Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 45 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
disarticulate
U
منفصل شدن
to get one's mittimus
U
منفصل شدن
to get the mitten
U
منفصل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
free
U
مجاز منفصل
freed
U
مجاز منفصل
freeing
U
مجاز منفصل
frees
U
مجاز منفصل
caste
U
طبقه منفصل
castes
U
طبقه منفصل
discharge
U
منفصل یااخراج کردن
discharges
U
منفصل یااخراج کردن
off line
U
منفصل
disconnected
U
منفصل
accessories
U
نمائات منفصل
detached
U
منفصل
expel
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
expels
U
منفصل کردن بزور خارج کردن
sever
U
منفصل کردن
severed
U
منفصل کردن
severing
U
منفصل کردن
severs
U
منفصل کردن
dismiss
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن یکان مرخص
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
cirrus
U
لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
discontinuous
U
منفصل ناپیوسته
broken
U
منقطع منفصل
disconnect
U
منفصل کردن
disconnecting
U
منفصل کردن
disconnects
U
منفصل کردن
secession
U
تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
acondylose
U
منفصل بی اتصال
acondylous
U
منفصل بی اتصال
caste system
U
نظام طبقهای منفصل
detached shock wave
U
موج ضربهای منفصل
disconnectedly
U
بطور منفصل
disjoin
U
منفصل متلاشی
disjunct
U
منفصل
expulse
U
منفصل کردن
reduced employees
U
کارمندان منفصل گردیده
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com