
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
publicize
U
اگهی کردن باطلاع عمومی رساندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com